هفت فیلم بدشانس سالهای اخیر
روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی | بهنظر میرسد که در یکدهه اخیر بیشتر از هر زمان دیگری سر تماشاگران سینما شلوغ شده و گاهی یادشان میرود فیلمهایی را که منتظر رسیدنش بودهاند، ببینند. اینکه خودمان را هماهنگ با اکران فیلمها نگهداریم کار سختی شده و حواسمان باشد که کدام فیلم آمده و کدام نه؛ کدام فیلم در دسترس است و کدامیکی را هنوز نمیشود دید.
فیلمهای زیادی در یکدهه اخیر بودهاند که کیفیت بالایی داشتهاند و تاثیرشان را تا امروز هم حفظ کردهاند اما کمتر دیده شدهاند. این مطلب قرار است راهنمایی باشد روی هفت فیلمی که احتمالا رادار تماشاگران آنها را رصد نکرده اما واقعا آثار خوبی بودهاند.
*** به نیویورک خوش آمدید/ Welcome to New York / کاگردان: آبل فرارا / ۲۰۱۴
آبل فرارا اسطوره فیلمهای کالت است و «به نیویورک خوش آمدید» سیاسیترین فیلمش محسوب میشود. قهرمان فیلم با بازی ژرار دوپاردیو، مردی قدرتمند و سیاستمدار به نام آقای دوورو است. این سیاستمدار بعد از اینکه مرتکب جنایت میشود خودش را در خطر میبیند. این فیلم درست یکیدوسال قبل از شروع جنبش metoo ساخته شد و بهنوعی یکجور پیشبینی از سوی فرارا بهنظر میرسد درمورد اتفاقی که برای هاروی واینستاین افتاد.
چیزی بهشدت تاریک در داستانی که گفته میشود وجود دارد و دوپاردیو هم در کنار ژاکلین بیسه، بازیهای فوقالعادهای از خودشان نشان میدهند. آقای دوورو مردی است که بهوسیله قدرتش مست شده است تا جایی که فکر میکند از قانون و اخلاقیات هم بالاتر است. درمجموع این فیلم یکی از تکاندهندهترین فیلمهای دهه دوم قرن بیستویکم است. فیلم حاشیه هم کم نداشت از جمله این که اشتراس کان، سیاستمدار فرانسوی گفت که از این فیلم بهدلیل افترا شکایت خواهد کرد.
*** وحشتزده/ Creepy /کارگردان: کیوشو کوروساوا / ۲۰۱۶
این فیلم چیزی بیش از یک تریلر عبوس است. «وحشتزده» کیوشو کوروساوا یکی از نادیدهگرفته شدهترین تریلرهای یکدهه اخیر است. شاید چون خیلی مستقیم روی راز جنایت متمرکز میشود، برعکس فیلمهای قبلی کیوشو کوروساوا که از عوامل ماورالطبیعه برای ترساندن مخاطب استفاده میکرد. خود کیوشو کوروساوا هم یکی از درخشانترین کارگردانان معاصر ژاپن است که متاسفانه چندان در جهان مطرح نشده.
فیلم «وحشتزده» اولینبار در جشنواره برلین به نمایش درآمد. داستان یک کارآگاه سابق که درخواستی از همدانشکدهای سابقش دریافت میکند که از او میخواهد پرونده خانوادهای را که ششسال پیش گم شدهاند، مورد بررسی قرار بدهد. در فیلمهای کیوشو کوروساوا چیزی وجود دارد که کسی درباره آنها حرف نمیزند. حس وحشت ناب و تعلیقی که بهشکلی بینقص با گیجی مخاطب همراه میشود. این شیوه فیلمسازی در «وحشتزده» به حد کمال دیده میشود. این فیلم احیای دوباره و منحصربهفرد ژانر قاتلهای زنجیرهای است.
*** کودکی یک پیشوا/ The Childhood of a Leader / کارگردان: بردی کوربت / ۲۰۱۵
بردی کوربت از آن کارگردانانی نیست که انتظار داشته باشید نامش را بین کارگردانهای عالی تراز اول ببینید اما با این فیلم «کودکی یک پیشوا» و فیلم دیگرش «Vox Lux» که در نیمه دوم دهه دوم ساخت برای خودش اسم و رسمی بهپا کرد. او کارگردانی است که نگاه و بینش هیجانانگیز و جدی خودش را دارد. شیوه فیلمسازی او یکه و تحتتاثیر کارگردانانی است که با آنها کار کرده که بیشتر از همه میشود تاثیر ساختاری کارهای هانکه را روی فیلمهایش دید.
فیلم داستان کودکی مردی را روایت میکند که پدرش برای دولت کار میکند تا عهدنامه ورسای را منعقد کند. پسربچه جهانی را تجربه میکند که او را تبدیل به فردی نفرتانگیز میکند و تبدیل به رهبر فاشیستها در جنگ جهانی اول میشود. فیلم اقتباسی از داستانی به همین نام از کتاب «دیوار» نوشته ژان پل سارتر است. فیلم اولینبار در هفتادودومین جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد.
*** فصل شیطان/ Season of the Devil /کارگردان: لاو دیاز / ۲۰۱۸
لاو دیاز کمکم دارد شهرت جهانی برای خودش دست و پا میکند. فیلم «فصل شیطان» یکی از تجربیترین کارهای اوست. او از پیشگامان جنبش سینمای آهسته و کند است و آخرین چیزی که مخاطبانش از او انتظار داشتند یک فیلم موزیکال بود یعنی دقیقا همان چیزی که «فصل شیطان» است. البته که دیاز فیلم موزیکال مرسوم و سنتی نساخته است. او تمهای همیشگیاش را با ظلم تاریخ فیلیپین احاطه کرده و مردمی را به تصویر میکشد که شجاعانه علیه ستم میجنگند و به مبارزهشان برای زندگی ادامه میدهند.
این فیلم چهارساعته بهنسبت بقیه فیلمهای دیاز کوتاه است و با اینکه فیلم قابل درکتری است، جزو بهترین فیلمهای دهه گذشته بهشمار میرود. داستان دکتری به نام لورنا که کلینیکی برای درمان مردم فقیر در دهکدهای دورافتاده در فیلیپین اواخر دهه ۷۰ باز میکند. روستا تحت کنترل سربازان یونیفورمپوش است که رعب و وحشت ایجاد میکنند. لورنا بدون هیچ ردی ناپدید میشود و همسرش که شاعر و فعال سیاسی است بهدنبال او میگردد.
*** کریستین/ Christine / کاارگردان: آنتونیو کامپوس / ۲۰۱۶
اقتباسی از داستان واقعی کریستین چوبوک، گزارشگر تلویزیون در دهه هفتاد که بر اثر کمبود ترقی و پیشرفت در شغلش و فشارهای بیرون کارش به دام افسردگی شدیدی افتاد. فیلم کامپوس بهشدت موشکافانه و باریکبین و در عین حال احساساتیکننده است که قلب مخاطبش را میشکند.
ربکا هال بهترین بازی کارنامهاش را در نقش کریستین ارائه داده است.
تمرکز روی کاراکتر است و شاهد نسخه احساساتیتری از داستان هستیم که باعث میشود فیلم یک محرک واقعی باشد. از آن فیلمهایی است که سخت است دربارهاش حرف بزنیم بدون اینکه اسپویل شود. درنتیجه بیایید به این فهرست راهنما اعتماد کنید و فیلم را ببینید. این فیلم چالش درونی یک کاراکتر را با خودش نمایش میدهد. چالشی که به سمت نابودی میرود.
*** مرد خانه/ The Homesman /کارگردان: تامیلی جونز /۲۰۱۴
درست شبیه ماجرای بردی کوربت کسی از تامیلی جونز هم انتظار نداشت که روحیه و چشم کارگردانی داشته باشد با اینحال او دوتا از بهترین وسترنهای قرن بیستویکم را ساخته است. «مرد خانه» فیلمی تاثیرگذار و نمونهای خوب برای بازنگری در وسترنها در جهان مدرن و حتی با تم فمینیسم است. فیلم مناظر غرب وحشی را جوری بهتصویر کشیده که یادآور کمال فیلم «نابخشوده» کلینت ایستوود است. داستان سه زن که از زندگی بدویشان در شرف جنون هستند و با یک واگن باید از یک سمت کشور به سمت دیگری بروند. مردی که بهتازگی از چوبه دار نجات پیدا کرده، کمک و همراه آنها میشود.
*** جیمز وایت/ James White /کارگردان: جاش موند / ۲۰۱۵
درامی درباره مردی بهنام جیمز که یک جوان بیستوچندساله نیویورکی است و در مواجهه با چالشهای خانوادگی به مرز فروپاشی عصبی رسیده و حالا تصمیم دارد کنترل رفتارش را بهدست بگیرد.
این فیلم توسط همان گروهی ساخته شده که در این فهرست فیلم «کریستین» را هم ساخته بودند. آنها طرفدار جنبش مامبل کور هستند که از اعضای شاخصش نوآ بومباک را میشناسیم. جنبش فیلمهای مستقل نیویورکی. فیلم حال و هوایی دارد که انگار جان کاساوتیس یک فیلم احساساتی را کارگردانی کرده باشد. هرچه فیلم به سمت پایانش میرود، تندتر و تندتر میشود. کاراکتر نقش اول انرژی زیادی دارد و گستره احساسات از خشم تا خستگی را بهخوبی به نمایش میگذارد.