یادداشتهایی درباره آکتور، پیروز و دانشآموزان دختر
روزنامه هفت صبح| یک: چند قسمت از سریال آکتور را پشت سر هم دیدم و خب چند نکته را باید اینجا ذکر کنم. نوید محمدزاده بازیگر فوقالعادهای است. در تمام این سالها که فیلمهای مختلف او را دیدهام فکر کنم فقط یک بار و در فیلم خشم و هیاهو بود که از شیوه بازیاش قانع نشدم.
او در آکتور هم نشان میدهد که چه درک غریزی (شاید هم تکنیکی) از نقشهایش دارد و چگونه در لحن و صورت و حرکات بدنش این درک خود را به نمایش میگذارد. احمد مهرانفر هم نشانههای پیشرفت خود را نشان میدهد. بقیه بازیها هم اینگونه هستند. هومن برقنورد، هانیه توسلی و البته هستی مهدویفر که در سبک بصری چشمنواز کارگردان کار یعنی نیما جاویدی فرصتی برای درخشش پیدا کرده است.
طراحی صحنه فوقالعاده چشمنواز حتی در نمایش خانه مستمندان، آراستگی همه بازیگرها در همه موقعیتها و کارگردانی استیلیزه و دقیق موجب شده تا فضای بصری آکتور یادآور سرخپوست باشد. مثل سرخپوست بخشی از جاذبه آکتور در موزون بودن حاشیه صوتی فیلم است.
آدمها معمولا آرام حرف میزنند و نمایش هیستری مورد علاقه فیلمسازان و بازيگران ایرانی به ندرت در آکتور به چشم میخورد. بخشهای هیستریک فیلم اتفاقا به همان قطعات نمایشی محمدزاده و مهرانفر برمیگردد که انگار به ما میگوید سلیقه بصری و شنوایی ما چقدر میتواند نازل باشد. مجموع همه این توصیفات موجب شده تا آکتور یک سریال تماشایی باشد حتی در کنار متن نامتقاعدکنندهاش.
دو: سردار رادان اعلام کرده که پلیس به پرونده مسمومیتهای سریالی دختران دانشآموز ورود خواهد کرد. چه خبر خوبی و چرا اینقدر دیر؟ کاش پلیس از همان شروع ماجرا به دنبال عاملان شیطانی و خبیث این توطئه ضد ملی بود. امیدواریم پلیس سرنخها را پیدا کند و در اختیار مردم بگذارد.
سه: در مورد مرگ پیروز ما هم غمگین شدیم اما شخصا اعتقاد دارم زندگی این توله یوزپلنگ بیش از ظرفیتش در افکار عمومی سهم گرفت. آن قدر که بسیاری از کاربران به این اشتباه افتاده بودند که این آخرین یوزپلنگ ایرانی است و دیگر نسل یوزپلنگها منقرض شده است. تبدیل یک توله یوزپلنگ به یک اینفلوئنسر و تشبیه آن به نماد امیدواری در کشور به نظرم خبط کامل بود و یکی از نشانههای تاثیرات عجیب فضای مجازی بر شیوه فکر کردن ما. اشتباه نشود.
ما هم از خدا میخواستیم این توله یوز بداقبال از دست حامیان انسانیاش خلاص شود و به دامان طبیعت بازگردد و ما هم از مرگ او ناراضی و ناراحتیم اما به نظرم به ماجرا در حد مرگ یک حیوان وحشی نگاه کنید که حدود سی چهل تای دیگر از آن در طبیعت حفاظت شده به زندگی خود ادامه میدهند و در نهایت پیروز فقط یک یوز بود.
یک حیوان بومی که کمتر سابقهای در ادبیات و فرهنگ عمومی ما دارد و برخلاف مثلا پاندا ظرفیت بالقوه جذب توریست هم ندارد. البته همه اینها دلیل نمیشود که از این موجود زیبای نادر حمایت نشود اما حمایت از یک حیوان وحشی آدابی دارد که در مورد پیروز و حتی دو توله تازه به دام افتاده یعنی آذر و توران هم رعایت نمیشوند. همین دیگر!