کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۷۷۲۵۷
تاریخ خبر:

گزارشی از زندگی منحصربه‌فرد خانم جاده‌ها

روزنامه هفت صبح، نگین باقری | خانه آنها نزدیک جاده بود.توی حال‌وهوای بچگی همیشه اول کوچه می‌نشست،به کامیون‌ها نگاه می‌کرد و جدی‌جدی می‌خواست شاگرد شوفر شود.راننده هم نه؛ شاگرد شوفر. تخیلش تا همین‌جا پیش می‌رفت که کنار صندلی راننده بنشیند،روی جاده مسلط باشد،حواسش را بدهد به راننده و هوایش را داشته باشد.

چطور به ذهنش می‌رسید که خودش هم می‌تواند راننده ماشین سنگین شود، وقتی یک‌بار هم به چشم ندیده بود که پشت فرمان یکی از آن کامیون‌هایی که از سر کوچه‌شان می‌گذرد،یک زن نشسته باشد.به‌خاطر همین توی خواب و خیال هم به چشم نمی‌دید که روزی اینجایی که امروز نشسته،تکیه بزند و تبدیل شود به یکی از معدود زنان راننده ماشین سنگین ایران.

سودابه انسان‌نژاد حالا ۱۸ سال است که یک راننده حرفه‌ای ماشین سنگین است که حتی یک‌بار هم تصادف نکرده. هنوز هم وقتی از محله قدیمی‌شان در مراغه می‌گذرد،خودش را می‌بیند که با یک چادر سفید گل‌گلی توی کوچه نشسته و دارد به ماشین‌ها نگاه می‌کند؛ با این فرق که دیگر جدی‌جدی خودش یک‌پا راننده شده. یک دختر جوان دارد که علایقش با مادرش متفاوت است.

او در مراغه به دنیا آمده و اولین کار جدی‌اش را هم همان‌جا شروع کرده است. قبل از آن گاهی روی تریلی فامیل کار می‌کرد، اما همین که اسم‌ورسمش توی جاده‌ها پیچید، رئیس یکی از شرکت‌های ایران‌خودرو در آذربایجان شرقی از او دعوت کرد تا اولین زن راننده تریلی را با چشمان خودش ببیند.

همین اتفاق هم افتاد؛ بعد از اینکه آقای رئیس با چشمان خودش سودابه‌خانم را دید که دارد روی ماشین سنگین کار می‌کند، پیشنهاد داد که راننده کارخانه او شود و ماشین‌های صفر را از مراغه بار بزند و به شهرهای دیگر ببرد. یک جایزه یک‌میلیون‌تومانی و تقدیرنامه هم بابت این خوشنامی دریافت کرد که مزه خوب آن هنوز زیر دندانش مانده است.

*** همدست جاده‌ها
امروز جاده‌‌ها خانم انسان‌نژاد را به خوبی می‌شناسند. عوارضی و رستوران بین‌راهی، کارگران پمپ‌بنزین‌ها و راننده‌های ماشین‌های سنگین همگی می‌دانند زنی در این جاده‌ها ماشین صفر بار می‌زند که شبیه تصوراتشان نیست. با اینکه رانندگی آرزوی بچگی‌اش بوده، اما بی‌خوابی هم در این ماجرا بی‌تاثیر نبوده است.

می‌گوید اولین چیزی که او را به رانندگی در جاده‌ها جذب کرد این بود که شب‌ها خوابش نمی‎برد و حالا با رانندگی راحت‌تر با بی‌خوابی‌هایش کنار آمده است. دومین جذابیت رانندگی هم برای او، سفرکردنش بوده است. تعداد سفرهایش به عدد و رقم نمی‌آید و قابل اندازه‌گیری هم نیست.

*** اولین‌بارهایی که ترسید
قصه ریختن ترسش شبیه ماهی سیاه کوچولو است. توی جاده برفی که اولین‌بار به تنهایی راه افتاده، کم‌کم ترسش ریخته است. خودش ماجرا را اینطور تعریف می‌کند:«اولین‌باری که به صورت رسمی روی اسکانیا رانندگی کردم، با یک سواری‌کش داشتم از عوارضی قزوین به سمت عوارضی زنجان می‌رفتم.»

سواری‌کش همان ماشین سنگینی است که خودروی سواری صفر را بار می‌زند و بین شهرها توزیع می‌کند.پشت اسکانیا چند خودروی صفر داشته، نصف‌شب و زمین هم یخ زده بوده. می‌گوید که پاهایش از ترس می‌لرزید و تعریف می‌کند:«فقط یک لاین وسط برای حرکت خودروها باز مانده و دو طرف همه از برف پر شده بود،ولی وقتی سالم به مقصد رسیدم، همان‌جا ترسم ریخت.انگار با خودم بگویم:خب این را که رفتم، دیگر بقیه‌اش کاری ندارد.» بعد از آن خاطره شب برفی دیگر کم‌کم به جاده‌ها مسلط می‌شود.

*** دوست عوارضی‌ها
جاده‌، او را امروز می‌شناسد. عوارضی و رستوران بین‌راهی و راننده‌ها هم همینطور. مردم وقتی از کنارش رد می‌شوند، سرعتشان را کم و چشمانشان را ریز می‌کنند که مطمئن شوند درست دیده‌اند یا نه؟ بعد هم معمولا برایش دست تکان می‌دهند، سرشان را به نشانه سلام تکان می‌دهند یا از او عکس می‌گیرند. در رزومه‌اش تا امروز نشستن و راندن اسکانیا ۱۲ چرخ و ۱۸ چرخ را هم ثبت کرده است.

*** راننده شوفر اینستاگرامی
این راننده متولد سال ۱۳۵۴، یک صفحه جذاب هم در اینستاگرام دارد که عکس‌های خودش و ماشین‌هایش را در آن می‌گذارد. گاهی ویدئوی سفر به سمت میانه، گاهی مراغه، ارومیه، همدان، زنجان، قزوین و شهرهای دیگر را در آن گذاشته است. همینطور که بیایید پایین، در صفحه‌اش گاهی از بارگیری در معدن نمک و سولفات هم فیلم پیدا می‌کنید. یک عکس از گردن کج‌شده اسکانیا منتشر کرده که خودش روی جدول نشسته و منتظر رسیدن تعمیرکار است.

عکس دیگری هم حین تعویض تایر و درست کردن آن ثبت کرده. او با اینستاگرام غریبه نیست، اما بیشتر از اینکه یک بلاگر باشد، راننده است. همین موضوع دقیقا نقطه اختلاف او با جهان میکرواینفلوئنسرهای اینستاگرامی است؛ همان افرادی که با یک لباس و شغل اصطلاحا مردانه یک جذابیت مصنوعی برای جذب فالوئر پیدا می‌کنند. تجربه او از راننده کامیون بودن، یک جذابیت ساختگی رنگارنگ، کول و سانتیمانتال برای مخاطبانش نیست.

رانندگی او دقیقا خود زندگی‌اش است؛ واقعی‌ترین برخورد او با جاده‌های زمخت، نیازی به رنگ‌آمیزی اینستاگرامی ندارد و اصلا هویتش را با آن تعریف نمی‌کند.حتی برخلاف اینستاگرامی‌ها معمولا برای پست‌هایش کپشن هم نمی‌نویسد.از عکس‌ها و فیلم‌های واقعی و بدون روتوشش هم می‌شود فهمید نیازی ندارد که از نظر زنی در شهر یا طبقه اقتصادی دیگر بامزه و باحال جلوه کند تا به چشم بیاید.

*** شعار من: برمی‌گردم
شاگرد شوفر ندارد. می‌گوید شاگرد نداشتن یک درد است و داشتنش هزار درد. اول اینکه هیچ‌وقت یک شاگرد زن پیدا نکرده، دوم اینکه در محیط کوچک، ممکن است شاگرد داشتن دردسرهایی برایش به دنبال بیاورد که همان بهتر که قیدش را بزند. بعد هم هیچ‌وقت نیازمند این نبوده که توی جاده بخوابد، خسته شود یا اینکه از شاگرد کمک بخواهد.

از خارجی‌ها ماهسون گوش می‌دهد و از موسیقی داخلی چندتا خواننده قبل از انقلاب است. می‌دانید کدام‌ها را می‌گویم دیگر؟ داخل ماشینش هیچ تزئیناتی نصب نکرده، پشت ماشین هیچ چیزی ننوشته و می‌گوید اگر بخواهد روزی این کار را بکند، می‌نویسد: «برمی‌گردم.» شعاری که احتمالا برای یک راننده کامیون، معنای واضح و روشنی دارد.

کدخبر: ۳۷۷۲۵۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر