گفتگوی بدون سانسور با رئیس تشکیلات حزب توده
روزنامه هفت صبح، زهرا فرآورده | «لباس شخصی» اولین تجربه فیلم بلندِ امیرعباس ربیعی در مقام کارگردان است. او پیش از این فیلم کوتاه ساخته و از برگزیدگان جشنواره عمار است. ربیعی علاقهمند به تاریخ معاصر است و برای نخستین تجربه کارگردانیاش تاریخ معاصر را سوژه قرار داده تا با پرداختن به داستانی مرتبط با حزب توده، روایتگر بخش مهمی از تاریخ باشد. امیرعباس ربیعی برای اینکه روایتی دقیق را به تصویر بکشد، از منابع موجود در این موضوع غافل نبوده و از گفتوگو با رئیس تشکیلات حزب توده تا منابع مکتوب را در نظر داشته است.
* «لباس شخصی» اولین فیلم بلند شماست، نگران نبودید برای کار اولتان دست روی سوژهای حساس بگذارید؟
اینکه بهعنوان فیلم اول، نگران انتخاب این سوژه بودم یا نه باید بگویم نه. من کلا علاقهام به ژانر سیاسی است و همیشه ترجیح میدهم براساس علاقهای که دارم جلو بروم. فیلمهای کوتاه من هم گواه این ماجراست. موضوعات سیاسی برایم جذابیت دارد و سینمای سیاسی را دنبال میکنم. حالا اینکه آیا نگران نبودم، باید بگویم بزرگترین چالش من برای این فیلم این بود که چون درحال روایت یک واقعه تاریخی هستم تکلیفم با خودم و وجدانم مشخص باشد.
بههرحال در «لباس شخصی» من راوی یک بخش از تاریخ این کشور هستم، و اگر میخواستم در روایت این ماجرا یکطرفه و یکسویه رفتار کنم، شاید کار منصفانه و انسانی نبود. بزرگترین چالش من این بود که آنچه که در این ماجرا رخ داده، چه در آنجا که مطابق نگاه طیفی باشد و چه در مواردی که نباشد، خوب و یا بد، آنچه را که رخ داده فقط روایت کنم و قضاوتی نداشته باشم. البته منظورم از این نوع روایت برای ترس از قضاوت نیست، چون قضاوت هم کردم، درواقع میتوانم اینطور توضیح بدهم که آن نتیجهای را که در تحقیقات سهسالهام به آن رسیدم، به تصویر کشیدم. این فیلم آینهای است از نگاه و تفکر خودم و نه آینهای از تفکر نهاد، طیف و یا حزبی مشخص.
* بازخوردهایی که تا الان از فیلم گرفتید، این نگاه بیطرفانه را تایید میکند؟
اینطور نیست که برای خوشایند طیف و یا گروهی «لباس شخصی» را ساخته باشم و واقعا قصد داشتم برای خوشایند خودم فیلم بسازم، آنچه خودم به آن رسیده بودم بازگو کنم و این من را از آن نگرانی خارج میکرد. اینکه بعدا چه قضاوتی درمورد این فیلم میشود، مسئله من نبود. مسئله اصلی این بود که تکلیف من با فیلم معلوم است و آنچه را که در فیلم گفته میشود، کاملا تایید میکنم. درمورد داستان تحقیق کردم و زحمت کشیدم. خوشبختانه دوطرف ماجرا هم بودند و هر منبعی که در این زمینه وجود داشت و قابل دسترسی بود، سراغ آن رفتم و عجله نکردم. ساعتها وقت گذاشتم و حرفها را کاملا شنیدم و آنچه خودم از این واقعیت به آن رسیدم و مطمئن شدم، بازگو کردم و از این مسئله خوشحال هستم.
* تاریخ معاصر علاقهمندی شخصی شماست؟
من به تاریخ سیاسی معاصر ایران علاقهمند هستم. منتها علت اینکه سراغ این فیلم رفتم، این نبود که موضوع برایم جذاب باشد. من در انتخاب موضوعات بیشتر جنبه دراماتیک را نگاه میکنم و میبینم آیا به سینما نزدیک است، جذابیت دارد؟ و بعد شروع به کار میکنم. اگر بخواهم روشنتر بگویم، معنا، مضمون و ماهیت و محتوای یک واقعیت تاریخی هیچوقت من را برای یک فیلم چه کوتاه باشد چه بلند، جذب نمیکند. بلکه قصه و موقعیت دراماتیک است که من را سمت خودش میکشد.
* چرا حزب توده؟ از میان اتفاقات مهم تاریخ معاصر، از کجا به حزب توده رسیدید؟
توسط یک دوست از این ماجرا آگاه شدم درحالیکه هیچ شناختی نسبت به حزب توده نداشتم. ولی قصه را که برایم گفت، دیدم چقدر داستان جذابی است. همان ابتدا از لحاظ دراماتیک من را جذب کرد و رفتم برای کار کردن.
* همکاری با سازمان اوج چطور اتفاق افتاد؟ قبلا هم همکاری داشتید؟
همکاری با اوج خیلی ساده شکل گرفت، با اینکه فیلمهای کوتاه من، همه موضوعات سیاسی داشت اما دوستان اوج اصلا من را نمیشناختند. یک دوستی فیلمهای کوتاهم را به اضافه طرح داستانی این فیلم، برای مسئولین سازمان اوج فرستاد و همانروزی که طرح فرستاده شد، تماس گرفتند و از من دعوت کردند. جلسهای گذاشته شد و رفتیم صحبت کردیم و به مرور وارد مرحله تولید شدیم، بعد تهیهکننده اضافه شد و ادامه ماجرا… ولی این مسیری که اشاره کردم تقریبا حدود دوسال زمان برد. چون من در همان اواسط مرحله تحقیق بودم که طرح فیلم را نوشتم و با اوج به توافق رسیدیم و تقریبا دوسال تا زمان تولید، این روند ادامه داشت و بعد از دوسال فیلم تولید شد.
* با توجه به اینکه برشی از تاریخ معاصر را روایت میکنید، چه اندازه از داستان مبتنی بر واقعیت است؟
پایه داستان واقعی و براساس مستندات است. من اگر میخواستم فیلم مستند بسازم کارم خیلی راحتتر بود. ولی وقتی میخواهید یک واقعه مستند تاریخی را تبدیل به یک درام جذاب داستانی کنید، برای حفظ جذابیت نمیتوان عین واقعیت را گفت و باید کمی از تخیل کمک گرفت. جذاب کردن ماجرا و شخصیتها نیاز به تخیل داشت. قصه باید شروع، میانه و پایان داشته باشد و قصه و لحظههای دراماتیک پرداخت شود. طبیعتا این اتفاق در فیلم من هم افتاده است، منتها ما مراقبت کردیم که اصل واقعه تاریخی مستند باشد و دستخوش تغییر نشود اگرچه در مسیر دراماتیککردن از تخیل هم استفاده کردیم.
* سراغ شاهدان عینی هم رفتید؟ از دو طرف ماجرا؟
نزدیک به سهسال در مورد این موضوع تحقیق و پژوهش کردم. در این تحقیقات بهسختی توانستم آدمهای درگیر ماجرا را از هر دوطیف، چه نیروهای امنیتی و چه نیروهای وابسته به حزب توده، پیدا کنم. ساعتها بیواسطه با آنها صحبت کردم. مثلا با شخص آقای پرتوی که رئیس تشکیلات مخفی حزب توده است، حدود ۱۵ساعت صحبت کردیم و ایشان هم چون دیگر منفعتی در این قضیه نداشت و کاملا از حزب توده بریده بود، بدون سانسور و با جزئیات همه اطلاعات را در اختیار من گذاشت. متاسفانه آقای پرتوی دوسهماه پیش فوت کردند، و من همینجا درود بیکران میفرستم به روح او.
* از منابع مکتوب هم استفاده کردید؟
حزب توده کتاب قطوری دارد از تاسیس تا فروپاشی که آن را کامل خواندم، خاطرات شخص آقای کیانوری را خواندم و علاوه بر اینها منبع دیگری که خیلی به من کمک کرد، حدود پنجهزار صفحه برگه و سند از بازجوییهای شخصی آقایان کیانوری، احسان طبری، عمویی، رحمان عاطفی، هوشنگ اسدی و همچنین خود شخص مهدی پرتوی بود. اینها را مطالعه کردم و توانستم پس از دوسال تحقیق، یکسال از وقتم را برای فیلمنامه بگذارم و به داستان «لباس شخصی» برسم.
* کمی درباره شخصیت اصلی فیلم توضیح میدهید؟
شخصیت اصلی فیلم کاملا واقعی است، اما بهلحاظ امنیتی نمیتوانم زیاد راجع به او صحبت کنم. این شخصیت مسئول پرونده بوده و با جسارت و سماجتی که داشته و براساس تحلیلهای خودش جلو میرود و این ماجرایی را که در فیلم روایت میشود، دنبال میکند. این فرد واقعی است ولی من از گفتن مشخصات واقعی او معذور هستم.
* ظاهرا سکانسی را در تیزر فیلم میبینیم که در نسخهای که نمایش داده شده وجود ندارد، علت این حذف چیست؟
بله یک سکانس قبل از جشنواره در رسانهها پخش شد. آنموقع این سکانس در فیلم بود و در نسخهای هم که برای جشنواره آماده کرده بودیم وجود داشت، اما نمیدانم شب جشنواره چه اتفاقاتی افتاد که به هر دلیلی عدهای تصمیم گرفتند که این سکانس در فیلم نباشد. البته سکانسهای دیگری هم از فیلم حذف شده است اما اینکه علت چیست؟ بنده از گفتن آن معذورم!