کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۹۷۲۸۴
تاریخ خبر:

پرونده‌ای برای فیلم‌ ‌آبجی‌ و گفتگو‌‌ با ‌کارگردان آن

روزنامه هفت صبح، مرجان فاطمی | «آبجی» یکی از جدیدترین فیلم‌هایی است که با محوریت مادر در سینمای ایران ساخته شده. درست است پیش از این شاهد فیلم‌های زیادی درباره‌ مادران رنج‌کشیده‌ یا زندگی سخت مادران دارای فرزند بیمار یا ناتوان بوده‌ایم اما آنچه «آبجی» را از سایرین متمایز می‌کند، شرایط متفاوتی است که این مادر تجربه می‌کند. طلا پنجاه سال است به زندگی کنار دخترش عطیه خو گرفته و از بابت ناتوانی دخترش در پذیرش مسئولیت زندگی، مشکلی ندارد.

نگرانی زمانی شروع می‌شود که حس می‌کند عمرش به پایان رسیده و بعد از او، عطیه هیچ پشت‌وپناهی نخواهد داشت. در واقع تمرکز اصلی فیلم روی این مسئله است که بعد از مرگ مادر، چه بلایی سر فرزندان استثنایی‌شان می‌آید؟ در این پرونده علاوه بر مصاحبه‌ای مفصل با مرجان اشرفی‌زاده، کارگردان فیلم «آبجی» و بررسی دلایل موفقیت این فیلم، هفت نقش مهم و اثرگذار گلاب آدینه را هم از دهه شصت تا نود بررسی کرده‌ایم.

«آبجی» اولین فیلم سینمایی مرجان اشرفی‌زاده است. این فیلم سال ۱۳۹۴ ساخته شده و بعد از حضور در جشنواره‌های مختلف خارجی و کسب جوایزی از این جشنواره‌ها، بعد از شش سال اکران شده است. این فیلم با نقش‌آفرینی درجه یک گلاب آدینه و معصومه قاسمی‌پور، درباره مادری است که به‌خاطر بیماری‌اش احساس می‌کند مدت زیادی زنده نمی‌ماند و نگران آینده دخترش است. گفت‌وگوی هفت‌صبح با مرجان اشرفی‌زاده را درباره این فیلم بخوانید.

* فیلمنامه «آبجی» به قلم مشترک شما، ناهید طباطبایی و علی اصغری نوشته شده. این همکاری مشترک چطور شکل گرفت؟
ایده این فیلم را از سال ۹۲ در ذهن داشتم. یکبار در جشنواره فیلم حسنات اصفهان، خانم ناهید طباطبایی را دیدم و رفتم جلوی در آسانسور هتل سلام‌ کردم و گفتم می‌خواهم درباره طرح یک کار سینمایی صحبت کنم. به محض اینکه باهم حرف زدیم ایشان هم به همکاری علاقه نشان دادند و قرار شد روی این موضوع کار کنیم. برایم مهم بود یک همکار نویسنده خانم در حوزه ادبیات داشته باشم. اساسا همکاری با نویسندگان در حوزه ادبیات را خیلی دوست دارم.

فکر می‌کنم یکی از اتفاق‌های ناخوشایند در سینما و تلویزیون ما، کم شدن ارتباط میان دو حوزه سینما و ادبیات باهم است؛ چه در زمینه اقتباس و چه همکاری مستقیم با نویسندگان. دلم می‌خواست این ارتباط شکل بگیرد. خانم طباطبایی قبول زحمت کردند و کار را شروع کردیم. نسخه اولیه‌ای از فیلمنامه را درآوردیم که پروسه ارائه‌اش برای تولید شروع شود. همزمان احساس کردیم شاید حضور یک نگاه مردانه هم در فیلم خوب باشد.

از سویی دیگر فکر کردیم خوب است فردی به ما اضافه شود که هم به حال و هوا مسلط باشد و در حوزه داستان‌پردازی و آوردن اتفاقات به ما کمک کند و هم با نگاهی مردانه با آن روبه‌رو شود. به همین دلیل از علی اصغری هم خواهش کردم به گروه اضافه شود. این همکاری ادامه داشت تا مرحله انتخاب بازیگرها و دورخوانی. حتی در دورخوانی بازیگرها هم این همکاری ادامه داشت و نسخه‌های نهایی فیلمنامه را آماده می‌کردیم. تقریبا با فیلمنامه کامل سر صحنه رفتم و در پروسه تولید فیلم دیگر بازنویسی فیلمنامه نداشتیم.

* «آبجی» سال ۹۴ ساخته شده و حالا بعد از شش سال به نمایش درآمده است. چرا اینقدر اکران فیلم طول کشید؟
فیلم آبجی را سال ۱۳۹۴ ساختم بعد از دو یا سه بار پیش‌تولید با تهیه‌کنندگان مختلف که هر بار شرایط میسر نمی‌شد. گرچه حمایت‌های بنیاد سینمایی فارابی را از ابتدا برای فیلم اول داشتیم اما به نظر می‌رسید که تولید فیلم سنگین‌تر از رقم و میزان مشارکت آنهاست و نیاز بود تهیه‌کننده فیلم در این مورد همراهی کند و سرمایه بیاورد. خب شرایط سختی بود و در دو سه مورد این اتفاق با موفقیت پیش نرفت تا زمانی‌که فیلمنامه به دفتر آقای محمدحسین قاسمی رسید.

ایشان همراهی کردند و خیلی به سرعت مراحل تولید را پیش بردند. همه ما سال ۹۴ امیدوار بودیم به خوب دیده شدن فیلم در جشنواره فجر منتها به جشنواره ملی فجر راه پیدا نکرد که این خودش اتفاق عجیبی است و قصه مفصلی دارد. فیلم می‌توانست در جشنواره حضور داشته باشد و به نمایش دربیاید، حتی مصوبه حضور در جشنواره را داشت اما این اتفاق نیفتاد و شروعی بود بر ناکامی‌های بعدی. به‌هرحال در جشنواره جهانی فجر و چند فستیوال مختلف جهانی به نمایش درآمد و جوایزی را از آن خودش کرد اما شاید یک‌جور دلسردی برای تهیه‌کننده و پخش‌کننده ایجاد شد. فیلم پتانسیل خوبی داشت.

حالا شاید نه به‌عنوان یک فیلم بفروش اما اگر درست اکران می‌شد، به‌عنوان فیلمی فرهنگی، می‌توانست خوب دیده شود. این اکران مدام عقب افتاد. همیشه صحبت این بود که منتظر یک فرصت طلایی هستیم برای اکران در کنار فیلم‌هایی که بتواند به چشم بیاید و نسوزد. بالاخره قرار شد سال ۹۸ به شکل جدی اکران شود اما متاسفانه پاندمی کرونا همه‌چیز را تحت‌الشعاع قرار داد. بالاخره پیگیری‌ها به نقطه‌ای رسید که در گروه هنر و تجربه اکران شد.

* چرا فیلم «آبجی» در گروه هنر و تجربه به نمایش درآمده؟ برای تبلیغ فیلم کاری نمی‌کنید؟
فیلم در گروه هنر و تجربه به نمایش درآمد به این دلیل که هنر و تجربه تنها جایی است که حامی سینمای فرهنگی ما شده و امکانی می‌دهد برای نفس کشیدن فیلم‌ها بدون ورود پرهزینه به بحث مافیای اکران. برنامه‌هایی برای تبلیغ در فضای مجازی داریم. البته به‌خاطر انتخابات و فضای خبری که ایجاد کرده کمی کند داریم پیش می‌رویم اما بعد از انتخابات، در فضای تبلیغی پرشورتر حاضر می‌شویم و پخش تیزرهای‌مان هم از تلویزیون آغاز خواهد شد.

* ایده فیلم چگونه شکل گرفت؟
ایده فیلمنامه «آبجی» از موضوعی نزدیک به من شکل گرفت. درواقع من خواهری دارم که در دوره‌ای از زندگی‌اش دچار این مشکل شده بود و سال‌ها این فرصت را داشتم که به او و روابطش با خانواده نگاه کنم؛ و به ارتباط ویژه او و مادرم. خوشبختانه ساختار خانواده ما به این صورت نبود که نگرانی جدی در این مورد وجود داشته باشد ولی در ذهن من این جرقه زده شد که اگر این رابطه زیبا خدای ناکرده بخواهد به اتمام برسد به لحاظ عاطفی چه اتفاقی برای خواهر من می‌افتد. بعدتر به این فکر کردم که خب ممکن است در شرایطی واقعا آن اطمینان و امنیت خاطر وجود نداشته باشد.

هیچ‌وقت مادرم در این باره صحبت نکرده بود و من چیزی در این‌باره نشنیده بودم ولی وقتی این موضوع را گفتم متوجه شدم مادرم هم با همه آنچه که فراهم بود تا آرامش خیال داشته باشد اما این نگرانی را داشت و بهش فکر کرده بود. این بیشتر به من این نشانه را داد که موضوع مهمی است که می‌شود رویش کار کرد. موقعیتی در این کار طراحی می‌شود که قابل تعمیم است با شرایط بسیار دشوارتر و سخت‌تر. نمی‌خواستم فیلمم بیش از این تاریک و تیره شود و ذکر مصیبت کند، چون به نظرم خود این موقعیت بدون مسائل دیگر به‌خودی خود دشوار است و قلب آدم را می‌لرزاند و اگر قرار بود همراه شود با فقر و خشونت و تیرگی‌های جامعه اطراف که می‌تواند به چنین آدم‌هایی آسیب بزند، اساسا حال و هوای فیلم تغییر می‌کرد و انتخاب ما نبود.

* داستان فیلم درباره مادری بیمار است که در روزهای پایان عمرش تلاش می‌کند دختر بیمارش را به کسی بسپارد تا بعد از مرگش از او مراقبت کند. یک تلخی بی‌پایان درباره مادرانی با فرزندان اینچنینی که تا پایان عمر زندگی‌شان تحت تاثیر معلولیت فرزند قرار می‌گیرد.
به‌طور معمول، پدرها و مادرها در زندگی‌شان تلاش می‌کنند فرزندشان از طفولیت به دوران بزرگسالی برسند و بالغ شوند و امکان مراقبت از خودشان را داشته باشند. زمانی‌که انسان‌هایی به‌دنیا می‌آیند که در بخش‌هایی از وجودشان کم‌توان هستند یا در دوره‌ای از زندگی‌شان چنین شرایطی را تجربه می‌کنند، این دایره به‌هم می‌خورد و تلاش‌ها نتیجه نمی‌دهد.

اینجاست که جوامع و خانواده‌ها و امکانات دولتی به کمک می‌آیند برای اینکه فرصت‌هایی برای این افراد ایجاد کنند. در فیلم «آبجی» سعی کرد‌ه‌ایم درگیری‌های دیگری مثل فقر و خانواده‌های بدسرپرست را نیاوریم. مادر فیلم «آبجی» زنی قدرتمند، مدیر و مسلط بر احساساتش است که همه‌چیز را کنترل می‌کند. شرایط مالی خانواده مطلوب است اما باز هم این نگرانی وجود دارد و مادر دارد به آینده بدون خودش فکر می‌کند. مخصوصا اینکه فرزندش شرایطی بینابین دارد؛ نه به‌طور کامل ارتباطش با دنیای پیرامون قطع است که نگران عواطفش نباشد و نه می‌تواند استقلال داشته باشد. برای چنین شخصیتی الگو داشتیم و با صحبت، مشاهده و تحقیق پیش رفتیم.

* عطیه در آستانه پنجاه سالگی، مثل دختربچه‌های دبستانی رفتار می‌کند و حرف می‌زند. قدرت کنترل ادرار ندارد و بدون قرص‌هایش نمی‌تواند به زندگی ادامه دهد. معلولیت عطیه از چه نوعی است و چطور به این شخصیت رسیدید؟
آبجی با یک نقص مادرزادی مواجه نیست. با یک وقفه ذهنی بسیار کوتاه در سنین ۸ تا ۱۰ سال مواجه شده که باعث شده بخشی از سلول‌های مغزش از بین بروند و برخی کارکردها در ذهنش دچار مشکل شوند. اینجور شخصیت‌ها به شکل عجیبی در بخش‌هایی از وجودشان کودک می‌مانند و رشد کافی نمی‌کنند ولی در بعضی بخش‌ها به‌طور کامل رشد می‌کنند و بالغ می‌شوند.

این مسئله را بسیار دشوار می‌کند. چون تفکر دارند، عواطف دارند، مسائل پیرامون‌شان را به‌خوبی درک می‌کنند اما مثلا در تصمیم‌گیری دچار مشکلند یا بلوغ ذهنی یا عقلی‌شان کامل نمی‌شود. در بعضی بخش‌ها آموزش‌پذیرند و در بعضی بخش‌ها آموزش‌پذیر نیستند. مهمترین مسئله عدم بلوغ کامل ذهنی و عقلی برای رسیدن به استقلال و تصمیم‌گیری است.

* بازی معصومه قاسمی‌پور در نقش عطیه یا همان آبجی، یکی از نقاط مثبت فیلم است. ادا در نمی‌آورد و در تمام طول فیلم احساساتش را کنترل می‌کند و بازی‌اش از نقش بیرون نمی‌زند. طبیعتا رسیدن به این قالب کار بسیار سختی بوده.
بسیار نقش دشواری بود و مسیری طولانی برای طراحی و ساختش با همراهی معصومه قاسمی‌پور اتفاق افتاد. با معصومه از چند سال قبل چند فیلم بازی کرده بودیم و نتایج مثبتی داشت. به پتانسیل بالای ایشان در بازیگری، در پیگیری، در تمرکزشان نسبت به نقش و همچنین صداقت و صفایی که در وجودشان وجود داشت و می‌توانست به نقش آبجی کمک بسیار زیادی کند، واقف بودم. از طرفی فکر می‌کردم (الان هم معتقدم اشتباه نبوده) اگر ما بازیگری را برای آبجی انتخاب کنیم که مخاطب کاملا با چهره‌اش آشناست شاید باور نقش آبجی سخت‌تر باشد. یعنی کار آن بازیگر دشوارتر می‌شود.

اگر آن چهره کمتر شناخته شده باشد، ما را بیشتر به نقش نزدیک می‌کند. یک‌بار چند خبرنگار آمده بودند سر صحنه و با دیدن بازی معصومه باور کرده بودند یک بیمار واقعی دارد این نقش را بازی می‌کند. این برایم خیلی لذتبخش بود. اگر بازیگر را می‌شناختند، این میزان از باورپذیری رخ نمی‌داد. بنابراین با تکیه بر دو مسئله، یکی کمتر شناخته شده بودن چهره و مهمتر توانایی‌ها و معصومیتی که در خودش وجود داشت، ایشان را انتخاب کردم. در پروسه نگارش و تحقیق این کار، مدام همراهم بود. قاسمی‌پور با تمرکز بالا سعی کرد این شخصیت را در خودش بسازد و بیاورد جلوی دوربین و راکوردش را حفظ کند و به آن جان بدهد. به نظر من این اتفاق بسیار خوب رخ داده.

* فیلم «آبجی» را شاید بتوانیم یک‌جورهایی ادای دینی به «مادر» علی حاتمی بنامیم. پخش سکانس مرگ مادر هم انگار مکمل تمام این نشانه‌هاست.
بله برای من افتخار است که احترام بگذارم و ادای دین کنم به فیلم «مادر» آقای علی حاتمی؛ فیلمی که بسیار دوستش دارم و می‌دانم بسیاری از ایرانی‌ها خیلی زیاد بارها و بارها دیده‌اند. وقتی قصه فیلم «آبجی» را نوشتم احساس کردم این شباهت‌ها و رگه‌ها وجود دارد و چه بهتر که ما در فیلم به‌صورت عینی بیاوریمش. طلا هم می‌تواند یکی از ایرانی‌هایی باشد که می‌توانسته فیلم مادر را دیده باشد و برای خودش شباهت‌هایی احساس کرده باشد. افتخار می‌کنم به اینکه در صحنه‌ای از فیلم «آبجی» تضمین می‌کنیم به فیلم درخشان علی حاتمی و نگاهی می‌کنیم به دو مادر متفاوت در دو زمانه متفاوت با مسائل و دغدغه‌هایی که دور از هم نیستند. گرچه بچه‌هایشان شاید شکل‌های متفاوتی دارند اما مادر ایرانی همیشه همان‌گونه عمل می‌کند و همان‌قدر نگران است.

* انتخاب شیرین یزدان‌بخش برای نقش خاله و شوخ‌طبعی و بامزگی او به‌عنوان تمهیدی برای کاستن از تلخی فیلم، بسیار درست و دقیق صورت گرفته.
موافقم که خانم یزدان‌بخش با کاراکتر خاله اقدس حال و هوای شیرینی را به فیلم آورده. شخصیتی بود که در فیلمنامه دوستش داشتیم و جذاب بود. هم به دلیل هم‌سنی با کاراکتر طلا و هم به دلیل فضولی‌ها و شیرینی و رک‌گویی که با خودش دارد. ما نه لزوما برای ایجاد خنده، برای واقعی نشان دادن زندگی از خاله اقدس کمک گرفتیم، چون در زندگی همه تلخی‌ها و شیرینی‌ها کنار هم هستند. خاله اقدس برای ما هم آشنا بود. احساس می‌کردیم آمدنش توی قصه به شبیه‌تر کردن یک خانواده ایرانی کمک جدی خواهد کرد و در عین حال طلا یک همراه و همدم می‌خواست که به‌‌رغم تمام تفاوت‌ها بتواند بهش نزدیک شود. من بازی‌های متفاوت خانم یزدان‌بخش را دیده بودم و بسیار خوشحالم که پذیرفتند و صداقت و شیرینی و صمیمیت به کار آوردند.

* در پایان فیلم انگار شخصیت‌های زخم‌خورده داستان بالاخره در جایی زمستان را پشت‌سر می‌گذارند و به رویاهای‌شان می‌رسند. راستش به نظر می‌رسید در پایان با یک رویا روبه‌رو هستیم اما توضیحات شخصیت طلا درباره زندگی‌شان، یک‌جورهایی خیالی بودن آن را رد می‌کند. انگار کارگردان به عمد قصد داشته تاکید کند که زندگی بالاخره خوش می‌شود و این با توجه به اتفاق‌های فیلم، چندان باورپذیر نیست. آدم بیشتر دلش می‌خواهد آنها را در رویا رها کند تا اینکه خیالش از بابت آسودگی‌شان راحت شود.

درباره پایان‌بندی فیلم، بله درست می‌گویید. در قصه و فیلمنامه یک پایان رئالیستی داشتیم. در مونتاژ احساس کردیم بهتر است چند صحنه را حذف کنیم تا فیلم بهتر جمع شود. حذف کردن آن صحنه‌ها که به رئالیستی بودن فضا کمک بیشتری می‌کرد تا حدودی این مسئله را رقم زد. از آن مهمتر اینکه ما در پایان پروسه تولید، برای لوکیشنی که نیاز بود برای آن آسایشگاه بگیریم به مشکل برخوردیم و بنابراین فیلم در لوکیشنی گرفته شد که این حس رویاگونه‌ای که بهش اشاره کردید را بیشتر می‌کند.

خب این می‌توانست از ابتدا یک انتخاب باشد؛ یعنی فیلم را در مرز خیال و واقعیت پیش بردن. من نمی‌خواستم داستان را در تلخی بی‌پایان و بدون سرانجام رها کنم. فیلم پیشنهادی داشت و آن‌هم استفاده از توانایی‌های شخصیتی مثل آبجی و اساسا توان‌یابان یا افرادی با توانایی‌های دیگر بود. این افراد توانایی‌هایی دارند که جامعه موظف است آنها را پیدا کند و از آن توانایی‌ها استفاده کند. در مسیری که مامان طلا طی می‌کند به این نقطه می‌رسد؛ به استفاده از توانایی‌های آبجی و در عین حال قرار دادنش در شرایط امن تا وقتی زنده است.

می‌خواهد این امنیت را به او بدهد تا به زندگی در این جای جدید عادت کند و همچنین احساس کند دارد کار می‌کند و حقوق می‌گیرد و انسان مفیدی در جامعه است. اما نوع اجرای ما یک فضای رویاگونه‌ای ایجاد می‌کند و ما هم تشدیدش کرده‌ایم. فکر کردیم بد نیست در مرز میان واقعیت و خیال باشد. درواقع بهشتی ساختیم که انگار همه خانواده کنار هم هستند و در عین حال جمله‌ای که مامان طلا می‌گوید (البته با حسی می‌گوید که شاید بشود آن را متعلق به همان رویا در نظر گرفت) به واقعیتی هم اشاره دارد از اینکه او و آبجی در آنجا زندگی می‌کنند و همین که بچه‌ها بهشان سر بزنند، کافی است.

دانلود PDF

کدخبر: ۳۹۷۲۸۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر