یادداشت آنالی اکبری | کمی قضاوت کنیم!
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری | در حالی که شما دارید در صفحههای فاخر مجازیتان به دیگران پندِ «این را قضاوت نکن، آن را قضاوت نکن» میدهید، من حتی موقع رد شدن از خیابان هم رانندهها را از روی ظاهرشان قضاوت میکنم و تصمیم به حرکت میگیرم. اگر قیافه طرف شبیه آدمهای گیج و بیخبر از زمان و مکان باشد، یا یکی از آن دائمالعصبیهایی که به پدرشان قول شرف دادهاند دم بهدقیقه حقشان را از دنیا بگیرند پشت فرمان نشسته باشد، از جلوی ماشینشان رد نمیشوم.
هپروتیها احتمالاً بعد از اینکه از روی کمرت رد شدند تازه میفهمند یک جای کار اشتباه است و عصبیهای حقبگیر، احتمالاً بهت اجازه رد شدن از خیابان را نخواهند داد و با دیدن رهگذر، پا را روی گاز فشار خواهند داد و در بالنِ فرضیِ باز شده بالای سرشان این نوشته نقش خواهد بست: «بیای جلو لهت میکنم. عمراً بذارم حقمو بخوری. این راه سهم منه.»
فیلمهای ناشناخته را معمولاً از روی پوسترشان قضاوت میکنم و تقریباً هیچ وقت ناامید نمیشوم. شاید فیلمهای خوب زیادی با پوسترهای مزخرف وجود داشته باشد، اما احتمال مزخرف بودن فیلمی با پوسترِ جذاب و چشمگیر، کم است. خیلی کم. رستورانها را هم از روی بزرگ و کوچکی تابلو و فونت و نورشان قضاوت میکنم.
اگر یکی از آن تابلو گندههای پر نور (با یکی دو لامپ چشمکزنِ رو به موت) باشد، احتمال سوخته بودن روغنشان زیاد است و اگر تکه مرغی روی زمین بیفتد، به احتمال زیاد آشپزِ بیحوصله (که دوست داشته مثل پسرعمویش به کانادا مهاجرت کند اما شرایطش را نداشته) خم خواهد شد و آن را با دو انگشت چرب از روی زمین خواهد برداشت و پس از دمیدن فوتی شفابخش، مرغ منزه شده را توی بشقاب خواهد انداخت.
رستورانهایی که باید ذرهبین در دست بگیری و مثل باستانشناسها روی در و دیوار دنبال تابلوی اسمشان بگردی معمولاً کیفیت پذیرایی بالاتری دارند و میشود از طعم منحصربهفرد سس سالادشان، لب به تحسین گشود و جلوی سرآشپزی که عمداً «ر» را سخت تلفظ میکند، تعظیم کرد. (چون خوشش میآید!) این پیشداوریهای کم ضرر، ادویه زندگی روزانه است. چرا میخواهید روزمان را بیمزه کنید؟