کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۱۹۷۵۸
تاریخ خبر:

یادداشت خواندنی پدرو آلمودوار از خاطراتش در دهه ۸۰ و ۹۰

سایت سینما سینما دومین یادداشت قرنطینه‌ای آلمودوار که برای سایت اند ساند نوشته شده را منتشر کرده است. اینجا بخش کوتاهی ازاین یادداشت بلند را برایتان انتخاب کرده‌ایم.

چهار یا پنج روز پیش از مراسم اسکار سال ۱۹۸۹، برای شام منزل جین فوندا بودیم، بدجور دنبال بازسازی فیلمم؛ زنان در آستانه فروپاشی عصبی بود. آدم‌های زیادی را دعوت نکرده بود. آنجلیکا هیوستن و جک نیکلسون (که بعدتر با هم زندگی کردند) … شِر، با آرایش طبیعی که یکجوری بود انگار اصلا دست به صورتش نزده و…

کلی عکس با همه‌شان گرفتم و همینطور با تابلوهای نقاشی که به دیوار آویزان بود و نقاش همه‌شان پدر جین بود؛ هنری فوندا.
صبح بعد از مهمانی، تلفن هتلم زنگ خورد. صدایی زنانه گذاشت: «سلام. من مدونا هستم. ما در حال فیلمبرداری دیک تریسی هستیم و دلم می‌خواهد صحنه فیلمبرداری را نشانت بدهم. امروز کار ندارم و می‌توانم همه روز را به تو اختصاص بدهم.»
می‌توانست یک مدونای الکی باشد، یا یک روانی که دلش می‌خواست به تأسی از داستانگویی بی‌نظیر جیمز اِلروی در کتاب‌هایش من را قطعه قطعه کند.

اعتماد به‌نفس من (به‌رغم اینکه اسکار نبرده بودم) آنقدر بالا بود که بفهمم که آن تماس معتبر بوده. صدای مدونا نشانی استودیویی را که داشتند در آن فیلمبرداری می‌کردند بهم داد و من عازم آنجا شدم، با نیشِ تا بناگوش باز.واقعیت این است که کل گروه از وارن بیتی تا ویتوریو استورارو نمی‌توانستند مهربانانه‌تر از این با من رفتار کنند. جوری با من برخورد کردند که انگار من جورج کیوکر هستم. بیتی مجبورم کرد روی صندلی‌ای که نام او رویش حک شده بود بنشینم (صندلی کارگردان)، پس می‌توانستم کل صحنه‌ای را که فیلمبرداری می‌کنند ببینم.

نزدیک بود برایش اعتراف کنم وقتی بچه بودم و او را در شکوه علفزار دیدم بهش احساس پیدا کردم (و البته که کارگر ساختمانی فیلم رنج و افتخار اصلا وجود خارجی ندارد)، اما خودم را کنترل کردم. آنها داشتند صحنه‌ای را فیلمبرداری می‌کردند که ال پاچینوی غیرقابل بازشناسی داشت بدون وقفه روده درازی می‌کرد. او سال بعد نامزد اسکار شد و فیلم سه جایزه گرفت.مدونا همه جای صحنه را نشانم داد و کسی را ملاقات کردم که همه عمرم ستایشش می‌کردم: میله نا کانانِرو، طراح لباسی که پیش از آن سه جایزه اسکار برده بود …

اگر مدونا با شما تماس بگیرد و آنطور که او آن‌ روز کرد به شما توجه نشان دهد، تازه بدون اینکه اسکار برده باشید، به این معنی است که دختر مادی [اشاره به ترانه Material Girl مدونا] واقعاً به شما علاقه زیادی دارد. من هم نگذاشتم دیدار دوباره‌مان به فاصله بیفتد، تا سال بعد و تور کنسرت او.

در مدت اقامتش در مادرید با او بیرون می‌رفتم. یک مهمانی فلامنکوی عظیم برایش ترتیب دادم؛ با حضور خواننده اسپانیایی لاپولاکا و همسرش ال پولاکو در هتل پالاس، به همراه لولِس لئون، بیبی یانا فرناندز، روزی دی پالما، اما او از قبل برایم مشخص کرده بود که علاقه‌مند به ملاقات با مهمان دیگر است، جدا از خود من، او کسی نبود جز آنتونیو باندراس. بهش قول دادم آنتونیو خواهد آمد، اما نگفتم که نمی‌توانم او را بدون همسرش، آنا لِزا (که طرفدار جدی مدونا هم بود) دعوت کنم.

مدونا تصمیم گرفت ما چطور بنشینیم (چندین میز گرد برای دوستان و رقصندگان در سالن وجود داشت). طبیعتاً او میز اصلی را انتخاب کرد، با من در سمت راستش و آنتونیو در چپ و آنا لزا را به دورترین میز در منتهی الیه سالن فرستاد.غیر از ما دو نفر و کمی هم لاپولکا، که معرکه بود، مدونا به هیچ کس دیگر محل نگذاشت. یکی از عوامل همراهش با دوربین باکیفیتی که داشت، در حال فیلمبرداری از ما بود، به‌قول مدونا: «برای یادگاری». برای من عجیب بود اما یک میزبان خوب درباره اینجور چیزها سؤال نمی‌کند.

مجبور بودم سؤالات مشخصی را که نشان‌دهنده علاقه مدونا به آنتونیو بود ترجمه کنم. در آن مقطع از دوران کاری‌اش، آنتونیو مثل یک موشک آماده پرواز بود. مرا ببند! مرا باز کن! به تازگی در آمریکا نمایش داده شده بود و منتقدان آمریکایی (و مدونا) عاشق او شده بودند، البته در آن زمان سال ۱۹۹۰ او حتی یک کلمه هم انگلیسی بلد نبود.در پایان شام، آنا جرأت کرد و سر میز ما آمد و با طعنه به الهه موبور گفت: «می بینم که از شوهر من خوشتان اومده، شگفتی ندارد،اما من اهمیتی نمی‌دهم چون خیلی مدرن هستم» که مدونا جواب داد: «برو گمشو!»(ترجمه: مصطفی احمدی)

کدخبر: ۳۱۹۷۵۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر