کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۳۶۴۶۱
تاریخ خبر:

گفتگوی خواندنی با مترجم ‌رمان «پرستیژ»

روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی | ‌خانم «راضیه خشنود» را با نام «راضیه بهرامی خشنود» می‌شناختم؛ به جهت انتشار مجموعه شعرهای «یادش به‌خیرهای لعنتی»، «به خودم نمی‌آیم»، «عاشقی با زبان دیپلماتیک» و… چون هنوز به اواسط دهه نود نرسیده بودیم و بازار انتشار کتاب‌های شعر، دست‌کم اندکی رونق داشت. راضیه بهرامی خشنود هم آن زمان به‌واسطه کار جدی در حوزه شعر، جزو چهره‌های جوان سرشناس شاعر بود و منتقدان و علاقه‌مندان شعر، آثارش را دنبال می‌کردند.

بعدها اما به فاصله چندسال کتاب‌هایی دیدم که مترجم آن‌ها راضیه خشنود بود. همچنان نمی‌دانستم که مترجم این آثار، همان شاعر سرشناس آن سال‌هاست. راضیه خشنود البته پیشوند نام خانوادگی خود را از روی آثارش حذف کرده بود اما همچنان در شعر هم دستی داشت. با این‌حال به‌واسطه ترجمه رمان «پرستیژ» اثر کریستوفر پریست بود که این گفت‌وگو فراهم شد. براساس این رمان، کریستوفر نولان، فیلمی ساخته است که بین هوادارانش طرفداران زیادی دارد.

اما جالب است بدانید که رمان هم‌پایه اثر سینمایی، ارج و قرب دارد؛ گاهی حتی احساس می‌کنید نولان نتوانسته پا به پای متن ادبی پیش برود و رمان از فیلم سینمایی، به‌مراتب قدرتمندتر است. درواقع عجیب است که چرا تابه‌حال مترجمی سراغ ترجمه این اثر نرفته است. به همین جهت و به مناسبت انتشار ترجمه رمان «پرستیژ» با راضیه خشنود گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

* قبل از بحث ترجمه، از شعر شروع کنید. چون اهالی ادبیات پیش‌تر‌ها شما را در حوزه شعر می‌شناختند. بگویید چه زمانی کار ادبی را شروع کردید تا برسیم به اینکه چرا سراغ ترجمه رمان «پرستیژ» رفتید.
من از شانزده، هفده‌سالگی نوشتن شعر را شروع کردم. همچنان هم تا همین حالا، از نزدیک یا گاهی دور، جسته‌گریخته در فضای ادبیات بوده‌ام.

* منظورتان از نزدیک و دور، انتشار کار است؟
بله. گاهی از آن فضا دور شدم و گاهی نزدیک.

* من کار شعر شما را با دفترهایی یادم هست که در نشر «آهنگ دیگر» چاپ می‌شدند. مجموعه شعر شما «یادش به‌خیرهای لعنتی» بود.
شعر برای من همیشه جدی بوده اما همیشه دنبال چاپ مجموعه نبودم و گاهی هم نمی‌خواستم در فضاهای مربوط به شعر باشم. درواقع در این مسیر همیشه دور و نزدیک شده‌ام.

* چه رشته‌ای خوانده‌اید؟
کارشناسی سینما دارم و ارشد ادبیات نمایشی. علاقه‌ام هم به مقوله زبان، علاقه‌ای همیشگی بوده و در دانشگاه نخوانده‌ام؛ خودم خوانده‌ام. با این اوصاف، شاید از ترکیب همه این‌ها برسید به اینکه چرا به ترجمه رمان «پرستیژ» رسیدم.

* از انگلیسی ترجمه کرده‌اید؟
بله.

* البته خوب است که «پرستیژ» به دست شما رسید. هم به جهت سابقه شما در شعر، آشنایی شما با ظرافت‌های زبان فارسی و هم به‌خاطر تسلط به بحث‌های سینمایی. برای همین هم ترجمه خوبی از کار درآمده. منتها چرا از فضای شعر به سمت ترجمه رفتید؟ البته «پرستیژ» اولین ترجمه‌تان نیست و قبل از این، چند ترجمه دیگر هم داشتید. اما سوالم این است که چرا به سمت ترجمه رفتید؟

من سه‌چهارسال است که به‌ شکل حرفه‌ای ترجمه می‌کنم. البته حضور ذهن ندارم که چندکتاب تا‌ به‌حال ترجمه کرده‌ام. دلیلش هم اتفاقی بود. من به‌هرحال زبان را دوست داشتم و خوانده بودم. هرجایی هم که در این سال‌ها کار کرده‌ام، از مهارت زبان انگلیسی‌ام استفاده می‌کردم. البته این کارها و فعالیت‌ها ربطی به کتاب و ادبیات نداشت؛ بیزینسی بود یا هر حرفه دیگر. بعد خیلی اتفاقی یک نفر از من خواست کتابی را ترجمه کنم.

وقتی هم شروع کردم دیدم کار ایده‌آلم است و همه چیزهایی را که می‌خواهم دارد. البته صرف نظر از درآمدش، چون خیلی اتفاقی پیش می‌آید که یک مترجم برند شود یا هر اصطلاح دیگری که برای آن به کار می‌برند. اما می‌خواهم بگویم به‌واسطه کار ترجمه با افراد کمتری در ارتباطم و این برایم حسن بزرگی است؛ باعث می‌شود در خانه بنشینم و کار کنم و دائم با افراد مختلف سر‌وکله نزنم. ضمن اینکه محاسن دیگری هم دارد؛ آدم در هر صفحه‌ای که ترجمه می‌کند، چیز تازه‌ای یاد می‌گیرد.

* انتخاب‌های‌تان بر چه اساسی است؟ «زندگی در مرگ»، «تعبیر یک خواب دریایی»، «کفش‌های ایتالیایی»، «آدم‌برفی»…. من خیلی راستش نتوانستم رویه مشخصی در انتخاب‌های‌تان پیدا کنم.
خودم هم هنوز نتوانسته‌ام(می‌خندد). من از ۱۸سالگی کار کرده‌ام؛ از نویسندگی و سردبیری برای رادیو گرفته تا معلم مهد کودک و هرکار دیگری که فکرش را بکنید. منتها در حوزه ترجمه به‌شکل حرفه‌ای سه‌چهارسال بیشتر نیست که وارد شده‌ام و این مدت به‌هرحال زمان زیادی نیست که بشود رویه‌ای برای آن تعریف کرد. کارهایی به من پیشنهاد می‌شد و من یا قبول می‌کردم یا نمی‌کردم. درواقع تازه دارد فضای ذهنی‌ام روشن می‌شود.

* یعنی ممکن است در ادامه سمت‌و‌سویی بگیرید؟
بله.

* پس تا به‌حال صرفا این بوده که از کاری خوش‌تان بیاید یا نه.
گاهی خودم پیشنهاد داده‌ام، گاهی ناشر. اما رویه‌ خاصی تا به‌حال نداشته‌ام که مثلا بگویم من مترجم فلان ژانر یا حوزه هستم.

* «پرستیژ» را ناشر پیشنهاد داد؟
بله ولی خب چون من فیلم نولان را دوست داشتم برایم جالب شد که رمان را بخوانم. اکثر علاقه‌مندان می‌دانند که رمان‌های مشهور سینمایی از شاهکارهای ادبیات به‌وجود نیامده. طبعا این رمان هم رمانی بود که فیلم مهمی براساس آن ساخته شده اما زیاد شناخته‌شده نبود؛ نه فقط در ایران. برای همین ترجمه آن برای خودم هم جالب بود؛ یکی خود فضای داستان و دیگر اینکه چطور آن اقتباس از چنین کتابی صورت گرفته. همه این‌ها در مجموع دست‌به‌دست هم داد که من این کتاب را برای ترجمه دست بگیرم.
در ایران هم عجیب است که مترجمی تا به‌حال سراغش نرفته.

چون حدود یک‌دهه پیش در ایران جریان ترجمه رمان‌هایی که براساس‌شان فیلم ساخته شده زیاد شد؛ از «پدرخوانده» بگیر تا «میلیونر زاغه‌نشین» و «بنجامین باتن» و… هر فیلمی که شهرتی به‌هم زده بود یا پیدا می‌کرد، فورا دستمایه کار مترجمان ایرانی قرار می‌گرفت. این وسط اما عجیب است که چرا تا به‌حال مترجمی سراغ این رمان نرفته.
من هم برایم عجیب بود. فکر نمی‌کردم هیچ ترجمه‌ای از آن منتشر نشده باشد. بعد دیدم که تا به‌حال ترجمه نشده. البته ما شاهکارهای ادبی فراوانی داریم که در ایران شناخته‌شده نیستند.

* مسئله این است که وقتی کارگردان مهمی مثل نولان از یک رمان اقتباسی انجام داده، پررنگ‌تر می‌شود. به‌ویژه که خود رمان هم شیوه روایی بسیار خوبی دارد و نویسنده، کریستوفر پریست با مهارت کامل داستان‌پردازی می‌کند و توأمان با پیچیدگی‌های فرمی، قصه‌اش را می‌گوید و جلو می‌رود. ضمن اینکه نولان در ایران در سال‌های اخیر طرفداران پر‌وپاقرصی داشته.
خود من هم از جمله طرفدارانش هستم.

* بنده هم همین‌طور. آثارش را دنبال می‌کنم. از زبان رمان هم بگویید و دشواری‌هایی که در ترجمه پیش رو داشتید.
سختی این رمان در این بود که دائم راوی عوض می‌شود، بدون اینکه ما بدانیم. خب این قضیه رمان را سخت‌خوان می‌کرد. برای همین خواننده باید کمی حوصله داشته باشد که از سردرگمی دربیاید. من یادم است که حتی برای ویراستار نت گذاشته بودم که فکر نکند تغییراتی که داده‌ام اشتباه است چون راوی‌ها در حال تغییر هستند. البته دوست ندارم قصه را لو بدهم اما در همین حد بگویم که ریتم و پلات داستان یکی است اما راوی‌ها به‌همراه لحن‌‌شان تغییر می‌کنند. درواقع داستان جلو می‌رود اما چون راوی عوض می‌شود، خوانش آن ممکن است با مشکل مواجه شود.

* یکی دیگر از نکات مثبت شما در ترجمه این است که به‌ شکل مستقل درحال کار هستید و کاری ندارید به اینکه فلان مترجم چه کاری برای ترجمه دست گرفته یا نگرفته، چه کاری روی بورس است یا نیست و از این قبیل مسائل و حواشی. یعنی کارهایی که ترجمه کرده‌اید، دنباله‌روی جریان یا جریاناتی نبوده.
نه واقعا. خدا رو شکر هنوز به این ماجرا نیفتاده‌ام.

*البته زمانی که در حوزه شعر هم بودید، این استقلال را داشتید و حالا هم خوب است که در بحث ترجمه همین رویه را پیش گرفته‌اید.
به‌هر‌حال روحیه‌ام این‌طور است که آرامش و رضایت خاطرم بیشتر درونی است و چیزی نیست که وابسته به بیرون باشد. برای همین طبعا در کارم هم همین شیوه بازتاب پیدا می‌کند.

* از آثاری که ترجمه کرده‌اید، کدام‌یکی بیشتر اقبال داشته؟ می‌خواهم بدانم ذائقه مخاطب دست‌تان آمده؟
واقعیتش را بخواهید نمی‌دانم. چون معمولا کار را که تحویل می‌دهم دیگر زیاد پیگیری نمی‌کنم.
البته مشخص بود چون وقتی تماس گرفتم خودتان هم نمی‌دانستید که ترجمه «پرستیژ» منتشر شده.
البته می‌دانستم قرار است چاپ شود ولی اینکه به بازار آمده و این‌ها، خبر نداشتم.

کدخبر: ۳۳۶۴۶۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر