کدام راشفورد؟ کدام وریا؟ کدام خیابانی؟
روزنامه هفت صبح | یک: یک نانوایی سنگگ در منطقه خیابان خرمشهر بود که من سر راه خانهام مشتریاش بودم. معمولا دیروقت میرفتم و یکی دو تا سنگک ازش ابتیاع میکردم. قیمت معمول نانهایش سه هزار و ۵ هزار بود اما نان ۱۰ هزار تومانی هم داشت که از قدوقواره بلندتر و ضخامت بیشتر و کنجد مفصلتر برخوردار بود. و من بهعنوان یکی از طرفداران سنتی نان سنگک معمولا یکی از همین مدل سنگک لوکس سفارش میدادم.
به غایت خوشمزه، به اندازه کافی ضخیم و پرملات. نان ۵ هزار تومانیاش هم که کنجدی معمولی بود، بسیار خوشطعم بود. آنقدر نان این نانوایی خوب بود که به دوستان و اطرافیانم هم معرفی کردم. اما همان روزها که مسئله افزایش قیمت نان سنگک هیاهو بهپا کرده بود، این نانوایی احتمالا بهخاطر تذکر صنفی نان ده هزار تومانیاش را حذف کرده بود. تا اینجا مشکلی ندارم. مشکل اصلی آنجا بود که کیفیت نان ۵ هزار تومانیاش هم بهشدت افت کرده بود. در واقع نانوا به قیمت کمتر و چشمپوشی از یک گزینه درآمدزا موجب افت فاحش کیفیت نانهایش شده است.
دو: این جملات استاد خیابانی در بخشی از گزارش بازی منچستریونایتد و وستهم است: «تاکتیک و ضدتاکتیک، یک مهره در برابر یک مهره. یک بازی شطرنج در یک مستطیل سبز.» میبینید چه توصیفات قشنگی است؟ چه تقطیع خوبی دارد. چقدر ضرباهنگ خوبی این عبارات دارد! اما صبر کنید. استاد در ادامه همه زیبایی این جملات را اینگونه بر باد میدهد:« زمین دیگه چارخونه نیست مثل زمین شطرنج یا محل بازی شطرنج، زمین یک مستطیل سبز است اما مربیها شطرنج بازی میکنند و بازیکنها را عوض میکنند!»چطور میشود آن جملات گوشنواز بالا با عدم کنترل استاد خیابانی به جملات فشل و بیهوده و زیادهگوی بخش دوم بدل میشود؟ آن خیابانی بخش اول چقدر خوب است و این خیابانی بخش دوم چقدر بد!
سه: راشفورد بازیکنی در حال صعود بود که ناگهان وظیفه و تعهد اجتماعیاش بالا گرفت و عکسش رفت روی روزنامههای اجتماعی و عمومی و بهعنوان یک نیکوکار مورد ستایش قرار گرفت و در مورد وظایف اجتماعی یک فوتبالیست مصاحبه کرد و همان زمان به شکل محسوسی دچار افت کیفی شد.
سادیو مانه دو سه سال پیش مدعی کسب عنوان توپ طلا بود. اما رسانهها سراغش رفتند و پرده از نیکوکاریاش در سنگال برداشتند و اینکه او چقدر شخصیت اجتماعی قویای دارد و با او مصاحبه و ستایشش کردند و نتیجهاش دو فصل فاجعهبار پشتسر هم برای مانه بود. جرارد پیکه به عنوان بهترین مدافع تاریخ بارسلونا انتخاب شده بود اما به یکباره مثل یک لیدر انقلابی جلو افتاد و پرچم استقلال کاتالون را برافراشت و پیامد آن تبدیل شدنش به یک مدافع معمولی و زیر معمولی بود.
در همین تهران خودمان وریا غفوری میتوانست در یکی دو فصل بهترین فوتبالیست ایران انتخاب شود اما از یکجایی دچار تعهدات سیاسی و اجتماعی شد و متعاقب آن افت آرامی را تجربه کرد و حالا حتی طرفداران متعصب استقلال او را مدعی واقعی پیراهن تیم ملی نمیدانند.
این فکتها بهنظر غیرانسانی میآیند. نگاه انتقادی به قهرمانهایی که وظیفه اجتماعی خود را با جدیت پیگیری کردهاند. اما متاسفانه همیشه حاصلش افت کیفی ارزشهای فنی این قهرمانهاست. این یک واقعیت تلخ است. متاسفانه و میتوانید بگویید لعنت به همه آن مدالها و گلها، این نیکوکاریها و وظایف اجتماعی ارزشش بیشتر است. حق دارید این را بگویید اما من موافقش نیستم.