یادداشت آنالی اکبری| برای آبادان ...
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| در یکی از ویدئوهای دست به دست شده این روزها از آبادان، زنی هست که تصویرش از سرم بیرون نمیرود. در فضایی خاک گرفته و نارنجی از طوفانی که قصد آرام گرفتن ندارد با چهرهای حیران نشسته کف خیابان، تکیه داده به کرکره پایین مغازهای غبار گرفته و یکدفعه با ضربههایی محکم به صورت و سینهاش میکوبد.
زن نمای کامل و بینقصی از واژه استیصال است. احتمالاً در جایی نزدیک به ساختمان فرو ریخته نشسته و روح بیتابِ زجرکشیدهاش پیش آن عزیزِی است که زیر آوار مانده و هنوز زنده یا مردهاش را بیرون نیاوردهاند.میشود رنج و بیچارگی را در تک تک اجزای چهره و اندامش دید. چه کسی/ چه حرفی میتواند زنی که (شاید) بچهاش زیر سنگینی آجر و آهن و گچ و خاک مانده را آرام کند؟
دستها را مشت میکند و مثل کسی که نمیداند باید چه خاکی بر سر بریزد، به سینه میکوبد و خاکی حقیقی که در فضاست بر سرش میبارد.این روزها، مثل خیلی روزهای دیگر، از غمِ وخیم همنوعانمان غمگین و دلشکستهایم. کاری ازمان بر نمیآید جز اینکه آرزو کنیم طوفان سوگ از این سرزمین دور شود. بدجور آرزومندم آن زنِ غمگینِ مستاصل خبر زنده بودن عزیزش را بشنود و یکبار دیگر متولد شود.