کمی ایرانی بازی، کمی تعارف، کمی مدارا
روزنامه هفت صبح | یک: طارمی خسته و کوفته از وسط برف و کولاک و البته سنگینی قهربازیهای قبل، خودش را رساند به تهران دو تا گل ششامتیازی برای ما زد و برگشت پرتغال. زنده باشی جوان.
دو: فراستی طوری درباره فیلمها حرف میزند و از مجموعه صفات و کلماتی استفاده میکند که آدم شک میکند نکند نکتهای را میبیند و جهانی را در فیلم تشخیص میدهد که تو از دیدنش ناتوانی. اما بعد یادت میآید که ایشان روز صفر را یک شاهکار بزرگ نامیده بود (نقل به مضمون!) و بعد ذهنت آرام میگیرد.
سه: دارم فکر میکنم که ظرفیت کلمات ما ایرانیها همانقدر که میتواند سوءتفاهمزا باشد و به خشونت و تنش بیانجامد، میتواند چقدر مشکلات را کوچک جلوه دهد. چقدر روحیات ما ایرانیها پیچیده است. پریشب رفته بودم نان سنگک بخرم، شلوغ بود و پرمشتری. دوتا نان میخواستم که یکیاش خوب پخته نشده بود و کنارههایش خمیر بود. دو به شک بودم که به شاطر سرکوفت بزنم یا نه. عموما اینطور حرفها در نانواییها آنهم در ساعات شلوغی به تنش ختم میشود.
پس سرکوفت نزدم و از روحیه ایرانیبازیام استفاده کردم: «شاطر پس یه نون دیگه برای من بزار. اما برشتهتر.» شاطر خودش متوجه ماجرا شد. بهجای گذاشتن نان سوم؛ با اصرار همان نان نیمپز مرا گرفت و در قسمت جلویی تنور گذاشت تا با حرارت ملایم به قول خودش خشک بشود. و بعد با کلی کلمات محبتآمیز نان دوم را اینبار برشته و مطبوع به من پس داد.
دیروز هم در پیدا کردن جای پارک و چندبار دور زدن چراغ قرمز سهروردی و مطهری بالاخره یک جای پارک در آن طرف خیابان پیدا کردم و ماشینم را گذاشتم و خوشحال پیاده شدم، که یک نفر از بنگاه املاک روبهرو آمد بیرون و با خنده از من پرسید «زود برمیگردی دیگه؟» معمولا یک پیشزمینه ذهنی از مغازهدارهایی که فضای جلوی کسب و کارشان را متعلق به خودشان و ماشینهای خودشان میدانند، در سرم دارم. گفتم «چطور؟» با همان لبخند گفت: «جلوی پل پارک کردی. اگر زود برمیگردی مشکلی نیست.»
منظورش پلهای فلزی باریکی بود که روی جوی آب عریض سهروردی برای عبور عابرین نصب شده بود و دقیقا جلوی مغازه رفیقمان بود. بهش گفتم جای پارک پیدا نمیشه آخه. خودش اومد کنار من و یک جای پارک بعد از پیچ خیابان را نشانم داد. دیگر بهانهای نداشتم. خوشوبشی کردیم و ماشین را حرکت دادم.
چهار: نکته جالب در گزارش برنامه زنده جهانآرا و جنجالهایش(که دیروز مفصل درباره آن نوشتیم) این پیشفرض بوده که مسئولان قبلی در امور زنان میخواستهاند روسپیگری را قانونی کنند! هرچقدر به ذهنم فشار میآورم که آخر با چه تحلیلی یک کارشناس سیاسی و رسانهای به چنین پیشفرضی رسیده عقلم قد نداد! یعنی امکان دارد یک مسئول در ایران امروز به چنین سوژهای فکر کند؟
باباجان دست بردارید آخه. حداقل به ادبیات و شیوه مطرح شدن بحث ایراد بگیرید. آخر این چه اتهامی است. اصلا به اصولگرا و اصلاحطلب کاری ندارم درباره شرایط بدیهی دارم حرف میزنم. آنهم در برنامهای که چند تا جوان امروزی باهوش دستاندرکار ساخت آن هستند، چرا باید چنین پیشفرض دور از عقلی مطرح شود؟ نکنید از این کارها.