نرسیده به شمشک، اول کوره راه کوهستانی
روزنامه هفت صبح | یک: چهارشنبه شب حدود ساعت ده رفتم داروخانهای در خیابان پاسداران. جای پارک پیدا نمیکردم. خیلی برایم عجیب بود این وقت شب چرا اوضاع اینطوری است. بعد متوجه شدم که ساختمان شیشهای مشهور خیابان با رستورانها و فودکورتهایش مملو از جمعیت است و اتومبیلها به مشتریهای این مجتمع مربوطند که آمدهاند در حد فاصل دلتا تا امیکرون لذتهای زندگی را دوباره پیدا کنند.
دو: دو ماه پیش همه داشتند از ورشکستگی سینما مینوشتند و اینکه دیگر این دفعه واقعا کار سینمای ایران تمام است و به بنبست رسیده است و از اینجور حرفها. خب ما هم زمزمه میکردیم حالا کمی صبر کنید، شرایط کرونایی است وگرنه سینمای ایران در ساخت فیلمهای تماشاگرپسند فرمولهای خودش را دارد.
اما خب صدایمان بهجایی نمیرسید. حالا میبینید که حتی با محدودیتهای کرونایی، صنعت سینمای ایران به هر شکلی که هست دارد به راه خودش ادامه میدهد و هزینههای خودش را درمیآورد. با همان فرمولهای همیشگیاش در جذب سرمایه و جذب تماشاگر. فروش دینامیت و گشت ارشاد و آتابای و قهرمان جدا از بحث کیفیتیشان نشانه این است که این سینما تماشاگران خود را همچنان حفظ کرده است و اگر کرونا بگذارد به سرعت به همان روال سالهای ۹۷ و ۹۸ بازخواهد گشت.
سه: پنجشنبه با اصرار دخترک برای لمس برف با بیمیلی به سمت شمال شرق راندیم. از اوشان و فشم گذشتیم و در فاصله میگون تا شمشک در ابتدای یک کورهراه کوهستانی پیاده شدیم و چهارصد، پانصدمتر را جلو رفته و تا زانو در برف زیبای سپید فرو رفتیم. ما که از اول آبانماه عادت کرده بودیم بهخاطر آلودگی هوا همهچیز را با یک تهرنگ قهوهای ببینیم، آنجا از شفافیت همهچیز حیرت کرده بودیم. کوه و آسمان و برف و رودخانه و چشمههای یخزده و آبشارهای قندیل بسته. چقدر زیبا بود. و خب بعدازظهر به سمت تهران دودزده و قهوهای برگشتیم. همه اینها در فاصله ۲۵کیلومتری تهران قرار دارند.
چهار: بازیهای لیورپول مقابل لستر و چلسی مقابل برایتون و منچستریونایتد مقابل برنلی بازیهایی بودند که نشان دادند لیگ انگلیس چرا این چنین متفاوت است. هیجان و سرعت حاکم بر این بازیها، شعفانگیز هستند.
پنج: جمعی بودیم و بحث بر سر این بود که هرکسی آیکونهای فرهنگی خودش را لو بدهد. یعنی به چه هنرمندی احساس دین میکنیم. این بحث برای من از میان چهرههای معاصر رسید به اخوان ثالث و داریوش مهرجویی و فرهاد مهراد. خواستم بدانید که چقدر آدم فرهنگیای هستم! ولی جدا از شوخی این سه نفر برایم بهترین چهرههای هنر معاصر ایران (البته در اندازه فهم من و علایق محدودم) هستند. اگر بخواهم به آدمهای دیگر اشاره کنم میرسم مثلا به خسرو شکیبایی و یا زویا پیرزاد.