کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۴۹۳۱۶
تاریخ خبر:

چرا نسل جدید‌ به خواندن رمان‌ ایرانی علاقه ندارد

روزنامه هفت صبح، زهره حسین‌زادگان | بلقیس سلیمانی با نخستین رمانش، «بازی آخر بانو» نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرد و به علت همین رمان بود که ‌سال ١٣٨۵ جایزه بهترین رمان بخش ویژه جایزه ادبی اصفهان را دریافت کرد. رمان «بازی آخر بانو» یکی از بهترین آثار دهه ٨٠ است. سلیمانی قصه‌گویی و صحنه‌پردازی را در کنار روایت‌های ذهنی راوی همیشه مدنظر دارد. آثار داستانی او هرگز خالی از ماجرا نبوده و هیچ‌وقت به حدیث نفس و بیان حالات عاطفی بسنده نکرده است. از دیگر آثار او می‌توان به رمان‌های «خاله‌بازی»، «به‌ هادس خوش آمدید»، «سگ‌سالی» و «من از گورانی‌ها می‌ترسم» اشاره کرد.

او از نخستین نویسندگان ایرانی است که قصه‌هایی را در فرم داستانک منتشر کرد و در این زمینه نیز موفق بود. دو کتاب «بازی عروس و داماد» و «پسری که مرا دوست داشت» ازجمله کتاب‌های داستانک‌های او هستند. در میان آثار او «نام کوچک من بلقیس»، خاطرات پراکنده‌ای است از این نویسنده در فصل‌های مختلف که با نامش آغاز می‌شود:«نامم را در ‌سال ١٣۴۶ گذاشتند بلقیس. چهار‌سال بعد از تولدم، صاحب شناسنامه شدم. آن‌طور که بزرگ‌ترها گفته‌اند و می‌گویند، آن چهار‌سال بدون سجل و هویت، مرا «بلقیسو» صدا می‌کردند و تا همین حالا هم که در سراشیب عمر قرار دارم، هنوز هم برخی اهالی روستا و قوم و خویش‌هایم همان «بلقیسو» صدایم می‌کنند.»‌

در این گفت‌وگو با بلقیس سلیمانی درباره تمایل نسل جدید به آثار خارجی صحبت کرده‌ایم؛ همین‌طور فردیتی که یک نویسنده باید برای داستان‌نویسی به آن برسد. سلیمانی بر این باور است تا آن فردیت در نویسنده و جامعه پیرامونش شکل نگیرد، رمان ایرانی به معنای تام و تمام آن محقق نمی‌شود. آنچه در ادامه می‌خوانید تحلیل این نویسنده است درباره وضعیت رمان ایرانی در رقابت با سیل محصولات خارجی.

* چرا مخاطبان، رمان ایرانی کمتر می‌خوانند؟
بخشی از این قضیه برمی‌گردد به فضای عمومی جامعه و فضای عمومی جهان. اصولاً تولیدات داخل در هر زمینه‌ای و در هر حوزه‌ای خیلی مورد پسند نسل‌های جدید نیست؛ در حوزه سینما هم همینطور است، سریال هم همینطور. کالاهای فرهنگی دیگر و کالاهای اقتصادی دیگر هم همینطور است. بنابراین بخشی از ماجرا این است که به‌اصطلاح «مرغ همسایه غاز است»! (می‌خندد).

یک بخش دیگر این است که بچه‌های امروز خیلی‌هاشان اصولاً به داستان ایرانی تمایل ندارند؛ به این دلیل که اگر داستان قرار باشد به نوعی به ما آینه‌ای بدهد که خودمان را در آن ببینیم، الان در وضعیتی تاریخی به ‌سر می‌بریم که به نظرم خیلی مشتاق این نیستیم خودمان را در آینه آثار ایرانی ببینیم؛ گذشته‌مان را، مناسبات‌مان را، روابط‌مان را، الگوهای‌مان را، فضاهای فکری‌مان را. در واقع به نوعی دل‌زده‌ایم از گذشته‌مان. می‌خواهیم فراموشش کنیم.

به‌خاطر همین به نظر من ما خیلی تمایل نداریم که داستان ایرانی بخوانیم چون خودمان را در این آثار ممکن است پیدا کنیم. مثلاً نسل ما به هر حال دنبال این بود که بداند من کی هستم و ریشه‌هایم به کجا بسته است اما نسل جوان اصولاً هویتی چهل تکه و متکثر دارد؛ به دلیل فضای باز و به دلیل درهای باز جهانی اصولاً هویتش را از داخل ایران کم می‌گیرد. مثلاً فرض کنید که الان به دختر و پسر من بگویید شما چه رمانی خواندی؟

فوراً رمان‌های خارجی را نام می‌برند. چه فیلم‌هایی دیدید؟ در طول روز حتماً یک فیلم خارجی می‌بینند، ولی سینمای ایران را اصلاً نمی‌بینند. در طول روز گاهی وقت‌ها بچه‌های من هفت قسمت از یک سریال خارجی را می‌بینند. مستر ربات، گیم آف ترونز، همه چی می‌بینند. به‌خاطر همین اصلاً هر چیزی که من به آنها می‌گویم، می‌گویند این مسئله شماست؛ مسئله ما نیست. این موضوع برای شما اهمیت دارد، برای ما اهمیت ندارد.

* مگر نویسنده ایرانی مسئله نسل جوان را بیان نمی‌کند؟
خب راستش را بخواهید من خودم از آن‌هایی نیستم که خیلی به مسائل روز جوانان بپردازم جز در کتاب «آن مادران این دختران». در این کتاب به شکاف نسل‌ها پرداختم ولی نویسندگان جوانی داریم که عیناً دارند مسائل همین‌ها را به اصطلاح بررسی می‌کنند و همین‌ها را مطرح می‌کنند. اما به نظرم می‌رسد که نه؛ چون زاویه‌ای که ما به آن نگاه می‌کنیم، زاویه‌ای است که اصطلاحاً به آن می‌گویند زاویه درون‌موضوعی. ما خودمان درون این موضوع قرار داریم و از همان جا هم به آن نگاه می‌کنیم.

تو گویی بچه‌های ما رفته‌اند بیرون و از بیرون دارند به ما نگاه می‌کنند؛ آنقدر که فضای فکری-روانی‌شان پرورده محصولات خارجی است. لااقل من بچه‌های اطراف خودم یا بچه‌های خودم را که می‌بینم، همینطور هستیم. حالا بچه‌های دیگر هم ممکن است باشند که به مطالعه رمان‌های ایرانی تمایل داشته باشند ولی به طور کلی به کتاب هم دیگر به عنوان یک منبع شاخص نگاه نمی‌شود؛ به عنوان منبعی که بشود از آن فکر گرفت، اندیشه گرفت، راه حل گرفت.

نسل‌های جدید منابع دیگر را در اولویت قرار داده‌اند؛ اعم از منابعی که اینترنت در اختیارشان قرار می‌دهد تا منابع تصویری و غیره. من از بچه‌های خودم می‌پرسیدم که برای شما چه آدم‌هایی جالب هستند یا مثلاً فرض کنید که در فضای مجازی راجع به چه چیزی پست می‌گذارید؟ می‌گفتند مثلاً ایلان ماسک، استیو جابز یا فرض کنید این دست آدم‌ها. من جوان‌هایی در فامیل خودم می‌شناسم که ثانیه‌شماری می‌کردند چه زمانی شرکت ایلان ماسک موفق می‌شود فضاپیما را بفرستد فضا و برای اولین بار یک شرکت خصوصی بتواند کار فضایی بکند….

* تولیدات داخلی ایران را چطور ارزیابی می‌کنید؟
ما همه‌ چیز‌مان به همه چیزمان می‌آید. رمان ما به تایدمان می‌آید، تایدمان به سینما‌ی‌مان می‌آید (می‌خندد)! همه چیزمان به هم می‌آید! واقعیت هم این است که ما از جهت تولیدات داخلی ضعیف هستیم. یک مسئله دیگر این است که اصلاً اگر ما جز تولیدات خودمان با تولیدات دیگران آشنا نبودیم و نمی‌توانستیم مقایسه کنیم، تولیدات داخل را به عنوان محصول نهایی عقل بشری می‌پذیرفتیم. ولی واقعیتش این است که ما داریم محصولات آن طرف را می‌بینیم. بنابراین بزرگ‌ترین مشکل ما الان این است که افتاده‌ایم در میدانی که بازیگران خیلی از ما قوی‌تر هستند. یک بخشی از آن هم واقعاً نابرابری است. ما داریم با کسانی رقابت می‌کنیم که آن‌ها از ما علی‌الاصول قوی‌ترند.

* در چه چیزی از ما قوی‌تر هستند؟
مثلاً فرض کنید درباره رمان حرف بزنیم. فرض کنید که آنها زمینه تاریخی، اجتماعی، سیاسی‌شان برای بروز و ظهور ژانر رمان کاملاً مهیا است. رمان فرزند شهرنشینی، فرزند دموکراسی و فرزند تکثرگرایی است. در جامعه ما هیچ کدام از این مؤلفه‌ها نیست. من همیشه گفته‌ام رمان به همان اندازه که عرصه خیر هست، اتفاقاً عرصه تجلی شر هم هست. در چنین وضعیتی و در چنین جامعه‌ای، به ما اجازه داده نمی‌شود رمان را که عرصه تجلی شر است، عرضه کنیم.

اول مسئله ممیزی است و دوم خودمان. چون رمان‌نویس یک ذهن دموکرات می‌خواهد. من ذهنم دموکرات است؟ نه. من اصلاً تصوری از دموکراتیک بودن ندارم؛ یک ذهن همه‌حقی می‌خواهد. شما حق‌اید و ایشان هم حق است. رمان این است. قاتل به اندازه مقتول حق دارد که فهمیده شود و نویسنده حق دارد که به او انرژی بدهد؛ حق دارد که به اندازه همان، عرصه برایش فراهم کند؛ برای کنشش، برای بیان افکار و عقایدش. همان قدر که خیر می‌تواند تریبون داشته باشد، شر هم می‌تواند تریبون داشته باشد. چنین چیزی در جامعه نیست. بنابراین ما اصلاً تمرین نکرده‌ایم.

رمان، فرزند وضعیتی است که ما هنوز داخل آن وضعیت نشده‌ایم. به ‌خاطر همین گاهی اوقات به ما می‌گویند شما رمان نمی‌نویسید؛ سرگذشت می‌نویسید. درست است. ما در تاریخ ادبیات خودمان هم سرگذشت داشته‌ایم. یا مثلاً فرض کنید آنچه که ما امروز به اسم شهر می‌نامیم، به همین معنا است. چون می‌گویند رمان در واقع فرزند عصر شهرنشینی است. واقعیتش این است که من گاهی می‌گویم ما جمعیت‌های مقیم مرکز هستیم؛ جمعیت‌های مقیم مرکز یعنی ما هنوز شهرنشین نشده‌ایم؛ روستای‌مان را گذاشته‌ایم روی کول‌مان، آمده‌ایم اینجا؛ تمام.

* از رمان «خاله‌بازی» برای‌مان بگویید… رمانی که ثمره گذشته شماست…
این رمان اتفاقاً اولین رمان من بود که به انتشارات «ققنوس» دادم؛ قبل از «بازی آخر بانو». رمان در دهه‌۷۰ نوشته شده است. منتها مسئله سر این بود که چاپ نشد. بعداً که «بازی آخر بانو» گل کرد، این را هم ناشر گرفت و چاپ کرد. بنابراین مربوط به دهه‌۸۰ نیست؛ دهه‌۷۰ است. این هم که به حوادث سال‌های اخیر نزدیک نشدم، به دلیل این است که بیشتر نزدیک به دهه‌۶۰ بود تا‌۸۰٫ تجربه خود من است در دو لوکیشن متفاوت؛ سال‌های اول عمرم در شهرستان و روستا و بقیه عمرم در تهران.

من نتوانستم خودم را تماماً شهروند مقیم تهران بدانم، به خصوص که وقایع از لحاظ زمانی هم به دوره‌ای برمی‌گردد که من بیشتر شهرستان بودم؛ یعنی وقایع دهه‌۶۰٫ بنابراین از لحاظ زمانی و مکانی لازم است که آن اقلیم باشد ولی معمولاً آدم‌های من از آن اقلیم می‌کَنند می‌آیند به شهرهای بزرگ. این به نظر من سرنوشت نسل ما بعد از انقلاب بود. باید این گذشته را بشناسیم و دنبال خودمان بِکشیمش؛ چه بخواهیم، چه نخواهیم، چون ما را ول نمی‌کند. ما هر چه هستیم، گذشته‌ایم. آینده ما و حال ما در گروی گذشته ماست. ابداً نمی‌توانیم از آن فرار کنیم. یک جایی گریبان‌مان را می‌گیرد.

* زن‌های داستان‌های شما اغلب سیاست‌زده هستند. بلقیس سلیمانی هم این ویژگی را دارد؟
به شدت نسبت به وضعیت و نسبت به اتفاق‌هایی که در اطرافم می‌افتد حساسیت دارم و واکنش نشان می‌دهم؛ هم آن زمان، هم الان و فکر می‌کنم که این هم ویژگی نسل من بود. یعنی نسل ما به جای اینکه مثلاً متوجه مد باشد، متوجه روابطِ مناسبات زندگی خصوصی باشد، متوجه عرضه‌اش به عنوان یک زن باشد یا یک مرد، خودش را در مناسبات اجتماعی-تاریخی تعریف می‌کرد.

یعنی ما به تعبیری رمان سیاسی-اجتماعی می‌نویسیم و نه رمان آپارتمانی چون آن‌ها رمان را در عرصه خصوصی می‌برند. درحالی‌که ما رمان را در عرصه اجتماع و خیابان‌ها می‌بریم. در عین حال ما ذهنیتی تقریباً سنتی داریم. مناسباتی که ما را پرورش می‌دهد، هنوز سنتی است؛ هنوز درون مناسبات پدرکشی و دخترکشی و زن‌کشی هستیم و تجربه‌اش می‌کنیم. از این جهت رمان ما هم همینطور است. رمان ما هم وارد عرصه فردیت به آن معنایی که رمان غربی شده است، هنوز نشده‌. فردیت را به تمام معنا نمی‌توانیم واکاوی کنیم.

علتش هم این است که اصلاً خود ذهنیت ما، زبان ما، امکان پرداختن به چنین وضعیتی را ندارد. من هنوز باید به خواننده‌ام یا خانواده‌ام جواب پس بدهم؛ اینکه آیا شخصیتی که در رمان «خاله‌بازی» هست، بلقیس سلیمانی است یا نه. من هنوز خودم را درون قوم و قبیله‌ام تعریف می‌کنم. ولی فردیت می‌آید حصارها را می‌شکند. ما هر وقت خواستیم یک فحش بدهیم، ممیز آن را بیرون کشید. هر وقت خواستیم یک حرف کنایه‌آمیز بزنیم، ممیزی شد.

هم خودمان آن را زدیم، هم جامعه زد، هم ناشر زد، هم مابقی. ما به درستی نتوانستیم رابطه خودمان را با پدران‌مان، همسران‌مان و فرزندان‌مان واکاوی کنیم. این است که رمان‌های ما شدند ابتر. در رمان‌های ما فردیت کجا می‌تواند شکل بگیرد؟ در چنین جامعه‌ای با ذهنیت این‌چنینی کجا می‌توانیم رمان بنویسیم که اصل و اساسش بر فردیت باشد؟ در غرب، فردیت را در زندگی شخصی و اجتماعی‌شان تجربه کردند و از آن نوشتند ولی ما هنوز نه. هنوز نمی‌توانیم.

* شما کتابی دارید به نام «نام کوچک من بلقیس» که بیوگرافی خودتان است. هدف شما از نگارش این کتاب چه بود؟
تقریباً پنجاه درصد از این کتاب قبلاً چاپ شده بود؛ مموری‌هایی بودند که مجلات از من می‌خواستند، سفارش می‌دادند و من هم برای‌شان می‌نوشتم. این در واقع شیوه نوشتن من هم هست. برخی‌ از آن قبلاً چاپ شد؛ برخی‌ نه؛ برای اولین بار چاپ شد، برخی از آن هم در یک کتاب جدید دیگری که با آقای بیژن شکرریز به صورت مصاحبه رودررو کار کردم… احتمالاً کار آن الان تمام شده است. من اعتقاد دارم اتفاقاً یکی از کارهایی که باید بکنیم، پیدا کردن فردیت است.

ما مدام خودمان را در روایت سرکوب می‌کنیم. اولین کاری هم که می‌کنیم همین است که تمنیات، خواسته‌ها و زمینه زیستی خودمان را کتمان می‌کنیم و پوشیده نگه می‌داریم. این یک اصل روانی است و جزیی از فرهنگ‌مان هم هست. و همین جاست که آن فردیت شکل نمی‌گیرد. فردیت یعنی اولین کاری که می‌کنی این باشد که نترسی از خودت بنویسی. تقریباً می‌توانم بگویم که خود من پنجاه درصد از خودم را هنوز کتمان کرده‌ام.

برادر و خواهرهای من که خواندند گفتند که این میراث است؛ این‌ها خاطرات مشترک همه ماست و تو حق نداری این‌ها را تبدیل به کالا کنی و بفروشی. ما دل‌مان نمی‌خواهد همه راجع به مادرمان بدانند. خب این یک فرهنگ عمومی است. من هم دیدم که از یک جهت کاملاً درست می‌گویند. بنابراین بسیاری از بخش‌های این کتاب حذف شد. آن چیزهایی که مربوط به خانواده بود، حذف شد، چیزهایی که مربوط به مناسبات سیاسی بود، حذف شد؛ مخصوصاً آنچه مربوط به دهه‌۶۰ بود؛ هم در آن کتاب آقای شکرریز، هم اینجا.

* با تمام این اوصاف، آینده رمان ایرانی چه خواهد شد؟
من امیدوارم. به دلیل اینکه احساس می‌کنم جوان‌ها خیلی از آن لگام‌هایی را که بر ذهن ما زده شده، ندارند. نه اینکه خیلی هم بی‌لگام باشند، نه؛ این‌ها هم ذهن‌شان لگام‌زده است ولی به اندازه ما نیست. ضمن اینکه اکثر این بچه‌ها زبان می‌دانند. این‌ها دارند می‌خوانند. نکته بعدی اینکه این بچه‌ها نمی‌خواهند خیلی در جاده کوبیده شده و صاف ‌شده سنت ادبی حرکت کنند. دارند خودشان راه‌ها و جاده‌های تازه می‌زنند. ممکن است مالرو باشد اما بعداً احتمالاً تبدیل به جاده می‌شود. مثلاً فرض کنید ادبیات ژانر؛ مثلاً نسل ما ابداً به آن توجهی نداشت چون ما اجتماعی‌نویس بودیم و فکر می‌کردیم که مثلاً پلیس‌نویسی در جامعه ایران اصلاً جایگاهی ندارد.

هنوز هم به نظر من خیلی ندارد ولی جوان‌ها دارند می‌روند به این طرف. یا مثلاً ژانر وحشت یا ژانرهای علمی تخیلی و این‌ها. این است که به نظر من جوان‌ها دارند تجربه‌های جدیدی را در این زمینه عرضه می‌کنند؛ قوی نیست ولی کم‌کم به نظر من قوی خواهند شد. در آینده هم همینطور. یعنی خیلی جالب است مثلاً من الان می‌بینم که نوجوان کلاس ششم ما، حالا اگر می‌شود اسمش را نوجوان گذاشت، ابداً دیگر قصه صمد بهرنگی و مرادی کرمانی و این‌ها را نمی‌خواند. او دارد تمام مدت کار ترجمه‌شده علمی و تخیلی و کارگاهی و این دست کارها را می‌خواند.

کدخبر: ۳۴۹۳۱۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر