کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۹۰۸۵۸
تاریخ خبر:

کیت بلانشت و اداهای روشنفکری و اضطراب

روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی| یک: فیلم «تار» ساخته تاد فیلد روی کاغذ همه‌ ویژگی‌های یک اثر محبوب برای من را داشت. کارگردانی که سه نامزدی اسکار در کارنامه‌اش دارد، نقش اول فیلم را کیت بلانشت بازی می‌کند که یکی از محبوب‌ترین بازیگران زن معاصر برای من است و حضورش کافی است تا هر فیلمی تبدیل به اثری دیدنی شود، امتیاز بالایی که فیلم از منتقدان گرفته و از همه مهم‌تر قصه‌ فیلم درباره‌ موسیقی است.

داستان یک رهبر ارکستر زن که چالش‌های روابط عاطفی‌اش زندگی کاری‌اش را به خطر می‌اندازد. شاید اصلا همه‌ این عوامل باعث شدند که سطح توقعم از فیلم آن‌قدر بالا برود که در نهایت نتواند تبدیل به اثری دوست‌داشتنی برایم شود. فیلم «تار» در یک سکانس طولانی ابتدایی که گفت‌وگوی قهرمان فیلم یعنی لیدیا تار با نیویورکر است به یک فیلم-مقاله می‌ماند. من با فیلم-مقاله‌ها هم مشکلی ندارم.

فیلم‌هایی که در حقیقت قرار است در حکم بیانیه‌ای برای روشن کردن یک مفهوم فرهنگی یا تاریخی یا سیاسی برای تماشاگر عمل کنند. هرچند اکثر قریب به اتفاق‌شان آثار سطحی از کار درمی‌آیند که نه در انتقال مفهوم موردنظرشان موفق‌اند و نه خاصیت سرگرم‌کنندگی دارند. به هرحال مشکلم با فیلم «تار» این بود که تا انتها حتی آن ویژگی فیلم-مقاله بودن را هم حفظ نمی‌کند.

روی کاراکتر اصلی‌اش عمیق نمی‌شود و تصور کارگردان بر این است که موزیسین‌ها در خواب هم اجراهای مختلف موسیقی را مرور می‌کنند و در بیداری هم همه‌ هم و غم‌شان صرف چگونگی نزدیک شدن به ریتم می‌شود و تاویل درست از قطعه‌ای که می‌خواهند اجرا کنند. به‌نظرم از قضا همان یک ربعی که لیدیا تار در گفت‌وگو با نیویورکر درباره‌ موسیقی به شکل جدی حرف می‌زند بهترین قسمت آن است.

البته که فیلم کیت بلانشت حیرت‌انگیزی دارد. بعد از اسکاری که برای فیلم «جازمین غمگین» وودی آلن گرفت، در نقش زنی که دچار فروپاشی عصبی شده و زندگی‌اش به هم ریخته اما می‌خواهد حفظ ظاهر کند، حالا در نقش رهبر ارکستری که گاهی از جایگاهش سوءاستفاده کرده و عاشق موسیقی است و ناگهان زندگی‌اش به سبب فاش زدن رازهای شخصی‌اش زیر و رو می‌شود، درخشان است. استحقاق یک اسکار دیگر را دارد.

چنان حضور قوی اعجاب‌انگیزی دارد که لحظه‌ای به حال لیدیا تار دل نمی‌سوزانید اما برای او که همه چیز را جای دیگری از نو شروع می‌کند احترام قائل می‌شوید. فیلم به لحاظ بصری و بازی‌ها اثر موفقی است. مشکلش اینجاست که تکلیفش با خودش مشخص نیست. درواقع خرده پی‌رنگ‌های هر فیلمی باید به سمت یک نقطه‌ واحد حرکت کند اما اینجا از جنبش‌های اجتماعی تا موسیقی هر کدام ساز خودشان را می‌زنند و تنها نقطه‌ اتصالشان این است که در مرکز همه لیدیا تار قرار دارد. خلاصه‌اش این می‌شود که ادای روشنفکری فیلم زیاد است اما در هسته‌اش به جز اینکه قهرمان‌مان زنی رهبر ارکستر است چیز زیادی از تفکر عمیق روشنفکرانه نمی‌بینیم.

دو: نمی‌خواهم به تیم‌های محبوبم در جام جهانی اشاره کنم یا یاد کنم که جام جهانی بدون ایتالیا لطف و صفایی ندارد. مشکل اصلی‌ام با گزارش بازی‌ها از سمت داخلی و تصویربرداری بازی‌ها در قطر است. یک مقایسه با تصویربرداری لیگ‌های اروپایی نشان می‌دهد که به لحاظ چینش دوربین‌ها و کارگردانی چقدر این دوره‌ جام جهانی ضعیف است.

خیلی از لحظه‌های مهم دوربین برای خودش رهاست و حتی کلوزآپ‌های خوبی از بازیکن‌ها و تماشاگران نداریم. صحبت بر سر گزارشگران‌مان هم که تکراری است فقط اینکه به این نتیجه رسیدم باز اگر قرار باشد بین سه نفر جواد خیابانی، پیمان یوسفی و احمدی یکی را انتخاب کنم، احمدی کمتر اعصابم را خرد می‌کند.

صداهای عجیب و غریب پیمان یوسفی سر بازی ایران و ولز و همه‌ آن وای بر من‌ها و غیره واقعا عصبی‌کننده بود و همین‌جا از جواد خیابانی تقاضا می‌کنیم هشتم آذر که از قضای روزگار درست همان روزی است که در جام جهانی ۹۸ آمریکا را بردیم، خودش را کنترل کند و زیادی احساساتی نشود و با اعصاب ما بازی نکند.

کدخبر: ۴۹۰۸۵۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
  • _user_1600914020

    ماهم همین تقاضا رو از آقا جواد داریم