کمی تحسین و کمی انتقاد از جوکر و داستان موتورخانه
روزنامه هفت صبح | یک: قسمت اول برنامه جوکر را در فیلیمو دیدم و خب به نظرم خیلی خنده دار بود. یک سرگرمی سبک بدون هیچ کار اضافه و بدون هیچ رهاوردی برای تماشاگر، به جز کمی تفریح و خنده و البته مقداری لودهگری وشوخی. جوکر مبنایش بر قرار دادن گروهی کمدین در یک فضای بسته و ردوبدل شدن شوخی میان آنهاست و اصل بر نخندیدن است.
خب با چنین تمهیدی هرکسی که ذائقه کمدی ضعیفتری داشته باشد و درکش از موقعیت طنز و شوخیها کمتر باشد خطر حذفش کمتر است! البته نه الزاما همه. ممکن است کسی شوخ طبع هم باشد و بر خودش هم مسلط باشد و نخندد اما این فرصت ایده آل برای کسانی است که کلا درکشان از شوخی کمتر از بقیه است.
و یک نکته که شیوه سلام و علیک کردن این ستارهها آن هم در دوران کرونا صددرصد اشتباه است. این که« بیا بغلم کرونا دیگه تموم شده» و این که آن زیر مدام حک شود که« شرط حضور، داشتن کارت واکسیناسیون است» از قبح ماجرا کم نمیکند. حالا اگر ماسک نمیزنید حداقل از درآغوش گرفتن همدیگر خودداری کنید. از هر طرف نگاه کنیم ضرر نمیکنید!
دو: صبح که چشمانم را باز کردم دیدم در حمام، آبگرم نیست. آشپزخانه و سرویس بهداشتی آبگرم دارند اما در حمام و ملحقاتش آب گرم نیست. این دومین صبح پیاپی بود که این اتفاق میافتاد. مسئله را در گروه همسایهها مطرح کردم اما فایدهای نداشت، به یکی از اعضای هیات مدیره تلفن زدم و او خوابالود و با حسن نیت تمام نکاتی را مطرح کرد درباره این که فنکوئلها باید هواگیری بشود و یا مشکل از فلکه اصلی واحد است. از این چیزها.
این واکنش طبیعی است: مشکل به خانه خودتان مربوط است. به یادش آوردم که دو روز پیش تعمیرات موتورخانه بوده اما او گفت که ربطی ندارد همه خانهها آب گرم دارند به جز خانه شما. پس مشکل خانگی است. منطقا حرفش درست بود اما کوتاه نیامدم. فلکهها را به سختی در پشت سقف کاذب حمام پیدا کردم. سالم بودند. فرضیهای مطرح شد (از جانب خودم البته) که شاید از واحدهای بغلی مسیر آب گرم سد شده است!
فرضیه خوبی نبود اما دنبالش کردم. رفتم زنگ دو واحد چپ و راستمان را زدم. یکیشان در حال بازسازی بود و کارگرش مرا برد داخل و شیر فلکهها را نشان داد. واحد این سمت هم مشکل آب گرم نداشتند. رفتم سراغ سرایدار. به سختی در طبقات پیدایش کردم. با تعمیر کار موتورخانه تلفنی تماس گرفت او هم گفت امکان ندارد از موتورخانه باشد به خود واحد مربوط است. گفتم آخر همزمان با تعمیرات شما این اتفاق افتاده. گفتند: ربطی ندارد! واکنش طبیعی. چشم بر شواهد ببندی و بگویی امکان ندارد!
سرایدار را راضیاش کردم برویم موتورخانه. هر فرضیهای که مطرح شد این بار سرایدار محترم رد کرد: نه …به اینها ربط ندارد. نه…امکان ندارد…این هم واکنش قابل انتظاری بود. همه فرضیهها را رد کردن و با سوءظن به طرف نگاه کردن خیلی کیف میدهد. زنگ زدم به ساکن قبلی این خانه او هم تا به حال با این اتفاق روبهرو نشده بود.
زنگ زدم به تعمیرکار قدیمی معتمد خودم. راهش دور بود و نمیتوانست خودش را امروز برساند اما از همان پشت تلفن گفت که شما احتمالا آب گرمتان از لوله برگشتی است. معمولا در هر مجتمع یک یا دو واحد از لوله برگشتی آب گرم میگیرند. و برای همین از بقیه ساختمان و سی و چند واحد حسابتان جداست.
این فرضیه را با همان عضو هیات مدیره مطرح کردم. او به رغم تمام حسن نیتش با اکراه و با تلفن با یکی دیگر از اعضای هیات مدیره که مسئول فنی ساختمان بود مشورت کرد. دوباره رفتیم موتورخانه: پمپ برگشتی خاموش بود. پمپ را روشن کردیم. حق با همان تعمیرکار قدیمی بود. ۱۰دقیقه بعد آب گرم شده بود. ساعت یازده و نیم بود که ماجرا حل شده بود. یک تجربه زیستی کامل را طی چهار ساعت تجربه کردم. به تهران خوش آمدید!