یادداشت آنالی اکبری| پناه به کارما
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری | اگر گذرتان به هند افتاده باشد میدانید که بیشترین صدایی که در این سرزمین شلوغ شنیده میشود صدای بوق است. راننده همین که سوار ماشین و ریکشا میشود، طبق عادتی دیوانهکننده، دستش را روی بوق میگذارد. بوق بوق بوق.
چند سال پیش در بمبئی سوار اتوبوس بودیم و راننده میخواست از زیر پل دور بزند.
مرد هندی فرمان اتوبوس غولپیکر را چرخاند، اما نتوانست در آن راه باریک و شلوغ موفق به تغییر مسیر شود. جلویش دیوار بود و پشت سرش جمعیت هندوستان! چند باری تلاش کرد تا اتوبوس را به حرکت در آورد اما شدنی نبود. مثل هیولای بدبدنی بود که به شکلی خفتآور در تله افتاده.
به گمانم ۴۰ دقیقهای در آن وضعیت ساکن بودیم و در آن دقایق کش آمده و کسلکننده، به طرز حیرتانگیزی سکوت خیابان را گرفته بود.
مردمی که برای هیچ بوق میزدند، حالا در سکوت و آرامش پشت سر اتوبوسی که علنا راهشان را بسته بود انتظار میکشیدند. مسافرها با تعجب از پشت پنجره جمعیتی را نگاه میکردند که برای آن وضعیت زیادی صبور بودند. لیدرمان خبر داد آنها اکثرا هندو هستند و معتقدند گیر افتادن در این شرایط کارمایشان است، بنابراین اعتراضی نمیکنند.
مفهوم کارما ریشه در فلسفه هندو دارد و میگوید هیچ رنج و خوشی نمیتواند نابجا باشد. اما اخیرا به صورت اعتقادی عام در آمده. بر اساس این باور، اعمال خوب یا بد گذشته ما میتوانند وضعیت فعلیمان را توضیح دهند؛اگر الان در رنج و عذابیم، حتما در گذشته مرتکب کارهای بدی شدهایم.
گری هیدن در کتاب «سر هم بندی نکن!» نوشته این ایده که مردم به آنچه سزاوارش هستند میرسند روی کاغذ خیلی خوب است ولی وقتی در موارد خاص به کار بسته شود میتواند سنگدلانه به نظر برسد. چگونه خیلی از کسانی که از ایده کارما تسلی میگیرند، این حرف را خواهند زد که افراد بیمار سزاوار بیماری هستند و کودکان گرسنه سزاوار گرسنگی؟ به علاوه اعتقاد به کارما میتواند باعث شود مردم بیعدالتی اجتماعی را بپذیرند.شما فکر میکنید هر کسی عاقبت آنچه را که کاشته درو میکند؟