کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۲۶۷۲۰۵
تاریخ خبر:

یادداشت روزانه سردبیر/ ۲۸سال پیش شروع شد

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | سه‌ ماه تابستان را در پیش داریم. اینجا برایتان از‌۹۰ خاطره می‌نویسم. از آدم‌ها، فیلم‌ها، بازی‌ها و… خاطره‌ها.

آن زمان‌ها فیسبوک و توئیتر نبود و انتشار یک متن در رسانه‌های عمومی برایمان موفقیت بزرگی محسوب می‌شد. اولین نوشته‌ام در کیهان منتشر شد. با تیتر تهرانی‌ها. در مورد این بود که چرا برنامه صبح جمعه مدام از تهرانی‌ها گروهی دغلباز بی‌انصاف در مواجهه با شهرستانی‌ها و روستاییان ترسیم می‌کند. مطلبم در صفحه ۱۱ منتشر شد. صفحه مهمی بود که هنوز هم این اهمیت را حفظ کرده. اولین یادداشت سینمایی‌ام در بخش خواننده‌های مجله فرهنگ سینما بود. در مورد فیلمی کانادایی با نام مانوئل.

در سال ۷۰ بود که در اوج امتحانات دانشگاه چند مطلب ورزشی‌ام را زیر بغل زدم و رفتم دفتر مشترک هفته نامه‌های بشیر و امید جوان. فکر کنم جایی حوالی خیابان انقلاب بود و مستقیم رفتم پیش اردشیر لارودی. ۲۰ سالم بود. مطالب را به او دادم و آمدم بیرون. آن سال‌ها این هفته نامه‌ها مهم‌ترین سرگرمی دانشجوها بودند. هفته نامه‌هایی که معمولا دوسوم‌شان ورزشی بودند و صفحاتی برای سیاست و سینما هم کنار گذاشته بودند. معمولا در ۱۶ صفحه منتشر می‌شدند‌. لای هم‌،‌ بدون منگنه. مهم‌ترینشان هدف بود و بعد‌ش هم بشیر و پهلوان. باز هم بودند آینه‌، عصرورزش‌،‌ امید جوان و…

سه روز بعد از ملاقاتم با لارودی دیدم مطلبم عکس یک بشیر شده بود با تیتر من قایقران را انتخاب می‌کنم‌! مطلبم در این مورد بود که در میان فوتبالیست‌های بعد از انقلاب سیروس قایقران کاملترین بازیکن فوتبال ما بوده است. خب‌،‌ آن سال‌ها نه از علی کریمی خبری بود و نه خداداد عزیزی و نه علی دایی و نه کریم باقری و نه مهدوی‌کیا.( البته هنوز هم قایقران را از بهترین فوتبالیست‌های بعد از انقلاب ایران می‌دانم) خب خوشحال شدم. حالا که نگاه می‌کنم می‌بینم همچین اتفاق مهمی هم نبوده اما هرچه بود برای من اتفاق خوبی بود.
در آن سال‌ها گزارش فیلم و مجله فیلم را می‌خواندم. دوران اسنوبیسم مجله فیلم رسیده بود و قطب نمای منتقدان این مجله از کلاسیک‌های هالیوودی به سمت روشنفکران اروپایی تغییر کرده بود.

دوران بابک احمدی و ملک منصور اقصی و جهانبخش نورایی بود‌. طبیعتا ما که آن زمان دیوانه کلاسیک‌ها بودیم (بدون آنکه دیده باشیم !) جذب گزارش فیلم شدیم‌. یادداشتی در مورد فیلم سارا فرستادم که موجب شد با من تماس بگیرند که بیا دفتر. خوشحال رفتیم آنجا و از طریق سپیده زرین پناه با مسئول بخش نقد آنجا ملاقات کردیم. من ۲۲ ساله بودم …مسئول نقد مرد نازنین نازک اندیشی بود به نام مسعود بهاری. شش هفت سال بعد این مرد دوست داشتنی به شکلی غریب خودش را کشت. بگذریم. خلاصه رفتیم ملاقات سردبیر گزارش فیلم. هوشنگ اسدی از عجیب‌ترین چهره‌های حزب توده( که در دوره‌ای هم همسلول آقای خامنه‌ای بوده است) اسدی بعد از انقلاب هم دوباره به زندان افتاده بود و از قرار تا دم تیرباران هم پیش رفته بود که مورد عفو قرار گرفته بود.

در سال ۸۱ با همسرش از ایران رفت‌. گویا در پرونده سیامک پورزند اتهام‌هایی را هم به او متصور کرده بودند. هرچه بود درآن سال‌ها او عطش فراوانی برای تبدیل گزارش فیلم به یک بنگاه موفق اقتصادی داشت. همسرش نوشابه امیری بود. او هم از روزنامه نگاران قدیمی و دوبلور کارتون‌های مشهور مثل هاچ و رامکال که در واقع دبیر تحریریه گزارش فیلم بود. ابراهیم نبوی هم سال اول به آنجا رفت و آمد داشت و یک ویژه نامه دیوار در مورد پینک فلوید منتشر کرد که فروش بسیار خوبی هم داشت و خب بعدش از گزارش فیلم جدا شد. نمی‌دانم در پرونده سیاسی اسدی چه نکاتی وجود داشته است اما تلاش همه جانبه‌اش برای تبدیل گزارش فیلم به یک نهاد اقتصادی موفق شگفت‌انگیز بود. و در راه رسیدن به این هدف از روی همه چیز و همه کس رد می‌شد.

به هرحال آن روز او از من خواست که با توجه به این که فلینی در حال مرگ است یادداشتی را درباره او آماده کنم. پیش بینی‌اش درست درآمد و فلینی یک هفته بعد مرد. من هم یادداشتی نوشتم در مورد فیلم زندگی شیرین. خوششان آمد و چاپ شد و من را دعوت به کار کردند…فکر نکنم کیفیت مطلبم تاثیری در این دعوت به همکاری داشت. گزارش فیلم در رقابت سنگین و مرگبارش با هفته نامه سینما (با هدایت غلامرضا موسوی و فریدون جیرانی و مهدی فخیم‌زاده و…) دچار انشعاب شده بود و سینا مطلبی را به مجله سینما داده بود و دنبال نیروی جانشین می‌گشت. من دانشگاهم تمام شده بود و دنبال عاقبت پرونده معافیت کفالتم بودم. در آن روزهای برزخی پیشنهاد گزارش فیلم برایم جالب بود و روزنامه نگاری را شروع کردم. با گروهی همکار جوان که همگی حقوق‌های کمی می‌گرفتیم‌. فکر کنم اولین حقوقم در سال ۷۲ ،‌دوازده هزار تومان بود… بقیه داستان را بعدا برایتان می‌نویسم. چیزی که زیاد است وقت است.

کدخبر: ۲۶۷۲۰۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر