گل دقیقه۹۰؛ لذت دیدن استیصال یک آدم مغرور
روزنامه هفت صبح، نادر نامدار | شیرین است. بهخصوص اگر کار فرهاد باشد و بهخصوص اگر در دقیقه ۹۰ اتفاق بیفتد! گفتن ندارد که منظورم همان دربی ۶۹ است. همان دربی معروف و جنجالی که با گل آفساید اعلام شده محمد نوری در دقیقه ۵ شروع شد و با دو تک به تک از دست رفته در ۲۰ دقیقه اول بازی توسط آرش برهانی ادامه پیدا کرد. آن۲۰دقیقه، فوقالعاده بود و اگر بازی به همان شکل ادامه پیدا میکرد قطعا یکی از زیباترین دربیهای تاریخ -البته نه پرگلترین آنها- را میدیدیم.
اما بعد از آن ۲۰ دقیقه طوفانی بازی آرام شد و دیگر موقعیتی شبیه آن دو فرصتی که برهانی از دست داد ندیدیم. به دقیقه ۹۰ رسیده بودیم. خیلیها استادیوم را ترک کرده بودند. ۹۰ دقیقه تمام شد و ۳ دقیقه هم وقت تلف شده اعلام شده بود و توپ در میانه میدان در اختیار پرسپولیسیها بود اما مزدک میرزایی که احتمالا چیزی به او الهام شده بود گفت: «در این لحظات اگر تیمی به گل برسه، بازی رو خواهد برد. باید ببینیم آیا تیمی ریسک میکنه و دست به حمله میزنه یا اینکه بازی به همین ترتیب در میانه میدان ادامه پیدا میکنه.»
راستش را بخواهید واقعا هم تیمی ریسک نکرد اما درست ۱۵ ثانیه بعد از اتمام جمله مزدک، نیمه آبی رنگ ورزشگاه آزادی روی هوا بودند و نیمه قرمزش، مات و مبهوت مانده بودند. آنچه در این ۱۵ ثانیه گذشت این بود:«شیث رضایی یک پاس زمینی رو به جلو به محمد نوری داد. نوری کمی پیشروی کرد اما در درگیری با کیانوش رحمتی توپ را به راحتی لو داد. رحمتی توپ را به میانه میدان برای مجتبی جباری فرستاد و جباری هم پس از یک کنترل خوب و هدفمند، توپ را با یک پاس عمقی فوقالعاده به پشت مدافعان پرسپولیس فرستاد و مجیدی استارت زد و پس از پیش افتادن از شیث رضایی که نمیتوانست به او برسد، با علیرضا حقیقی تک به تک شد و با یک بغل پا، آن هم با پای غیرتخصصیاش، توپ را به گوشه دروازه پرسپولیس فرستاد.»
استقلال قبل از این هم در دربیها بعد از دقیقه ۹۰ گل زده بود. همان بازی که ۳بر۲ تمام شد و پیروزی قربانی در وقتهای تلفشده گل سوم استقلال را زد. اتفاقا اگر جزئیات آن بازی را به یاد بیاوریم، شاید آن گل شیرینتر از گل مجیدی در دربی ۶۹ باشد.در آن بازی استقلال گل اول را به پرسپولیس زد اما پرسپولیس با یک گل آفساید و یک گل از روی نقطه کرنر که اصلا کرنر هم نبود، جلو افتاد ولی در نهایت این استقلال بود که یک کامبک به یادماندنی زد و به حقش در آن بازی رسید.
فقط خودم هم نمیدانم چرا این گل فرهاد در دربی ۶۹ را یکجور دیگر دوست دارم. نمیدانم بهخاطر شاید شعارهای بعدش است که این گل برایم خاصتر جلوه میکند یا آن پاس کمنظیر جباری که بیشتر از مجیدی دوستش دارم و یا شاید هم بهخاطر فرار مجیدی و ناتوانی شیث در رسیدن به فرهاد! حتی شاید بهخاطر آن چند ثانیهای باشد که شیث مغرور و پرمدعا، ناامیدانه و شکستخورده، بعد از گل، انگشتهای دستش را میگزد، به عقب نگاه میکند، به حقیقی، به اسکوربورد ورزشگاه و دو دقیقه وقتی که باقیمانده! ولی حالا که بیشتر به آن صحنه فکر میکنم، مطمئن میشوم که از دیدن چهره شیث بعد از آن گل، بیشتر از هر چیز دیگری در آن بازی لذت میبرم!