یادداشت آرش خوشخو| همچون زئوس نشسته بر المپ
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در روز دوشنبه گفتیم که شاملو در دهه پنجاه به چهره بیرقیب فضای روشنفکری ایران بدل شده بود. زمان زیادی را در سفرهای خارج از کشور گذراند. دو بار به آمریکا رفت؛ پاریس، رم و البته لندن. او بین سالهای ۵۵ تا ۵۷ به شکل تقریبا بیوقفه در خارج از کشور حضور دارد. در پس از انقلاب او حالا به همراه محسن یلفانی و اسماعیل خویی و غلامحسین ساعدی و باقر پرهام عضو شورای مرکزی کانون نویسندگان ایران است.
همان دوران کتاب جمعه را به سیاق کتاب هفته منتشر میکند. به وضوح اقامتش در آمریکا و انگلیس رویکرد او به ژورنالیسم راتغییر داده است. با فشار جناح چپ حاضر در کانون نویسندگان (طیف به آذین و سیاوش کسرایی و ناصر ایرانی و تنکابنی و ابتهاج و برومند) بیانیه ستایش آمیزی را در وصف اشغال سفارت آمریکا منتشر میکنند پر از کلیدواژههای امپریالیسم و جهانخوار و پرچم و آزادی و از این جور چیزها. اما چندی بعد رای به اخراج تمام سمپاتهای حزب توده از کانون نویسندگان میدهند.
در این سالها حتی گلشیری و براهنی و بیضایی و دولت آبادی و ساعدی هم او را نه فقط به عنوان شاعری بیرقیب که به عنوان نفر اول جامعه روشنفکری ایران ستایش میکنند. از قرار محدودیتهایی برای او ایجاد شده بود اما هرچه هست او در سال ۱۳۶۷ و ۱۳۶۹ در دو نوبت دو مسافرت پژوهشی بسیار طولانی را از سر میگذراند. یک بار در آلمان و سوئد و اتریش و بار دیگر سفری دوساله به آمریکا. در این سالها قلم و کلامش روز به روز تندتر و تیزتر و خشمگینانهتر میشود و نشان میدهد که شاملو هم مثل جلال آلاحمد و ابراهیم گلستان میخواهد در ادبیات غیظ یکه تاز باشد.
نوعی قطعیت و یقین در کلام و قلمش شکل میگیرد که به شکلی بنیادین با مکتب شکاکیت که ریشه اصلی روشنفکری اصیل است در تناقض است. حالا شاملو دو وجه کاملا جداگانه دارد. شاعری ساحر و روشنفکری جنجالی. به غایت جنجالی. او به شکلی پیوسته در میان طبقه تحصیلکرده ایرانی از شهرت و محبوبیت بیشتری رو به رو میشود و اشعار مکتوب و نوارهای شعرخوانیاش طرفداران بیشماری پیدا میکند.
همین موجب میشود با اعتماد به نفس بیشتری دیدگاههای خودرا منتشر و بیان کند. اولین اظهار نظر جنجالی او به سالها قبل بر میگردد. در سال ۱۳۵۴ تصحیح خود از حافظ را منتشر میکند که واکنش خشمگینانه حافظشناسان را به دنبال دارد. مثلا بهاءالدین خرمشاهی از دهها غزل غیر معتبر در این تصحیح یاد میکند و از شیوه اعراب گذاری و تقطیع اشعار شکایت میکند. مقدمه مشهور حافظ بر این دیوان واکنش آیتالله مطهری را به دنبال میآورد آنجا که شاملو حافظ را این گونه توصیف میکند:« راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگو که در تاریکترین ادوار سلطه ریاکاران زهد فروش؛ در ناهار بازار زاهد نمایان ….یک تنه وعده رستاخیز را انکار میکند.»
او در سال ۱۳۶۹ در سخنرانی مشهورش در برکلی این بار فردوسی دوستان را به سرحد جنون میرساند وقتی که میگوید:« … فردوسی، نژادپرست و فئودال بود و کاری که در شاهنامه کرده است عبارت است از «دفاع از طبق و گروه خودش…» «فردوسی از ضحاک مردی که از میان مردم عادی برآمده و در مقابل نظام طبقاتی جمشید قیام کرده است، یا به عبارت دیگر یک -پادشاه دموکراتیک - یک« غول بیشاخ و دم» ساخته است.»
او سپس کاوه آهنگر را فردی لمپن خوانده است. فردوسی دوستان یکسره به او تاختند و از همه معروفتر اخوان ثالث خراسانی که در یک دهه گذشتهاش از نیش کلام شاملو درامان نمانده بود، این گونه به شاملو پاسخ میدهد: «… میگوید کاوه لمپن بوده، حالا بوده، مگر چه اشکالی دارد؟ تو که طرفدار «لمپنها» بودی! کجای کاری بچه؟ مطرح بودن به هر قیمتی؟ آخر یعنی چه؟…»
سهراب سپهری دیگر شاعری است که شاملو اینگونه اورا نوازش میکند: « زورم میآید آن عرفان نابهنگام را باور کنم. سر آدمهای بیگناه را لب جوی میبرند و من دو قدم پایینتر بایستم و توصیه کنم که «آب را گل نکنید!»
تصور میکنم یکیمان از مرحله پرت بودیم، یا من یا او.»ابراهیم گلستان و جلال آل احمد هم از توصیفات نامهربانانه شاملو بینصیب نمیمانند. بهخصوص گلستان که شاملو اورا متصل به دربار میخواند. شاملو حتی از سعدی هم به خاطر جنبههای ماکیاولی در گلستان به شدت انتقاد میکند.
او در یک جلسه سخنرانی( بازهم در سال ۱۳۶۹ و در برکلی ) موسیقی سنتی را زنجمویههای پایین تنههای محروم مینامد و اضافه میکند: شما میتونید تمام مجموع این موسیقی سنتی رو با تار، یا با کمانچه یا با یک ساز دیگهای، بنشینید از ساعت ۸ صبح تا ظهر همهاش رو بزنید. این شد موسیقی؟ و در پاسخ به یک دانشجوی دیگر آواز سنتی را با عرعر الاغ مقایسه میکند! جمال سماواتی بعدها میگوید که شاملو ردیفهای موسیقی سنتی را با خود موسیقی سنتی یکی دانسته که برداشت کاملا اشتباهی است.
محمدرضا لطفی که همان دوران در آمریکا به سر میبرده، تنها کسی است که جرات میکند نظر شاملو را به چالش بکشد. چون به هرحال کار بزرگ و بینظیر او و دوستانش در مجموعه چاوش هرچیزی هست به جز زنجمویههای پایین تنههای محروم. او در نامهای به شدت به شاملو میتازد و خود در سطوری درگیر همان ادبیات غیردقیق غیظ میشود وقتی که شعر نیمایی را میستاید و آن را مناسب برای آهنگسازی قلمداد میکند و شعر شاملو را از این موهبت عاری میداند.
به هرحال این جدل قلمی از مهمترین تنشهای فضای فرهنگی ایران در سالهای پس از انقلاب بوده. و خب این نقل قول از آیدا سرکیسیان در مورد دلیل چنان کلمات گستاخانهای نسبت به موسیقی سنتی جالب و خواندنی است: در یکی از سخنرانیهای شاملو در «برکلی» آمریکا، بر اثر طولانی شدن سخنرانی فشار شاملو بالا رفت و آب هم روی میز نبود و چون شاملو بیماری قند و فشار خون داشت باید مرتب آب میخورد. هنگامیکه با سر و روی برافروخته از فشار خون برای آب خوردن از تالار بیرون رفته بود، جوانی از دانشجویان رسید و گفت: «نظر شما درباره موسیقی اصیل ایرانی؟» شاملو که بر اثر فشار خون بسیار عصبی و کمطاقت شده بود در جواب گفت: «………..»