گفتگو با سارا صفری فاتح هفت قله بلند هفت قاره جهان
روزنامه هفت صبح، هانیه درویش | او تا همین هفت، هشت سال پیش نهتنها کوهنوردی نمیکرد بلکه به آن فکر هم نکرده بود، تا اینکه در یک سمینار خودشناسی مقرر شد یک هدف دستنیافتنی برای خود در نظر بگیرد و آن هدف، صعود به قله اورست بود. او خودش هم این هدف را باور نداشت اما با قرار گرفتن در مسیر دستیابی به این هدف، با کار و هدفی والاتر از صعود به اورست برخورد کرد که باعث شد مسیر زندگیاش بهطور کلی تغییر کند.
او با اینکه در شرکتی بزرگ در آمریکا شاغل بود، از کارش استعفا داد و بهدنبال هدف جدید و زندگی تازهاش رفت. هدف او صعود به هفت قله از بلندترین قلههای هفت قاره برای هفت موسسهای بود که برای توانمندسازی دختران در جایجای این کره خاکی تلاش میکنند و حالا این چالش با صعود موفقیتآمیز او به اورست به اتمام رسید.
سارا صفری ۱۷سال پیش به همراه خانوادهاش از ایران به آمریکا مهاجرت کرد. او در ایران در دانشگاه صنعتی شریف در حال تحصیل بود و ادامه تحصیل خودش را در آمریکا در رشته مهندسی برق تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه داد و در شرکتی معتبر مشغول بهکار شد و در دانشگاه هم تدریس میکرد. با وجود اینکه این موقعیت، موقعیتی است که میتواند آرزوی خیلی از افراد باشد اما این موقعیت و این کار هم احساس رضایت از خود و زندگی را در سارا ایجاد نمیکرد.
او روزی در یک سمینار شرکت کرد و هدف دستنیافتنی خودش را صعود به قله اورست معرفی کرد. او میگوید: «در همصحبتی با دکتر جفری کاتلر موسس بنیاد Empower Nepal Girls متوجه شدم در نپال وضعیت بسیار بد اقتصادی و فرهنگی باعث میشود خانوادهها دخترانشان را به ازدواج در سنین بسیار کم یا بردگی جنسی مجبور کنند، و چون اورست در نپال قرار داشت، تصمیم گرفتم اطرافیان و آشنایانم را مجاب کنم که اگر هر کس بهاندازه هر فوت از ارتفاع اورست به من یک دلار دهد، به اورست بروم و پول جمع شده که معادل ۲۹ هزار دلار بود را خرج این بنیاد و دختران نپالی کنم». او پروژه صعود به هفت تا از بلندترین قلههای هفت قاره جهان را اینچنین شروع کرد.
صعود دوباره به اورست بعد از هفت سال
هفت سال پیش سارا اقدام به صعود به قله اورست کرد. اما صعود او مصادف شد با زلزله ۹/۷ ریشتری که نپال را لرزاند. همهچیز در یک لحظه رنگ دیگری به خودش گرفت. سارا در یک لحظه خودش را در احاطه تکههای بزرگ یخی میدید که گاه بهاندازه یک آپارتمان بود. همنوردهایش را دید که یکی پس از دیگری در انبوهی از برف و یخ ناپدید میشدند و در همان لحظه بهترین اتفاق زندگیاش به بدترین روز زندگیاش تبدیل شد.
او بعد از این اتفاق دیگر سراغ اورست نرفت و تصمیم گرفت ۶ قله بلند را صعود کند و اورست را برای مرحله آخر این هفتخوان بگذارد. صعود موفقیتآمیز او به اورست حدود یک ماه پیش حاصل شد. او درباره چگونگی طی مسیر برای رسیدن به قله میگوید: «صعود به اورست سختترین صعود از میان این هفت قله بود چراکه این صعود چیزی حدود ۶۰ روز طول میکشد و تمام این ۶۰ روز شرایط تقریبا به یک شکل است.
روزها و شبهای سراسر سرد، بدون غذای گرم و آنچنانی، بدون شرایط مناسب برای استحمام و مسیری که انتهایش اصلا پیدا نیست. بدتر از همه اینها رسیدن به ارتفاع ۶ هزار متر و مواجه شدن با دیواری بود که هفت سال پیش روی آن زلزله اتفاق افتاد. همه چیز برایم ترسناک و دلهرهآور شد. مخصوصا برای اینکه در آن ارتفاع هم هوایی صورت بگیرد مجبور بودیم شش بار همان دیوار خاص را برویم بالا و برگردیم. بالاخره بعد از چند بار بالا و پایین کردن از دیوار با آن آشتی کردم و پذیرفتم که همان دیوار جان من را نجات داد تا بتوانم دوباره روی آن قرار گیرم و به قله صعود کنم».
روی قله به خدا نزدیکتر بودم
سارا بعد از ۵۴ روز از یکی از همنوردهایش شنید که یک ساعت دیگر روی قله هستند. او بهرغم اینکه میدانست نباید گریه کند و میبایست انرژی و آب بدنش را حفظ کند، تمام این یک ساعت را با صدای بلند گریه میکرد. اتفاقی که در آن ارتفاع و آن لحظه آنچنان هم عجیب نیست. او درباره حس و حالش در آن لحظه میگوید: «در ارتفاع ۸ هزار متر بودیم. در آن ارتفاع اصولا نمیشود خوابید. جدای از این هیجان رسیدن به قله خواب را از چشمان آدم میگیرد. بالاخره بعد از ۵۴روز در یک قدمی قله بودیم.
در آن لحظه ناخودآگاه به یاد تمام افرادی افتادم که در این مسیر حمایتم کردند و این خاطرات و تصور چهره تکتک آنها به من انرژی دوچندان میداد. تا اینکه به قله رسیدیم. از زیبایی آن چیزی نمیتوانم بگویم. حتی آنجا و در آن لحظات این ذوق و هیجان را نمیتوانستم با کسی قسمت کنم. با آن عینک روی چشم و لباسهای مخصوص که تمام صورت و بدن را پوشانیده بود هرکداممان تنها در درون خودمان گریه میکردیم و هیجانزده بودیم.
زمان رسیدن ما به قله مصادف بود با رسیدن تنها یکی دو گروه دیگر به قله. به همین دلیل شانس این را داشتیم که قله را در آرامش و سکوت و بدون ازدحام و ترافیک ببینیم و نکته جالب اینجا بود که همزمان با من چند ایرانی هم آنجا بودند که به اورست صعود کرده بودند. ۷ دقیقه روی قله بودیم، عکسها و فیلمهایمان را گرفتیم و با قلبی که انگار یک تکهاش را همانجا جا گذاشتیم، راه برگشت را پیش گرفتیم».
فتح قلب دختران بدسرپرست
سارا صفری عواید جمع شده از هرکدام از صعودهایش را به بنیادی برای توانمندسازی دختران اختصاص داده است. برای مثال او با صعود به قله کلیمانجارو در آفریقا، به دختران تانزانیایی کمک کرده، با صعود به قله اقیانوسیه به پناهندگان زن سوریه، با صعود به قلهای دیگر به موسسهای در آمریکا برای تنظیم خانواده و آموزش به زنان و بهعنوان اولین زن ایرانی با صعود به قله توده وینسون در قاره جنوبگان به موسسه امید و به دختران ایرانی کمک کرده است و حالا او اولین ایرانی است که صعود به هفت قله بلند از هفت قاره را در کارنامه خود دارد. او حالا توانسته خیریهای بهنام «اورست خودت را صعود کن» تاسیس کند.
در اینباره میگوید: «همه افراد یک سری قلههای بلند در زندگی دارند که باید به آن صعود کنند و ما با برگزاری کلاسهای مهارتآموزی برای زنان کمک میکنیم این اتفاق بیفتد. کلاسهایی با موضوعات مختلف سواد مالی، روابط موثر، افزایش اعتماد بهنفس و عزت نفس، رسیدگی به بهداشت و سلامت زنان و غیره.
و حالا خیلی خوشحالم که با برگزاری این کلاسها و پرورش مربیانی از خود زنان و دختران نپالی موضوع توانمندسازی زنان همانطور که روزی آرزویش را داشتم با روندی رو بهجلو در حال اجراست». کتاب «به دنبال رد پا» کتابی است که خاطرات سفرها و صعودهای این زن موفق را در خود دارد. همچنین سارا در سال ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ جایزه «Global Citizen» شهروند جهانی را به پاس خدماتش از United Nations Association دریافت کرد.