کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۸۵۹۹۱
تاریخ خبر:

گفتگو با مهدی سرائی، مترجم ‌‌آثار یوسا و فوئنتس

روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی| سراغ مهدی سرائی رفتیم؛ مترجمی که ترجمه شاهکارهای ادبیات آمریکای لاتین را پیش گرفته، آن هم از زبان اصلی. اول «روزگار سخت» ماریو بارگاس یوسا را ترجمه کرد که بسیاری از منتقدان آن را ستودند و از تبحر نویسنده در دهه هشتم زندگی‌اش گفتند. حالا هم اثری از کارلوس فوئنتس ترجمه کرده با عنوان «مسند عقاب» که به‌تازگی از سوی نشر «افق» چاپ شده. البته بسياري از آثار فوئنتس پیش‌تر به فارسي ترجمه شده بود كه از جمله آن‌ها مي‌شود به «آئورا»، «خويشاوندان دور»، «گرينگوي پير»، «پوست انداختن»، «سر هیدرا»، «لائورادياس»، «مرگ آرتيميو كروز» و… اشاره كرد.

اما هیچ‌کدام از این‌ها قابل مقایسه با «مسند عقاب» نیست. به‌خصوص علاقه‌مندان به مطالعه فضای دیکتاتوری در تاریخ آمریکای لاتین، به‌شدت آن را خواهند پسندید. نکته مهم دیگر، مشورت‌هایی است که مهدی سرائی (مترجم این کتاب) با بزرگان ترجمه در ایران داشته که در این گفت‌وگو به آن‌ها اشاره کرده؛ از جمله مشورت با عبدالله کوثری که استادان عرصه ترجمه به تبحر او در این حوزه اذعان دارند.

گفت‌وگو با مهدی سرائی در واقع مناسبت‌های مختلفی داشت؛ اول به خاطر انتشار کتاب «مسند عقاب» و دوم اینکه چطور می‌شود از راهنمایی‌های بزرگان عرصه ترجمه بهره گرفت و به ترجمه‌ای مقبول و محبوب، دست یافت. آنچه در ادامه می‌خوانید اطلاعات و دانش این مترجم را درباره نویسندگانی که سراغ ترجمه آثارشان رفته نیز نشان می‌دهد؛ نکته‌ای که هر مترجم جوانی باید به آن توجه ویژه داشته باشد.

اولین بار با ترجمه رمان «روزگار سخت» یوسا با نام شما به عنوان مترجم آشنا شدم. اما قبل از اینکه به ترجمه‌های‌تان بپردازیم، بپرسم متولد چه سالی هستید؟ و اهل کجا؟

در یکی از روزهای شهریور ماه 1363 در تهران متولد شدم و اصالتا اهل نیشابور هستم. از این نظر یک دهه‌ شصتی محسوب می‌شوم با تمام فرازها و فرودهایش.

چه رشته‌ای خوانده‌اید؟
در سال 1381 برای تحصیل در رشته‌ جغرافیای طبیعی وارد دانشگاه شهید بهشتی شدم. مجددا در سال 1387 برای تحصیل در رشته جغرافیای سیاسی در مقطع کارشناسی ارشد وارد این دانشگاه شدم و پس از دو سال با توصیه! و پافشاری یکی از اساتید اصلاح‌طلب از دانشگاه اخراج شدم. از آن پس نیز با دانشی که در حوزه زبان انگلیسی داشتم به کار در مطبوعات پرداختم و با ترجمه و خبرنویسی امرار معاش می‌کردم.

همزمان با فضای سال‌های 88 و ناامیدی و یأس، بیشتر غرق در رمان شدم و اینجا بود که با نام «ماریو بارگاس یوسا» و ترجمه‌های استاد کوثری آشنا شدم. این نویسنده پرویی تاثیر عمیقی روی من گذاشت به طوری که تصمیم گرفتم زبان اسپانیایی بیاموزم. کار بسیار سختی بود مخصوصا با مشغله‌های بسیاری که داشتم. مدتی در موسسات زبان به یادگیری پرداختم و بالاخره در سال 1396 برای تکمیل تحصیلات وارد دانشگاه آزاد شدم.

چه زمانی به سمت ترجمه آمدید؟ و اولین کتابی که ترجمه و منتشر کردید، چه بود؟
سودای ترجمه آثار بزرگان ادبیات آمریکای لاتین، خصوصا جریان موسوم به «شکوفایی» همیشه در ذهنم بود اما ابتدا از داستان کوتاه آغاز کردم. ابتدا داستان کوتاهی را برای فصلنامه «فرهنگ و ادبیات آمریکای لاتین و ایبریا» ترجمه کردم. داستان کوتاه و زیبایی از مانوئل ریباس (Manuel Rivas) بود و پس از آن هم مطلبی درباره‌ «فتح هالیوود توسط آمیگوها» نوشتم که درباره‌ جریان فیلمسازان مکزیکی در هالیوود بود.

در سال 1398 به ناگهان خبر انتشار کتاب جدیدی از ماریو بارگاس یوسا را خواندم و مقدمه آن را در روزنامه «ال‌پائیس» یافتم. ابتدا باورم نمی‌شد این اثر برای یوسا باشد زیرا با تمام دیگر آثارش فرق داشت. کتاب را به زحمت پیدا کردم و وقتی به نیمه رسیدم به خودم گفتم باید ترجمه‌اش کنم. با سختی‌های بسیاری کتاب را ترجمه کردم و با مشقت‌های بیشتری موفق به چاپش شدم.

«روزگار سخت» یکی از شاهکارهای یوسا بود که اوج قدرت این نویسنده را در سنین کهنسالی نشان داد. شما این کتاب را از زبان اسپانیایی ترجمه کردید. به نظرتان اگر از زبان انگلیسی ترجمه می‌شد،‌ چه تفاوت‌هایی پیدا می‌کرد؟ مقصودم این است ترجمه از زبان اصلی یا زبان دوم، چقدر در زبان مقصد، مشهود است؟

خوشبختانه ماریو بارگاس یوسا در ایران این شانس را داشت که مترجم کاربلدی مثل استاد کوثری به سراغ آثارش رفت. «روزگار سخت» در کنار دیگر آثار مهم یوسا همچون «عصر قهرمان» و «سور بُز» قرار دارد و حتی به نوعی ادامه «سور بُز» محسوب می‌شود. این نویسنده پرویی همچون دیگر نویسندگان فراز و فرودهایی داشته است. پس از انتشار کتاب «گفت‌و‌گو در کاتدرال» در اواخر دهه 60 میلادی به یکباره آثار این نویسنده‌ پرویی دچار افول شد و بعد از مدتی با انتشار کتاب «جنگ آخر زمان» در سال 1981 بار دیگر تبحر خودش را در داستان‌نویسی نشان داد.

بعد از آن تا سال 2000 اثر چشمگیری از ماریو بارگاس یوسا نداریم و با انتشار کتاب «سور بُز» در این سال بار دیگر نامش بر سر زبان‌ها افتاد. بعد از آن هم تا سال 2019 آثاری که از او منتشر می‌شد چندان دندان‌گیر نبود و به یکباره در سال 2019 با انتشار «روزگار سخت» این نویسنده پرویی به قول اهالی بورس «پول بک» زد، آن هم در دهه هشتم زندگی. واقعا در 80 سالگی نوشتن اثری چنین عمیق و مملو از ارجاعات تاریخی کار هر نویسنده‌ای نیست. درباره‌ بخش دوم سوال‌ شما هم باید بگویم که به نظرم در ترجمه، اصل مهم و زیربنایی زبان مقصد است. زبان مبدا مهم است اما مهم‌تر از آن ترجمه به زبان مقصد است. مطمئنا مترجمی که به زبان مقصد اشراف بیشتری دارد در مواجهه با متن حتی اگر از زبان دوم و یا حتی زبان سوم باشد، در مقایسه با مترجمی ناآشنا به ریزه‌کاری‌های زبان مقصد تبحر بیشتری دارد.

شاید باید راحت‌تر سوالم را بپرسم. چون گمانم این است که زبان مقصد، خیلی مهم‌تر از این است که مترجم از زبان اصلی ترجمه کرده باشد یا زبان دوم. البته بنده متخصص حوزه ترجمه نیستم و فقط این موضوع را به عنوان یک خواننده حرفه‌ای رمان عنوان می‌کنم. چقدر این ایده درست است؟

این نظر دقیقا اثبات شده و کاملا صحیح است. همان‌طور که در کتاب اول نیز اشاره کرده‌ام، بخشی از کتاب را برای آقای کوثری ارسال کرده بودم که زحمت کشیدند و مطالعه کردند و نظرات بسیار کارگشایی به من ارائه دادند. یکی از نخستین موضوعاتی که آقای کوثری در مکالمه تلفنی به من یادآور شد، آشنایی و احاطه به زبان مقصد بود. همچنین وقتی با آقای رامین مولایی (مترجم کتاب نامه‌هایی به یک نویسنده‌ جوان) صحبت می‌کردم نیز ایشان بر این امر تاکید داشتند. آقای مولایی در ایمیلی که ارسال کرده بودم برای من نوشته بود که 50 رمانی را که خوانده‌ام برای او فهرست کنم.

خیلی‌ها در ایران با خواندن «روزگار سخت» از ترجمه خوب شما و همین‌طور رمان فوق‌العاده یوسا تعریف کردند. به نظرتان چه اتفاقی می‌افتد که یک نویسنده در 84 سالگی هم می‌تواند این‌قدر قدرتمند بنویسد؟
ماریو بارگاس یوسا آخرین بازمانده نویسندگانی است که با آثارشان فرهنگ و هویت قاره‌ای را برای جهانیان روایت کردند. این نسل از نویسندگان بی‌بدیل بودند: کارلوس فوئنتس دانش گسترده‌ای در فرهنگ مکزیک و غرب داشت، گابریل گارسیا مارکز نویسنده‌ای با قلم فوق‌العاده بود و با نوشته‌هایش جادو می‌کرد، خوسه دونوسوی شیلیایی با «پرنده‌ وقیح شب» پیچیدگی در روایت را به کمال رساند، خولیو کورتاثار آرژانتینی نیز به نوعی پدر معنوی آنها بود

و با آوازه‌ کتاب نخست او «لی‌لی بازی» بود که توجه جهانیان به ادبیات آمریکای لاتین جلب شد. به نظرم این نسل تکرارناپذیر است و گرچه اتفاقاتی همچون مشت بارگاس یوسا به گارسیا مارکز دوستی آنها را پایان داد اما ذره‌ای از قدرت نویسندگی آنها کم نشد. بارگاس یوسا در میان این نویسندگان استعداد عجیبی در روایت تاریخ دارد و آثارش نیز بر این گواهی می‌دهد. تبحر او در حوزه زبان به قدری است که عضو فرهنگستان زبان فرانسه می‌شود که در تاریخ زبان فرانسوی بی‌بدیل است.

برویم سراغ کارلوس فوئنتس و کتابی که به‌تازگی از این نویسنده ترجمه و منتشر کرده‌اید: «مسند عقاب». چرا سراغ ترجمه اثری از فوئنتس رفتید؟ چرا «مسند عقاب»؟ این رمان با رمان‌های دیگرش چه تفاوتی داشت که شروع به ترجمه آن کردید؟
کارلوس فوئنتس از نویسندگانی بود که به او علاقه داشتم و بیشتر از همه «مرگ آرتِمیو کروز» را در میان آثارش می‌پسندیدم. روایتی از تاریخ انقلاب مکزیک که با چه آرمان‌هایی شکل گرفت و به چه روزی مبتلا شد و از زبان یکی از انقلابیون روی تخت بیمارستان افتاده روایت می‌شود. همیشه این سوال در ذهنم بود که چرا نویسنده‌ای با این همه توانایی اثری درباره مکزیک معاصر چیزی ننوشته است که با خواندن «مسند عقاب» پاسخ تمام سوال‌هایم را پیدا کردم. جای این کتاب در میان آثار ترجمه‌شده‌ این نویسنده مکزیکی به شدت احساس می‌شد.

اثری که فساد درون طبقه‌ حاکم مکزیک را نمایش می‌دهد و در عین حال سودای رسیدن به قدرت. این کتاب در کنار مضمون سیاسی، پیرنگ بسیار قوی و تعلیق فوق‌العاده‌ای دارد به طوری که داستان به هیچ وجه قابل پیش‌بینی نیست. همه چیز با قطعی اینترنت و امکانات مخابراتی در مکزیک آغاز می‌شود که همه سیاستمداران را دست‌به‌قلم می‌کند و در خلال این نامه‌ها داستان پیش می‌رود. درون کتاب با شخصیت‌های متفاوتی مواجه می‌شویم: از مشاور کما‌ل‌گرای رئیس جمهور گرفته تا وزیران و البته رئیس پلیس کشور که به دنبال سرکوب هر مخالفی در خیابان است. داستان مملو از ارجاعات تاریخی، فرهنگی، سیاسی و مذهبی است.

آثار فوئنتس (بنا به آنچه در ایران ترجمه شده و بنده خوانده‌ام)، مضامین مختلفی را مد نظر دارند؛ از «آئورا» و «پوست انداختن» گرفته تا «گرینگوی پیر»، «سر هیدرا»، «مرگ آرتیمیو کروز» و «لائورادیاس». به نظر شما در «مسند عقاب»، فوئنتس روی چه موضوعی تأکید دارد؟
کارلوس فوئنتس نویسنده‌ای فرهیخته و بسیار باسوادی بود. به همین دلیل هم موضوعات کتاب‌های او بسیار متفاوت است. او همچنین کتاب جامعی درباره‌ رمان آمریکای لاتین و نویسندگان مطرح این جریان نوشته است.

یکی از دغدغه‌های همیشگی او در میان آثاری که ذکر کردید توجه به فرهنگ، تاریخ و هویت مکزیک است. او دغدغه‌ مکزیک را داشت و به همین دلیل بود که همیشه مورد توجه روشنفکران و روسای جمهور مکزیک بود. «مسند عقاب» اثری به‌شدت سیاسی در میان آثار فوئنتس محسوب می‌شود به طوری که برخی منتقدان آن را تالی «شهریار» ماکیاولی دانسته‌اند و حتی یکی از شخصیت‌های اصلی داستان «نیکولاس» همنام اوست و به صراحت نیز در داستان به این موضوع اشاره می‌شود.

بعضی مقاطع رمان «مسند عقاب»، ناخودآگاه وضعیت بسیاری از کشورهای درگیر با دیکتاتوری برای آدم تداعی می‌شود. به نظرم بین آثار فوئنتس شاید فقط «مرگ آرتیمیو کروز» از لحاظ مضمون شباهت‌هایی با این رمان داشته باشد. درست است؟
اشاره درستی داشتید. این رمان به نوعی وضعیت مکزیک معاصر را نشان می‌دهد، به ویژه از نظر سیاسی. این کشور همچون دیگر کشورهای توسعه‌نیافته مشکلات یکسانی دارد از تورم و گرانی گرفته تا بیکاری و جوانی جمعیت. برای مثال، «سِنِکا» یکی از شخصیت‌های داستان که مشاور رئیس‌جمهور است صحبت‌های جالبی درباره روشنفکر می‌زند که در هر دوره‌ای می‌توان به آنها رجوع کرد.

او می‌گوید: «سیاستمدار می‏تواند با پول دادن دهن روشنفکران را بسته نگاه دارد اما نمی‏تواند به آنها اعتماد کند. عاقبت روشنفکر، ساز مخالفش را کوک می‏کند و این موضوع همیشه برای سیاستمدار یک خیانت تلقی خواهد شد. چه از سر غرض و چه از سر بی‌ریایی، چه از منظر ماکیاولیستی چه از منظر آرمان‌گرایی، قدرتمند همیشه باور دارد که حق با اوست و کسی که با او مخالفت کند خائن، یا دست کم، عنصری نامطلوب محسوب می‌شود.»

چقدر درگیر ممیزی‌ها شدید؟ در واقع پرسشم این است کتاب چقدر سانسور شده؟
با توجه به محتوای کتاب که بیشتر سیاسی و تاریخی است، این اثر مطلبی برای ممیزی نداشت.

کدخبر: ۴۸۵۹۹۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر