کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۱۹۲۷۲
تاریخ خبر:

یادداشت ابراهیم افشار | کدام ستاره؟ کدام ساواکی؟

روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | یک: یک هفته است خون خونم را می‌خورد. از این داستان مضحک ساواکی اطلاق کردن سرخابی‌ها. خون خونم را می‌خورد که توی آغلم در قرنطینه افتاده‌ام و هارد و آرشیوم پیشم نیست که آن چهار تا سند اوایل انقلاب را کلیشه کنم توی این ستون که دست‌خط‌های عاجزانه ناصر حجازی، حسن روشن، علی پروین و محمد نصیری را نشان می‌دهد.

چهار ستاره بزرگ دهه ۵۰ که وقتی اسم‌شان را توی لیست‌های کذایی منتسب به ساواک دیده‌اند بدو بدو دویده‌اند تا دفتر آقای طالقانی در پیچ شمیران و نامه گرفته‌اند از حضرتش که ما هیچ ربطی به ساواک نداریم و آقا زیر نامه‌شان مرقوم کرده است: به این قهرمان‌ها نمی‌خورد ساواکی باشند، روزگارشان را سیاه نکنید و بدو بدو رفته‌اند در صفحه ورزشی آیندگان چاپ کرده‌اند که جماعت خشمگین بکشند بیرون و دست از سر کچل‌شان بردارند.

* دو: من آن صحنه سیاه و کبود یادم نخواهد رفت که همایون را راه نداده‌اند به امجدیه. دگمه‌های پیراهنش افتاده، صورتش کبود شده و داد می‌زند که ای جماعت مرا به خانه‌ام راه نمی‌دهند. من آن صحنه یادم نخواهد رفت که بوکسور پلشت تاجی با دسته کابوی‌اش رفته‌اند خانه خسروانی و تیمسار اسلحه در دست بالای درخت گردوی خانه‌اش نشسته است و آن زیرمیرها را می‌بیند که مهاجمین، اشکاف‌های خانه‌اش را هم برای پیدا کردنش گشته‌اند و پیدایش نکرده‌اند و هرچیز قابل‌داری را زده‌اند زیر بغل که ببرند.

من آن صحنه یادم نخواهد رفت که همین بوکسور پلشت تاجی نه‌تنها به ولی‌نعمت‌اش خیانت کرده بلکه همایون را شش ماه تمام چزانده و هنگامی‌که با کارت تقلبی مامور مسجد مفت‌آباد به عروسک‌ها تجاوز کرده، حقش را گذاشته‌اند کف دستش و از اعدام رهایی یافته‌ است. من حتی با همان پیش‌نماز مفت‌آباد که به او کارت داده بود مصاحبه کرده‌ام.

من با همایون سفرها رفته‌ام. من حتی با کارمند بازرسی ساواک گفت‌وگو کرده‌ام که تعریف کرده چه شکلی اسلحه سازمان امنیت را از او گرفته‌اند. داستان یک چیز ساده است. برای قهرمانان نسل‌های دوم تا چهارم - بس که در دیدار با نفر اول مملکت نق می‌زدند که نیازمندند- مقرر شده بود از ادارات و نهادها و کارخانجات مستمری پرداخت شود. خب مال تختی از راه‌آهن پرداخت می‌شد.

مال آن یکی از دربار. مال این یکی هم از اداره تشریفات ساواک. البته خب یکی پیدا می‌شد که ‌ دامن‌اش را از غبار روزگار محفوظ نگه می‌داشت. دیگری هم در بساط قماربازهای خیابان شریعتی، هنگام ورود به محفل، سلاح بدون تیرش را می‌گذاشت روی میز که جماعت فکر کنند او به بالا بالاها وصل است. این داستان کهنه پر از آب چشم، در این ستون فسقل نمی‌گنجد. باید کتاب‌ها نوشت.

* سه: شما هرگز نمی‌توانی بگویی کدام تیم سرخابی یک تیم حکومتی بود. سوال اساسا از بیخ غلط است. کارمند ضد جاسوسی (تشریفاتی) ساواک در پرسپولیس توپ می‌زد‌ اما ممکن هم بود بویوک جدیکار کارگر چپگرای کارخانه چیت‌سازی تهران در تاج توپ بزند. مگر پرویز قلیچ در هر جفت‌شان بازی نکرد؟ چه ربطی دارد؟ تاج تیم حکومتی باشد و عبده اپوزیسیون؟ سوال از بیخ غلط است اما اگر قرار باشد خدمات و ثروت‌های به جا مانده از این دو مرد - برای باشگاه مربوطه خود- را ملاک قرار دهیم مایملک خسروانی بسیار بیشتر است. یک دانه باشگاه تاج استامبول‌اش می‌توانست استقلال را به تیمی ثروتمند بدل کند.

* چهار: در تمام طول این هفته که این داستان ساواکی‌های سرخابی را در رسانه‌های رسمی و غیر رسمی خوانده‌ام خون خونم را خورده است که چرا در آغلم قرنطینه‌ام و هارد و آرشیوم صدها فرسنگ از من دور است. الان شاید وقتش باشد درباره خسروانی و عبده سندها رو شود. همان خسروانی که از آن همه تمول چیزی به پاریس نبرده بود و آدمی را می‌شناسم که در روزهای تار او صد دلار، صد دلار کمکش می‌کرد تا زندگی‌اش بگذرد. درباره عبده هم از رفیق جان جانی‌اش - قهرمان بولینگ ایران و آسیا- که چند سال پیش به تهران آمده بود و نمی‌توانست از مملکت خارج شود، ساعت‌ها فیلم گرفتیم تا از روز آخر عبده بگوید.

از پسری که باعث افتخارش بود و آن یکی که منجر به دق کردنش شد. ده‌ها اعلامیه از زمان انقلاب جمع کرده‌ام که عبده وقتی در روزنامه‌‌های تهران اخبار گردهمایی ضد انقلابیان در لندن را چاپ می‌کردند، دستپاچه با آیندگان تماس می‌گرفت که حضورش در این جلسات را تکذیب کند. همچنان که خسروانی بعدها هر هفته به تلفنخانه باشگاه استقلال زنگ می‌زد که آخرین نتایج تیم آبی را بپرسد و بزرگانش را تحریک کند که دنبال اموال تاج بروند تا این کلوپ به یکی از متمول‌ترین باشگاه‌های آسیا تبدیل شود.

* پنج: خفه خون گرفتن از سکوت هم زیباتر است. ابله‌ها برای ما مفسر تاریخ شده‌اند. همه را یکطرفه به مسلخ می‌برند و باز می‌گردانند. می‌کشند و زنده می‌کنند.

کدخبر: ۳۱۹۲۷۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر