هتتریک، پوکر، گلات| آمدی سیرک راه بیندازی؟
روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | یک: آه علی جباری، «پسر تسلیحات» کجایی؟ جنگندهترین هافبک دفاعی ایران. میدانم در دردهای پیرانهسری غرقی. اندوه طفلان از دست رفتهات را داری و دیگر یاد جشنواره گلهایت نمیافتی. مردم هم یاد گلهایت نمیافتند و عاشق پهلوان روزند که همین ماه پیش، شش میلیارد در شرطبندی باخت اما عین خیالش نبود. چرا باید کسی یاد گلهای تو بیافتد علی جان؟ آن روز که پسران تاج در جام باشگاههای تهران شش گل به تیم برق تهران زدند که پنجتایش به برکت ساق پاهای تو زده شد.
یا آن روز که تاج همین برق تهران را هفت گله کرد (۷-۱) که رضا عادلخانی در آن بازی هتتریک کرد و شما هم دو گل تیمت را زدی (پنجشنبه ۶ دی ماه). می دانم همه چنان در روزمرگیها غرق شدهاند که کسی گل تو به فنرباغچهچیهای متکبر ترکیه را به خاطر نمیآورد؟ یاد گلهای آتشینت در برابر میزبان جام ملتهای آسیا (تایلند) که وقتی دو-هیچ عقب افتادیم، تازه موتورت روشن شد و از دقیقه ۸۰ تا ۸۸ با آن سه گلی که درون دروازه حریف کاشتی همه ایوالله گفتند. گلهایی که یکی از یکی شاهانهتر و نفیستر بود!
یا آن روز از تابستان داغ ۴۴ که نورنبرگیها، پاس تقویت شده ما را با سه گل بردند و مربیشان بادی به غبغب انداخت که «باید شش گل میزدیم» اما در بازی بعدی، وقتی تیم جوان شده کلنی تهران وارد امجدیه لبریز از تماشاگر شد و تیفوسیها داد زدند که «قلابیه قلابیه»، ناگهان موتور تو به حرکت درآمد و بلایی سر آلمانیها آوردی که مسلمان نبیند کافر نشنود. اولش آن اورلب استثنایی برای آقاجلال (که منجر به گل اول شد) و سپس وقتی تیم آلمانی دو - یک جلو افتاد، تو دو گل زدی که گل دومت را باید در تاریخ با آب طلا بنویسند.
یادت هست بعد از بازی چه حالی داشتی؟ وقتی که به دست مدافعین ژرمن سلاخی شدی، کیهان ورزشی (۵ تیرماه ۴۴ ) دربارهات نوشت: «جباری برای سه چهار روزی خانهنشین شد. دلیلش هم این است که تماشاگران امجدیه از داخل امجدیه تا حمام بیرون، او را روی دست بلند کردند. چه بلندکردنی! یک پایش توی بیست تا دست! پای دیگرش هم همینطور! و سر و گردنش لای چندین دست گم شده بود. از سایر قسمتهای بدنش حرف نزنیم بهتر است!» حال سایر قسمتهای بدنت چطور است داداش؟
دو: غلامحسین جان. غلامحسین مظلومی عزیزم کجایی؟ چرا کسی یادت نمیکند؟ چرا گلزنی غریزی و مادرزادی تو، در سایه فورواردی که ماه پیش شش میلیارد تومان ناقابل در شرطبندی باخت گم شده است؟ یاد شش گلت در آن بازی افتادم که با تیمت شهباز تهران در نخستین دیدار جام پهلوی -یا همان جام حذفی- در سالهای میانی دهه ۵۰ به نماینده بهشهر زدی و با نتیجه ۱۲ بر هیچ پیروز شدید.
سه: پاطلایی عزیزم حمید شیرزادگان کجایی؟ پسر لنگردار کجایی؟ چرا هیچکس یادت نمیکند. یاد تو که در اولین بازیات در مقابل تیم کیان تهران هتتریک کردی. هنوز سبیلهایت مشکی نشده بود و صدایت مدل خروسکی دوران بلوغ بود که کیهان ورزشی سال ۱۳۳۸ آن همه ازت تجلیل کرد. آن روزها فدراسیون فوتبال به فکر برگزاری یک دوره مسابقات چهارجانبه باشگاهی برای گزینش نفرات تیم ملی بود و این تنها به خاطر شیردلی دکتر اکرامی مربی شاهین بود که جسارت کرد در این بازی از توی ۱۶ساله استفاده کند. دکتر با دستی لرزان نام سه نوجوان را در ترکیب تیم نوشت که هنوز پشت سبیلشان سبز نشده بود و دو نفر از این سه بازیکن نوپا بلافاصله تبدیل به ستارههای تاریخساز تیم ملی شدند؛ پاطلایی و سرطلایی ابدی با نامهای سجلاحوالی همایون بهزادی و حمید شیرزادگان.
در آن روز جمعه هفتم آبانماه ۱۳۳۸ که شاهین به دیدار کیان رفت در حالی که تنها هشت دقیقه از سوت حاج ابولحسن گذشته بود و بازی هنوز گرم نشده بود تو با چنان تَر و فرزی توپ را به پایت چسباندی و به پیش تاختی و گل زدی که هشت هزار نفر تماشاگر شاهینی در سکوها انگشت به دهان شدند. آن روز بسیاری از آن تماشاگران تیر شاهینی از همدیگر میپرسیدند این بازیکن جوان لنگردار کیست و از کجا پیدا شده که جای بزرگان را گرفته و در اولین بازی زندگیاش چنین کولاک میکند؟
وقتی گوینده امجدیه زننده گل نخست را حمید شیرزادگان معرفی کرد عدهای سر تکان دادند که «آهان پس این بچهجغله، پسر همان دکتر محمود شیرزادگان است؟» نیمه دوم هم بازی تازه داغ شده بود که با پاس تو، عباس حجری گل دوم شاهین را ثبت کرد. آن لحظه دکتر اکرامی از شادی در پوست خود نمیگنجید که ریسکش جواب داده و استعدادهای تازه کشف شدهاش خون به پا میکردند. حمید آن روز بازهم توپخانهاش را راه انداخت و دو بار دیگر در دقایق ۵۵ و ۷۷ دروازه کیان پرستاره را باز کرد و عکسش وارد صفحات مقدس کیهان ورزشی شد.
اما زیباترین هتتریک حمید شیری مقابل عراق قدرتمند دهه چهل رخ داد که روز ۲۲ آذر ۱۳۴۲ با چهار گل بر حریف پیروز شد. حمید در حالی که دو هفته تا دیدار حساس مقابل معروفترین تیم تاریخ عراق در مقدماتی المپیک ۱۹۶۴ توکیو فاصله بود اتومبیلش را در جاده ساوه به تهران چپ کرد و مردم جنازه غرقه به خون و بیهوش او را به بیمارستان رساندند. خون زیادی از او رفته بود اما حمید به بازی حساس عراق رسید و در حالی که در ابتدای بازی سرش قیلی ویلی میرفت سه گل از چهار گل ایران را در دروازه تیم ملی کاشت.
همان پسرکی که در ۱۵سالگی (سال سوم دبیرستان) به تیم بزرگسالان شاهین دعوت شده بود تا به مصاف دارایی برود و آنجا در اولین میدان آنقدر شعبدهبازی راه انداخت که با وجود پیروزی ۷بریک شاهین، دکتراکرامی دعوایش کرد که «فوتبال یک بازی گروهی ست بچهجان، آمدی سیرک راه بیندازی؟» وقتی هم که برای اولینبار در ۱۷سالگی از طرف مایوفسکی اتریشی به تیم ملی دعوت شد و لباسهای فرماش برای اعزام به بازیهای آسیایی هندوستان را گرفت در حالی که روی آسمانها سیر میکرد با همان لباسها رفت سر کوچهشان توی سنگلج ایستاد که ملت سیر تماشایش کنند. بچهمحلها دست به لباس سبزرنگش میکشیدند تا متبرکاش کنند. شیری عزیزم کجایی که دست به این فوتبال مبتذل قرن جدید بزنی که تبرکش کنی؟