کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۹۵۱۶۲
تاریخ خبر:

یادداشت فوتبالی| مثل جین‌کلی مثل فرد آستر

روزنامه هفت صبح| مرد میانسال ساعت مچی‌اش را درآورده و برده کنار گوشش نگه داشته است، تیک‌تاک… تیک‌تاک… بهترین تیم فوتبال تاریخ، شاگردان همین مرد در حال حذف شدن از جام‌جهانی هستند. مرد میانسال با نگرانی به زمین نگاه می‌کند و ما هم. برزیل، برزیل زیبای 82 حذف می‌شود. تصویر تله سانتانای نگران که ساعت مچی‌اش را بیخ گوشش نگه داشته است، مضطرب‌کننده‌ترین لحظه جام‌های جهانی برای من است. چهل سال پیش این صحنه را دیدم.

وقتی کودکی بیش نبودم و هنوز خاطره آن رهایم نمی‌کند. خاطره دلشوره و اضطراب. آن سال‌ها طرفدار برزیل بودم. مثل همه! مثل نسل قبل‌تر که گرفتار جادوی پله شده بودند. هنوز افسون مارادونا شروع نشده بود که با بی‌وفایی برزیل را رها کنم و بشوم شیفته و واله دشمن شماره یک‌شان. آن‌موقع اما برزیلی بودم. چند سال قبل‌‌تر، در هیاهوی سال 1358، از میدان منیریه پوستر بزرگ و درخشانی را خریده بودم. رنگی با کیفیت عالی.

در ورزشگاه آزتک و جام‌جهانی 70، پله تکلی زده بود و دروازه‌بان با افسوس در حالی‌که به زمین افتاده بود در حال تماشای او بود. در عکس همه‌چیز شفاف و شارپ است: توپ چهل‌تیکه انگار از پوستر دارد بیرون می‌زند؛ چمن لگد خورده، استوک کفش پله و پایه تیر عمودی همه در وضوح کامل هستند و عجیب آنکه بعدها فهمیدم این صحنه به گل ختم نمی‌شود و تکل و ضربه پله روی سانتر زمینی کارلوس آلبرتو با اختلاف میلیمتری از کنار همین تیرک به اوت می‌رود. اما جادوی عکس و رنگ و گرمای آن، تو را از خود بی‌خود می‌کرد.

همان‌جا وقتی کودکی هشت ساله بودم و این پوستر زیبا و بزرگ را به دیوار اتاق چسباندم، تصمیم گرفتم طرفدار برزیل شوم. اما هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم بعدها تیمی از برزیل ببینم که فوتبال را همچون هنرمندان اپرا اجرا می‌کردند، مثل بالرین‌ها، همچون بازیگران سبکبال و نابغه برادوی، انگار فرد آستر و جین کلی به‌دنبال سایه‌های ریتا هیورث و جینجر راجرز، در زمین فوتبال می‌دویدند. روح و ذهنم ظرفیت تحمل این همه زیبایی را نداشت. این پاس‌های پشت پا، دریبل‌ها، شوت‌ها و چیپ‌ها و قیچی‌ها. تیمی که بازیکنانش در زمین می‌رقصیدند.

و چه بازیکنانی: سوکراتس، زیکو، فالکائو، سرزو، جونیور، ادر و… گنگ به تمام معنا. سوکراتس، دکتر چپ‌گرای شورشی دائم‌الخمر، کاپیتانشان بود. بلند قد و لاغر و ریشو و نابغه. فالکائو با آن موهای فرفری و خرمایی‌اش و ادر که می‌توانست بهترین بازیکن جام لقب بگیرد و سرزو با آن سبیل‌های مافیایی‌اش. زیکو که آن سال‌ها مهم‌ترین فوتبالیست جهان بود و جونیور که در دفاع چپ هروقت دلش می‌خواست یک نفس تا خط دروازه حریف می‌تاخت.

و بازیکنانی که بی‌دریغ و بی‌کوچک‌ترین خودخواهی همدیگر را در بهترین فرصت‌ها صاحب موقعیت می‌کردند. به هم اطمینان داشتند و می‌دانستند که بهترین هستند. در 5 مسابقه 15 گل به‌ثمر رساندند که حداقل سیزده تای آنها شاهکار هستند. هر دو گل بازی با شوروی، سه تا از چهار گل بازی با اسکاتلند، سه گل از چهار گل بازی با نیوزیلند، هر سه گل بازی با آرژانتین و هر دو گل بازی با ایتالیا.

راستش در ترس توهم بودن این تصویر ایده‌آل کودکی‌ام، سال پیش با ترس و لرز در یوتیوب دنبال هایلایت‌های بازی‌های برزیل 1982 گشتم و بالاخره پیدایش کردم. می‌گفتم لابد مثل بازی‌های دهه‌های پنجاه و شصت، برزیل تله سانتانا هم در تماشای دوباره و با استانداردهای امروزی به نظر مضحک برسند. آن‌هم در دوران گواردیولا و یورگن کلوپ. اما بعد مطمئن شدم که ما اصل جنس را همان چهل سال پیش تجربه کرده‌ایم. دوباره مطمئن شدم که فوتبال هرگز نتوانسته از سقف آنچه شاگردان تله سانتانا در جام‌جهانی 1982 ارائه کردند فراتر رود.

هیچ‌وقت فوتبال به کمال و زیبایی نمایش شاگردان تله سانتانا برنگشت. وقتی شاگردان گواردیولا را می‌بینم و اصرار خفقان‌آورشان بر حفظ توپ حتی به قیمت پاس‌های رو به عقب سی و چهل متری، با خودم می‌گویم خدا را شکر که من برزیل تله سانتانا را دیده‌ام تا فریفته این‌طور ژانگولرها نشوم. فوتبال به‌عنوان یک بازی- نمایش هرگز لحظات بزرگ‌تری را تجربه نکرده است. مگر می‌شود از کمال و زیبایی لحظه گل دوم برزیل به شوروی فراتر رفت؟

و عجیب اینجاست که این تیم زیبا حتی به نیمه‌نهایی جام‌جهانی هم نرسید. در روزی عجیب، بازیکن متوسطی مثل پائولو روسی هت‌تریک می‌کند و برزیل را از پای در می‌آورد و برزیل از جام کنار می‌رود. آن روز تله سانتانا و تیم شورشی و زیبایش با تمام قوا به دیوار دفاعی ایتالیایی‌ها می‌کوبیدند.

آنها حتی با یک مساوی راهی نیمه‌نهایی می‌شدند اما شانس با آنها یار نبود. وقتی ضربه سر سنگین سوکراتس را دینو زوف روی خط دروازه با واکنشی جادویی مهار کرد همه دیگر می‌دانستند کار تیم تله سانتانا تمام است. همان مرد میانسالی که ساعتش را بیخ گوشش برده بود و خودآزارانه، تیک‌تاک سنگدلانه آن را گوش می‌داد.

کدخبر: ۴۹۵۱۶۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر