کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۴۴۳۵۵
تاریخ خبر:

گفتگو با اصغر علی‌کرمی، مترجم ادبیات معاصر عرب

روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی | اصغر علی‌کرمی متولد ۱۳۶۲ است و فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات عرب. او تا به حال ترجمه‌های زیادی از شاعران معاصر عرب منتشر کرده؛ از جمله چندین مجموعه شعر از نزار قبانی، مجموعه‌ای از عدنان صائغ، مجموعه‌ای از آدونیس و دو دفتر شعر از محمود درویش.

به‌تازگی نیز مجموعه‌ای از محمد ماجد العتابی ترجمه کرده است. «پل دختران یعقوب» اما رمانی است که به‌نظر می‌رسد ترجمه آن یکی از دشوارترین کارها در مسیر حرفه‌ای علی‌‌کرمی بوده. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی است با این مترجم درباره روند ترجمه آثار معاصر عرب، همچنین کتاب «پل دختران یعقوب» نوشته حسن حمید.

* مجموعه‌های زیادی از شاعران معاصر عرب ترجمه کرده‌اید که بعضی از آن‌ها شناخته شده بودند اما بین آن‌ها شناخت کمتری مثلا درباره ماجد العتّابی وجود دارد. از این شاعر شروع کنیم.
محمد ماجد العتّابی اولین شاعر نوگرای معاصر کویتی است که شعرش به فارسی ترجمه می‌شود و نگاه سوررئالیستی دارد. خودش معتقد است که نوعی پیشگویی درونی در شعرش دارد. مجموعه‌ای هم دارد به اسم «هروب الریح من مدن الحجاره»(یعنی فرار باد از شهرهای سنگی) که اخیراً ترجمه کرده‌ام. در حال مذاکره با انتشارات هستم. احتمالاً در انتشارات «شبگیر» در چند ماه آینده منتشر شود.

* چطور با حسن حمید آشنا شدید؛ نویسنده رمان «پل دختران یعقوب»؟
حسن حمید را ۲۰سال پیش دیدم. سال ۷۹ بود به‌همراه استاد بیدج. آن زمان آقای بیدج در سازمان فرهنگی‌هنری شهرداری فعال بودند. جلسه‌ای برگزار کردند در فرهنگسرای انقلاب، که یادم است دوسه‌نفر از نویسنده‌های معاصر هم بودند؛ مثلا زنده‌یاد فیروز زنوزی جلالی. آقای بیدج هم حضور داشتند و همینطور حسن حمید. در آن جلسه یادم است حسن حمید شروع به صحبت کرد. جوان‌تر از من هم بود.

گفت من خیلی تعجب می‌کنم چرا ما نویسنده‌های عربی و نویسنده‌های فارس در این چندسال هیچ شناختی از همدیگر نداریم؟ بعد من پیش خودم فکر کردم که چقدر حرفش جالب است. همین حالا شما به یکی از نویسندگان ایرانی بگویید پنج نویسنده معاصر عرب را بگوید، نمی‌تواند. برعکس آن هم هست. عرب‌ها هم چیزی از ادبیات روز ما نمی‌دانند. حالا اخیراً ما شروع کرده‌ایم یک‌سری کارهای روز را داریم ترجمه می‌کنیم؛ مثلا مجموعه‌ای از گروس عبدالملکیان که انتشارات «تکریم» در کویت چاپش خواهد کرد.

* منتخبی از آثار گروس عبدالملکیان؟
بله، منتخبی است از سه‌کتاب ایشان با انتخاب خودش و مشاوره خود محمد ماجد و آقای حسین‌ المطوع. مجموعه خیلی خوبی است؛ «جسراً لایوصل لا احداً الی البیتِ»(پلی که هیچکس را به خانه نمی‌رساند).

* اسم کتاب را بر اساس یکی از شعرهای‌شان انتخاب کرده‌اید؛ «کدام پل در کجای جهان شکسته است…»
بله، دقیقاً؛ «کدام پل در کجای جهان شکسته است/ که هیچ‌کس به خانه‌اش نمی‌رسد».

* درباره حسن حمید می‌گفتید…
بله، داشتم می‌گفتم آن زمان این حرف حسن حمید خیلی به دلم نشست. جوان بودم و یک کلمه هم عربی ترجمه نکرده بودم. البته داستان می‌نوشتم، شعر می‌گفتم و فعالیت فرهنگی هم می‌کردم. حتی یک‌‌بار داستانی کوتاه درباره فلسطین نوشته بودم و تقدیم کرده بودم به حسن حمید. در مجله «انقلاب سنگ» منتشر شد. من متولد ۱۰ اردیبهشت هستم؛ یعنی هر سال روز تولدم با افتتاحیه نمایشگاه کتاب، تقریبا هم‌زمان است.

برای همین دوستان معمولاً محبت می‌کنند و برای تولدم کتاب می‌خرند. کتاب عربی هم به هرحال گران‌قیمت است اما دوستان نزدیکم عموما از نمایشگاه برایم کتاب‌های عربی می‌خرند. یکی از آن سال‌ها یکی از همین دوستان، از نمایشگاه کتاب برایم «جسر بنات یعقوب»(پل دختران یعقوب) را خریده بود. من واقعا به این قضیه اعتقاد دارم که کتاب‌ها خودشان مترجم‌های‌شان را انتخاب می‌کنند. معتقد بودم علاقه‌ای که به حسن حمید دارم، باعث شده که این کتاب را روی میزم ببینم. برایم خیلی جالب بود. خیلی هیجان‌انگیز بود.

بعد جست‌وجو کردم در اینترنت و دیدم که چه نویسنده بزرگی است و چقدر جایزه جهانی گرفته؛ چقدر پرسروصداست. رمان را شروع کردم به ورق زدن. تابه‌حال هم رمان ترجمه نکرده بودم، غیر از آن رمانِ نجیب محفوظ که سال ۸۴ ترجمه کرده بودم، دیگر رمانی ترجمه نکرده بودم. البته ترجمه مجموعه‌شعر در کارنامه‌ام داشتم. ولی مجموعه‌شعر، پنج‌هزار کلمه است؛ رمان مثلاً سیصدهزار کلمه‌ است. عددهایش هم حتی خیلی فرق می‌کند. یعنی چالشی جدی برای من بود اما در هرحال شروع کردم.

چیزی حدود شاید ۳۰صفحه ترجمه کرده بودم که دوباره استادم آقای بیدج را دیدم. گفتم استاد من این را شروع کردم و آقای بیدج هم مرا تشویق کرد و گفت خیلی کار خوبی کردی، اتفاقاً من خودم هم می‌دانی که دوست هستم با حسن حمید. خلاصه این شد که علاقه‌مند شدم کار را تمام کنم. کار را که تمام کردم به استاد گفتم و استاد هم به آقای حسن حمید نامه‌ای نوشتند و آقای حسن حمید هم مقدمه‌ای برای این رمان نوشتند:

«با اینکه اصغر علی‌کرمی را نمی‌شناسم ولی می‌دانستم که چشم‌های بینای ایرانیان یک روز این رمان مرا می‌بیند و ترجمه می‌کند…» و درواقع می‌شود گفت که یکی از اتفاق‌های خیلی خوب دنیای ترجمه من بود. چون می‌دانید اخیراً از هرکسی که ترجمه کردم، با نویسنده‌اش دوست شده‌ام. بعد از این هم رمان «گریه نکن وطن عزیزم» را به سفارش ناشر ترجمه کردم.

* شنیده‌ام. ترجمه‌اش تمام شده؟
بله، تحویل ناشر داده‌ام.

* کمی درباره جهان داستانی حسن حمید بگویید. اصلا «پل دختران یعقوب» درباره چیست؟
رمان، اشاره‌هایی تاریخی دارد به پل دختران یعقوب. پل دختران یعقوب به همراه صومعه دختران یعقوب، کنار نهر اردن در مرز اردن و فلسطین است. ابتدای رمان از داخل صومعه شروع می‌شود. داخل صومعه خانم‌هایی هستند که لباس مرد پوشیده‌اند و درواقع راهبه هستند. این‌ها به این علت لباس مردان را می‌پوشند که مورد آزار و اذیت قرار نگیرند.

در این میان کارگری که خودش را وقف کلیسا کرده، وارد صومعه می‌شود و انقلابی درونی در این سه زن شکل می‌گیرد. داستان کمی که جلوتر می‌رود، کات می‌شود به شروع قصه یعقوب. خود نویسنده هم در مقدمه گفته، این بخش صومعه آخر کتاب بود که بعدا آن را گذاشتم اول کتاب و به نظرم آسیبی نمی‌زد. ابتدای رمان توضیح می‌دهد این یادداشت‌ها، یک‌سری یادداشت‌هایی بوده که در کتابخانه جدش، در بیت‌المغرب پیدا کرده.

خلاصه کتاب دوم که شروع می‌شود، کتاب یعقوب است که با دخترانش به همان روستا می‌رود؛ روستای شَماصمّه. این‌ها که وارد روستای شماصمّه می‌شوند، بی‌چیز هستند و آواره. اما بعد از مدتی پولی به‌دست می‌آورند و یعقوب آن پل را برای خودش می‌خرد. بعد یک‌سری مالیات وضع می‌کند برای هرکسی که می‌خواهد از آن پل رد بشود و از این طریق‌ها کم‌کم پولی به‌دست می‌آورد و موفق می‌شود کاروان‌سرایی آنجا بسازد و ادامه قصه….

* چند وقت است که منتشر شده؟
نزدیک به یک‌ماه.

* پس فعلاً هنوز نمی‌شود گفت چقدر استقبال داشته…
اتفاقا در همین مدت کوتاه، استقبال از آن خیلی خوب بوده و من امیدوارم چاپ اولش تا آخر تابستان تمام شود.

* خودتان فکر می‌کنید چرا مخاطبان از این رمان استقبال کرده‌اند؟
دو سه تا علت دارد. یکی اینکه خب رمان عربی در بازار خیلی کم است. دلیل بعدی هم فعالیت بهزاد نجفی، مدیر انتشارات «ایهام» است. بهزاد نجفی آنقدر دلسوزانه با کتاب رفتار می‌کند، آنقدر پیگیر و متعهد است که من همه‌جا از او تعریف کرده‌ام. سومین دلیل هم حمایت رسانه‌ای دوستان مختلف بوده که لطف داشتند و کتاب را معرفی کردند. این باعث شده کتاب تا حالا خوب معرفی بشود. ترجمه بعدی من هم همین چندروز پیش به بازار آمده؛ کتابی است به نام «صندوق سرخ پست» از نزار قبانی.

* مترجم پرکاری هستید…
بله، هم‌زمان با این، کتاب دیگری هم چاپ کرده‌ام به اسم «بی‌کلاه» نوشته خانم لطیفه بُطی. داستان کودک است؛ درباره دختربچه‌ای که در سرزمین کلاه‌به‌سرها به دنیا می‌آید و یک‌دفعه کلاهش را برمی‌دارد. وقتی کلاهش را برمی‌دارد با کلی برخورد روبه‌رو می‌شود و…. داستان، داستان کودک و نوجوان است. کتاب خوبی است از این نویسنده کویتی.

* «پل دختران یعقوب» هم جوایز مختلفی گرفته بود…
بله، معروف‌ترینش همان جایزه نجیب محفوظ سال ۱۳۹۹ است، چون خیلی جایزه معتبری است. رمان اخیرش هم «مدینه الله»(شهر خدا) احتمالا امسال جایزه بگیرد.

کدخبر: ۳۴۴۳۵۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر