کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۲۵۵۶۳
تاریخ خبر:

گفتگو با آرش زمانی نویسنده ‌رمان «نقاب نامه‌ها»

روزنامه هفت صبح،ستاره روشن | آرش رمضانی، دانش آموخته رشته روان‌شناسی است و با رمانی سراسر هیجان و غافلگیری به نام «نقابِ نامه‌ها»، داستانی مهیج را با مایه‌های روان‌شناختی و معمایی عرضه کرده؛ رمانی که به‌تازگی از نشر «روزنه» منتشر شده. در «نقاب نامه‌ها» می‌خوانیم که روان‌شناسی جوان چندین نامه از سمت یکی از بیمارانش دریافت می کند که هر نامه، دست‌خط و شخصیتی متفاوت دارد اما نکته‌ای جالب پشت این نامه‌ها نهفته است!

در حقیقت تمامی این شخصیت‌ها تنها متعلق به یک نفر است. با توجه به اینکه کتاب قبلی این نویسنده بر‌اساس واقعیت نوشته شده، مخاطب دچار این گمانه‌زنی می‌شود که نکند این موضوع هم حقیقت داشته باشد! همین اتفاق سبب شد پای گفت‌وگو با این نویسنده‌ جوان بنشینیم تا بفهمیم آیا چنین اختلالاتی ریشه در واقعیت دارند؟ و از آن مهم‌تر، چه میزان از اتفاقاتِ درون این نامه‌های ترسناک، حقیقت داشته است.

از آنجا که اتفاقات کتاب از زبان «آرش رمضانی» که خودش روان‌شناس است بازگو می‌شود، برایم جالب شد بپرسم آیا در زندگی واقعی هم تجربه‌ای در زمینه همکاری با بیماران اختلالات اعصاب و روان را داشته‌اید؟

بله، هم در دوره تحصیل و در قالب واحدهای عملی مکرراً با بیماران روانی در تعامل بودم و هم پس از پایان تحصیل که در قالب فعالیت‌های شغلی یا داوطلبانه، خودم را به محیط‌هایی رسانده‌ام که با انسان‌های مبتلا به طیف‌های اختلالات روانی مواجه شوم.

می‌شود یکی از نمونه‌هایی که در برخورد با مراجعان و بیماران داشتید برای‌مان بگویید؟ نمونه‌ای به شکل برجسته در ذهن‌تان مانده؟
معمولاً نمونه‌های خاص‌تر را به‌عنوان ایده‌های داستانی به‌کار می‌گیرم. مسئله‌ جنون در این چند دهه، هم در ادبیات و هم در سینما به‌عنوان یک دست‌مایه اساسیِ خلقِ ماجراهای عجیب و جذاب شده است. این باعث می‌شود اکثر کسانی که از بیرون، وارد محیط‌های بیماران روانی می‌شوند تصور کنند که مثلاً قرار است با دکتر هانیبال لکتر روبه‌رو شوند اما وقتی با واقعیتِ گزنده بیمارستان روانی روبه‌رو می‌شوند، نمی‌توانند تحمل کنند.

اما به ‌نظر من ذهن‌های خلّاقِ هنری، به همه‌‌چیز گوش می‌دهند، همه ظرایف را مشاهده می‌کنند و شکلی از واقعیت را برداشت می‌کنند که اختصاصیِ خودشان است. سوال‌تان یادم نرفته. بله مکرراً با آدم‌هایی مواجه بوده‌ام که افت‌وخیزِ زندگی و بالاوپایینِ روان‌شان، برایم به‌غایت جذاب و گهگاه، ترسناک بوده و این ماجراها را مایه‌ روایت‌ها و داستان‌هایم می‌کنم.

‌اگر بپرسم که در حقیقت هم چنین نامه‌هایی را از سمت یک بیمار روانی دریافت کرده‌اید و پاسخ شما منفی باشد، نظرم نسبت به کتاب‌تان تغییر خواهد کرد. پس اجازه بدهید اینطور بپرسم: اگر در واقعیت هم چنین نامه‌هایی را دریافت می‌کردید جسارت دنبال کردنش را داشتید؟

قطعا اگر با چنین رویدادی در واقعیت مواجه شوم، رهایش نمی‌کنم. اما طبیعتاً اگر بخواهم بعداً آن ‌را روایت کنم، آن‌طور که خودم دلم بخواهد روایتش می‌کنم. چون آن واقعه دیگر مال من است.

آرش رمضانی در کتاب «نقاب ‌نامه‌ها» درگیر اختلاف فرهنگی شدید با بخشی از حوزه‌ فرهنگ ‌و هنر غالب است. قوانین کشور گاه سبب شده امور فرهنگی او تحت تاثیر قرار بگیرد. آیا این مسائل، دغدغه‌مندی شخصی شماست و رنگ‌وبوی واقعیت هم دارد؟

چیزهایی که در «نقاب ‌نامه‌ها» در رابطه‌ با امر فرهنگ و نگاهِ پلیسی و حراستیِ غالب بر امر فرهنگی و هنری و اجتماعی نقل کردم، عین واقعیت و شامل بر بخشی از زندگی من است. من سال‌هاست که فعالیت فرهنگی دارم و یکسره با نگاه بخیلانه‌ تک‌وجهیِ غالبِ امروز، رودر‌رو بوده‌ام. نگاهی که ناکارآمد بودن ایده‌ها و شیوه‌هایش هزاران بار اثبات شده و در هر زمینی که وارد شده، فاجعه به‌بار آورده است اما هنوز بر شعارهایی تاکید دارد که خودش می‌داند چقدر پوک‌اند. هنوز هم سالانه هزاران میلیارد تومان خرج اشاعه چیزمیزهای شبه‌فرهنگیِ خودش می‌کند اما نتیجه چه شده؟ همینی که می‌بینیم!

در کتاب‌تان مؤلفه‌هایی از آثار پست‌مدرن را می‌ببینیم؛ مؤلفه‌هایی مثل اشتباه‌نویسیِ عمدی و گذر کردن از خط اصلی داستان. در به کار گرفتن این مؤلفه‌ها، چه نکاتی را مد نظر داشتید؟
در «نقابِ نامه‌ها»، بنا داشتم شخصیت‌پردازیِ کاملی صورت‌داده باشم. شخصیت‌هایی که مخاطب من بتواند به‌صورتی عینی، تصورشان کند و حتی آنها را دورنِ خودش بیابد. دلم می‌خواست هر شخصیتی که در نامه‌ها حرف می‌زند، یک بدیلِ قطعی درون ذهن مخاطبم پیدا کند و برود آنجا لنگر بیاندازد. این است که می‌بینید در متن نامه‌هایی که توسط یکی از شخصیت‌ها نوشته می‌شود، غلط املایی یا زمان‌پریشی به‌چشم می‌خورد و هر شخصیتِ دیگر، لحن و ویژگی‌های اختصاصیِ خودش را دارد. من در این رمان تلاش کردم ‌که جنون را به دورنِ مخاطبم ببرم.

کتاب‌تان پایان‌بندی نسبتاً متفاوتی داشت اما خط روایی می‌توانست بلندتر باشد، از جایی که کتاب قبلی‌تان هم کوتاه بود، آیا باید شما را نویسنده‌ای هراسان از رمان بلند بدانیم؟ یا این مسئله بنا به انتخاب موضوعات جنجالی‌تان به طور اتفاقی رخ داده است؟

تلاش می‌کنم یک نویسنده قصه‌گو باشم. از شرحِ بیش از حد داستانم هراسانم. شاید روزی کتاب ۲ هزار صفحه‌ای هم بنویسم اما این در صورتی‌ است که ۲ هزار صفحه ایده و قصه داشته باشم. خودم را مستعد زبان‌ورزی و توصیفات جذاب و صفحه‌پرکن نمی‌دانم. نمی‌خواهم قصه‌ام لای خطوط بی‌پایان شرح و توصیف و خودگویی گم شود. هرچقدر که قصه داشته باشم، می‌نویسم؛ یک‌ صفحه یا یک‌هزار صفحه. حرّافی نمی‌کنم.

نکته بعدی درباره پیوند روان‌شناسی و ادبیات است. در دهه‌های اخیر به لحاظ نظری در این حوزه فراوان نوشته‌اند. اما اگر بخواهید از تجربه عینی خودتان بگویید،‌ کجا توانسته‌اید این پیوندها را برجسته‌تر ببینید؟
جنون، نفی و انکارِ ماست. ما؛ کسانی که گمان می‌کنیم عاقلان‌ایم! مواجهه با جنون، دشوار است. خیلی از کسانی که در بیمارستان‌های روانی کار می‌کنند، بعد از مدتی، خودشان به انواعی از اختلالات روانی دچار می‌شوند و تحت درمان قرار می‌گیرند، خیلی‌شان سعی می‌کنند خودشان را درگیر کار نکنند و از مواجهه با این واقعیتِ خُردکننده طفره می‌روند. اما اگر کسی بخواهد جنون را بفهمد، به آن مبتلا نشود و شجاعانه با آن روبه‌رو شود، باید به ادبیات چنگ بیاندازد. ادبیات، فانوس دریایی ا‌ست برای آنها که در تاریکی‌ها و کوچه ‌پس‌کوچه‌های جنون گم شده‌اند.

نه فقط جنون! ادبیات نجات‌دهنده هر انسانی‌ست. روان‌شناسی علاقه‌مند به طبقه‌بندی، یکسان‌سازی و نرمال‌سازی‌ست. روان‌شناسی، جنون را به‌عنوان یک واقعیت می‌پذیرد اما تحمل نمی‌کند. این ادبیات است که جنون را تحمل می‌کند. این است نسبت ادبیات و روان‌‌شناسی! من با روان‌شناسی، یک پایم را روی زمینِ سفت و محکمِ تعقل نگه‌ می‌دارم و با ادبیات، یک پایم را توی دریاهای بی‌کران خیال و جنون می‌گذارم.

درحال حاضر مشغول نوشتن کتاب دیگری هستید؟
دارم روی دو کتاب فکر می‌کنم و گاهی می‌نویسم. می‌شود هر دو را در دسته‌ داستان‌های وهمی، معمایی و ادبیات سرّ و راز قرار داد که امیدوارم تا ۵ سال آینده هر دو منتشر شده باشد.

شما صاحب کتابفروشی «آنجا» در شهر مشهد هم هستید. درباره اوضاع کتابفروشی هم می‌خواستیم بدانیم. در وضعیت کرونایی چطور سر کردید؟ و در حال حاضر اوضاع به چه شکل است؟
طبیعتاً تمام صنف ما در ضرراند؛ از ناشر گرفته تا پخش و کتاب‌فروشی. قیمت کاغذ مثل همه‌‌چیز ساعت می‌زند و حتی همان قشرِ کتابخوانِ عشقِ کتاب هم نمی‌توانند مثل دو سال پیش و چهار سال پیش کتاب بخرند. کرونا به ‌صنف ما لطمه زد اما شرایط اقتصادی، لطمه‌ بزرگتری زد که کرونا در برابرش هیچ است.

کدخبر: ۴۲۵۵۶۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر