کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۲۲۹۱۲
تاریخ خبر:

پایان ناگهانی ‌جنگ خو‌نین دو‌ طا‌یفه ‌در باغملک خوزستان

روزنامه هفت صبح، نگین باقری| این همه خون‌بازی از یک بز در روستای پِتِک جلالی شروع شد. بزی که در تابستان سال ۱۳۹۴ پایش را در زمین همسایه گذاشت،شاخ و برگ چند درخت را خورد و صاحب زمین را عصبانی کرد. این ماجرا همان و مرگ ۲۰ نفر از دو طایفه همان.درباره ماجرایی داریم حرف می‌زنیم که روز پیش بعد از شش سال بالاخره با پادرمیانی رئیس قوه قضائیه به صلح و سازش رسیده است. قصه این آتش چه بود و چطور سال‌ها توانست عده‌ای را آواره، بیکار، زندانی، بیوه، یتیم و فقیر و فقیرتر کند؟

در ۳۰ کیلومتری رامهرمز در روستایی به اسم پتک جلالی دو طایفه به اسم‌های محمدی و محمدموسایی بودند که از ۲۰ سال پیش با هم کمابیش ستیز داشتند. تابستان ۱۳۹۴ وقتی یک بز وارد زمین همسایه می‌شود، مرد با صاحب بز که زنی بیوه بود یکی به دو می‌کند و اینطور که شایعات می‌گویند بی‌ادبانه با او حرف می‌زند.چند روز بعد برادرشوهرهای زن در پاسخ این بی‌احترامی صاحب زمین را به باد کتک می‌گیرند. زخم سطحی بین دو طایفه، هر روز عمیق و عمیق‌تر می‌شد.

این را خبرنگار محلی اهل باغملک برای هفت صبح روایت می‌کند.در تمام این سال‌ها اگرچه خانه‌های مردم دو طایفه کنار هم بود ولی روزهایی هم پیش می‌آمد که دوباره این زخم دهان باز کند و مردان مسلح را به کوچه و خیابان بکشاند. این‌جور مواقع همسایه دیگر به همسایه رحم نمی‌کرد؛زنان و کودکان فرار می‌کردند و مردها همدیگر را می‌گرفتند به رگبار. تابستان سال ۱۳۹۴ اول ۹ نفر کشته شدند؛یک نفر از محمدی‌ها و بقیه از طایفه موسایی.

در اسفند سال بعد سه نفر از محمدی‌ها جانشان را از دست دادند و سه نفر هم مجروح شدند.کم‌کم تعداد مرگ‌ومیرها بیشتر و بیشتر شد.از بین کشته‌شده‌های این سال‌ها، ۱۳تن متأهل و بین دو تا هشت فرزند داشتند.مهین ممبینی خبرنگار محلی می‌گوید:«یکی از زن‌هایی که کشته شد برای تماشا به کوچه آمده بود که به او شلیک کردند.» او تعریف می‌کند که وقتی آتش به خیابان‌ها می‌افتاد دیگر عقل هیچ‌کس کار نمی‌کرد. حتی یکی از مقتولان که در مغازه موتورسازی جان داد، در هیچ کجای این ماجرا نقشی نداشت.

ادامه دعوا در رامهرمز
فرماندار رامهرمز به هفت صبح می‌گوید که برخی از این طوایف بعد از این ماجراها به این شهر نقل مکان کردند.این کوچ اجباری هم نتوانست آتش را خاموش کند و هر ازگاهی حتی در رامهرمز به دعوا ادامه می‌دادند.ممبینی می‌گوید که در تمام این شش سال نیروهای انتظامی روستا را قرق می‌کردند که مبادا معدود افراد باقی مانده دوباره شروع به دعوا کنند.در تمام این سال‌ها در درگیری‌های مسلحانه تعداد زیادی از احشام کشته، ماشین‌های زیادی به آتش زده و تعداد زیادی زمین کشاورزی خشک و بی‌آب و علف شدند.

شغل بیشتر مردم این دو طایفه دامداری و کشاورزی بود ولی جنگ طوایفی نه برایشان دامی باقی گذاشت و نه زمین. با اینکه خاک حاصلخیزی برای برنج داشتند که قبل از این حرف‌ها در آن شالی‌کاری می‌کردند، با ترک کردن روستا زمین‌ها خشک و بایر شدند.آرام آرام روستایی که زمانی دو هزار نفر جمعیت داشت سال ۱۳۹۵ به حدود ۳۰۰ نفر سکنه رسید و حالا حتی از این تعداد هم کمتر شده است.

‌روی دیوار نوشتند: چرا خانه‌مان را آتش زدید؟
چهار سال پیش برای بار چندم این درگیری‌ها اوج گرفت.آن زمان خبرنگار روزنامه ایران در گزارشی میدانی با حضور در روستا توصیف‌های دقیقی از خانه‌های دوده گرفته با در و پنجره‌های سه قفله داده بود.در این گزارش آمده است:« خانه‌های دیگر هم دست‌کمی از این خانه ندارند. چند خانه تبدیل به سنگر پلیس شده.روی چند بام هم سنگر ساخته‌اند تا اگر کسی بخواهد به خانه‌‌های دیگر حمله کند و آنها را به آتش بکشند به‌سوی‌شان شلیک کنند.

هنوز چند دقیقه‌ای از حضورمان نگذشته که پلیس یگان ویژه راهمان را سد می‌کند.آنها می‌گویند ورود به این روستا ممنوع است حتی با کارت خبرنگاری! باید با مسئولان هماهنگی کنیم. یکی از آنها که سرگرد است به ما می‌گوید:«اینجا منطقه ممنوعه و خیلی خطرناک است و هر لحظه احتمال تیراندازی است.کسی حق ورود ندارد مگر اینکه مجوز از دادستان داشته‌ باشید.» در بخش دیگر این گزارش نوشته شده:«در خانه باز است،داخل می‌شوم. دیوارها دود زده‌اند و یکی از اتاق‌ها کاملا آتش گرفته و دوچرخه‌ای که ما را به فکر فرو می‌برد.

دوچرخه‌ای که شاید برای آن نوجوان ۱۴ساله‌ای باشد که سال پیش به او شلیک شد.شاید هم برای «زینب» ۱۲ساله باشد که دو سال پیش جلوی در خانه‌شان کشته شد. روی دیوار دستخطی است که روح و روان آدم را به‌هم می‌ریزد. نوشته شده: «خانه‌مان را چرا آتش زدید؟» خانه‌های دیگر هم دست‌کمی از این خانه ندارند. چند خانه تبدیل به سنگر پلیس شده. روی چند بام هم سنگر ساخته‌اند تا اگر بخواهند به خانه‌‌های دیگر حمله کنند و آنها را به آتش بکشند به‌سوی‌شان شلیک کنند.»

مجوز سلاح همه باطل شده است
التهاب‌ها گاهی تا قطعی اینترنت و برقراری حکومت نظامی در روستایی به این کوچکی ادامه پیدا می‌کرد. مثلا یک بار سال ۱۳۹۸ این درگیری‌ها اوج می‌گیرد که ماجرا آن بار با قطع شدن برق و خسارت به یک مغازه تمام می‌شود ولی سال‌های قبل به غیر از تیراندازی، معمولا وارد خانه‌های یکدیگر هم می‌شدند و آنها را به آتش می‌کشیدند. سال ۱۳۹۸ جان به لب مردم رسید و مقابل فرمانداری باغملک تجمع کردند تا کسی به دادشان برسد.

تمام این مدت هر بار خون بازی شروع می‌شد دستگاه امنیتی به روستاهای نزدیک می‌آمد، سنگر درست می‌کرد و یا روی سقف خانه‌ها کشیک می‌داد تا دیگر تیراندازی متوقف شود. حتی با اینکه مجوز اسلحه‌های همه مردم را باطل کرده‌اند، این باعث نشد که آنها سلاح‌های خود را تحویل دهند تا ماجرا اینطوری تمام شود. دست آخر همه این ماجراها منجر به جراحت ۱۵۰ نفر و آواره شدن ۳۰۰ خانوار شد. دو نفر هم همین امسال اعدام شدند. چهار نفر هم حکم اعدام دارند و منتظر اجرای احکام خود بودند که ممکن است با پادرمیانی دیروز دیگر قصاص نشوند. ۲۰۰نفر هم در روزهای مختلف در این شش سال بازداشت و آزاد شده‌اند.

ممبینی می‌گوید تا همین هفته پیش هم آنها درگیری داشتند و با اینکه در این مدت تا به حال هیات‌های صلح مختلفی مامور پادرمیانی شده بودند، هر بار به دلایل مختلفی دیگر به نتیجه نمی‌رسیدند. دست آخر دیروز رئیس قوه قضائیه معاون خودش را به جلسه‌ای با رئیس فرمانده سپاه خوزستان و دیگر بزرگان استان به همراه بزرگان ایل فرستاد تا حرف آخر را بزند و احتمالا خط و نشان آخر را بکشد. جلسه‌ای که در آن افراد درباره دیه و سازش روستاییان گفت‌وگو کردند و هر دو طایفه قراردادی نوشتند.قراردادی که خبر آن را همان عصر در گروه‌های واتساپی خود منتشر کردند تا بالاخره به باقی‌مانده‌های جنگ، مژده صلحی که شش سال خوابشان را ربوده بود بدهند.

کدخبر: ۴۲۲۹۱۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر