کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۷۵۸۴۵
تاریخ خبر:

ناگفته‌های اژه‌ای از پرونده زم، مهدی هاشمی و کرباسچی

حجت الاسلام و المسلمین محسنی اژه ای معاون اول قوه قضائیه مهمان آخرین برنامه دستخط بود. او در این برنامه حرف های زیادی زد. بخشی هایی از این گفتگو که درباره پرونده های روح الله زم، مهدی هاشمی و غلامحسین کرباسچی است بخوانید:

*یکی از پرونده های مهمی که قوه در این ایام رسیدگی کرد پرونده «زم» بود که خیلی روی این صحبت شد. بعضاً گفته می شود زود رسیدگی شد و خیلی وارد جزئیات نشدند چون بسیاری در این پرونده دخیل بودند. چنین مسئله ای است؟ می گفتند طیف های فکری مختلف با این در ارتباط بودند و زیاد این مسئله را باز نکردند.

حالا این حرف در مورد پرونده های مختلف وجود دارد. اگر طول بکشد می گویند چرا طول می کشد؟ اگر سریع انجام شود می گویند چرا سریع رسیدگی شد؟! بخصوص در مورد پرونده ای که اشاره کردید، سازمان اطلاعات سپاه کار بسیار افتخارآمیز و مهمی کرد. شما خودتان را به ۳-۲ سال پیش ببرید. با پشتیبانی نه یک سرویس که چند سرویس بیگانه، به معنای واقعی کلمه افساد می‌کردند و دیگران را به فساد می‌کشیدند. خب قوه قضائیه وارد شد. ما سه دسته افراد در اینجا داشتیم. یک دسته افرادی که ممکن بود اطلاعاتی را برای آقای زم با واسطه فرستادند، ولی به هیچ وجه نمی دانستند برای چه کسی اطلاعات را می فرستند. در دستگاه های حکومتی و غیرحکومتی بوده است چون هدایت سرویس بود، هدایت روح الله زم نبوده است. مثلاً از افراد مختلف اطلاعات را می گرفته است، آن فرد دست چندم اطلاعات را می داده است. خبر را طوری تنظیم می کردند که تلقی قبول شود، باورپذیر باشد. اینها یک دسته بودند و اینها واقعاً گسترده هستند، ولی بسیاری خبر نداشتند که این خبر را به چه کسی می‌دهند. گاهی مواقع بعنوان یک آدم دلسوز آن را تخلیه می کردند.

عده ای هم این چنین نبودند؛ از این حالت نزدیک تر بودند ولی باز به قصد خیانت اطلاعات را نمی دادند. فرض کنید فردی در جایی بوده و در شرکتی بوده و با یک مدیر و زیردست و همکاری بوده که از او بدش می آمد، یک اطلاعاتی بدست می آورد و قدری می خواست حال همکارش را بگیرد و به آنها اطلاعاتی می دادند و آنها نیز حرفه ای بودند و چیزی به آن اضافه می کردند و با موارد دیگر قاطی می کردند و کل خبری که می ساختند، آن چیزی نبود که این فرد داده است. این هم یک دسته بودند. با خیلی از اینها نیز برخورد شد؛ اما برخورد در حد خودش! یعنی فرد خائنی که می خواهد به دشمن، سرویس، ضدانقلاب خارج نشین برای ضربه زدن نظام، نهاد و مردم بدهد، نبود. یک عده ای هم بودند که آگاهانه و خائنانه اطلاعات دادند و با آنها برخورد شد و برخورد هم می شود؛ پرونده بسته نشد. یک نکته ای هم عنوان کنم، شاید برخی از مقامات امنیتی قدری از من گله‌مند شوند که چرا این مطلب را بیان می کنم، لازم نیست انسان وقتی فهمید حتماً این مجرم است، بلافاصله او را دستگیر کند. برخی از این افراد همکاری می کنند، الزام نیست هر کسی را فهمیدید دستگیر کنید. او اگر خیانت کرده باید مجازات شود اما چه زمانی و چگونه؟ فرضاً یک قاچاقچی مواد مخدر را می توانید دستگیر کنید و با مواد هم دستگیر کردید. او قول می دهد همکاری کند، تحت نظارت شماست و به شکلی که ممکن است چند درصد ریسک هم از او بپذیرید، اگر او باند مافیای مواد مخدر را به شما معرفی کرد و زمینه های مختلف را به شما داد یا خود او افراد زیادی را بازگرداند و اصلاح کرد، نباید بازداشت کنید.

*یکی از چیزهایی که برای شما ثبت شد بازجویی از سیدمهدی هاشمی بود سر قضیه پرونده ای که برای وی تشکیل شد. سی ساله بودید.

سال ۶۵ بود.

*من هنوز تصویر آرشیوی شما در ذهن دارم که کاملاً جوان بودید و با پرونده کاملاً حساسی روبرو بودید؛ از آن ناگفته هایی دارید که برای ما بیان کنید؟

آن را باید فصل مختصی برایش باز کنیم؛ یعنی این جریان عبرت های زیادی دارد. هم کارهایی که مهدی هاشمی در قبل از انقلاب، بعد از انقلاب کرده بود و هم قبل از دستگیری و بعد از دستگیری و در نهضت ها، در بیت آقای منتظری کرده بود. فیلمی که ایشان بازی می کرد، تصور می کرد همان کارهایی که قبلاً در ساواک کرده بود، قبلاً درباره قتل مرحوم شمس آبادی دستگیر شده بود و فکر می کرد اینجا هم می تواند فیلم بازی کند، واقعا هم مدتی فیلم بازی می کرد. حکم قطعی شد و زمان اجرا اصرار و فشارهایی که آقای منتظری در آن زمان قائم مقام بود، وارد می‌کرد، قائم مقام رهبری بودند و جایگاه و موقعیت بسیار ویژه ای داشتند. چون جریان پرونده مهدی هاشمی یکبار بسته نشد و ۳-۲ بار باز و بسته شد. تا سال ۸۱ باز برخی از افراد آن خانواده دستگیر و بعد آزاد شدند، برخی محکوم شدند. همکاری هایی که آن زمان احمد منتظری با ما در راستای این پرونده کرد، فصل قابل توجهی است؛ یعنی از آن عبرت‌هاست. من فقط گوشه ای را بیان کنم. از زمان مهدی هاشمی و پرونده وی خیلی گذشته بود و برای دفعه دوم و سومی بود که افراد دستگیر می‌شدند، آقای منتظری بسیار بدبین نسبت به دادگاه و داسرای ویژه بود. ذهنیت غلیظی نسبت به این مسئله داشتند. واکنش هم نشان می دادند. سعیدشان در همان سال‌های بعد دستگیر شد. او جانباز بود و جبهه رفته بود. از یک جهاتی برای من قابل احترام بود و از طرفی هم مرتکب جرم شده بودند. چند ماهی دست وزارت اطلاعات بود و داستان این مفصل است. بعد بچه های سپاه روی این مسئله کار کردند و به شکلی آنها نیز کنار رفتند.

*جرم ایشان اقدام علیه امنیت ملی بود؟

مسائل امنیتی و جعل علیه برخی مسئولین و مراجع بود. داستان هایش مفصل است و در چند جمله نمی توان بیان کرد. بازداشتی ها به بیش از ۲۰ نفر رسید. هم از بیت آقای منتظری و هم از بستگان ایشان و جاهای دیگر بود. به بچه ها سفارش کردم که بیت محترم است و به این توجه داشته باشید. گفتم اگر کسی را خواستید دستگیر کنید به شما فحش دادند و دست روی شما بلند کردند، شما حق ندارید کاری کنید. کار به جایی رسید که گاهی مواقع با اطلاع قبلی و گاهی بدون اطلاع قبلی، یکی دو بار بدون اطلاع قبلی احمد هم که همکاری می کرد، قرار می‌گذاشتیم به مناسبت سالروز تولد دخترشان هماهنگی کنیم و برای او تولد بگیرند. تولد می‌گرفتند و هم هادی هاشمی برای بار سوم بازداشت شده بود و هم مهدی بازداشت بود، بدون اطلاع می گفتیم این دو را به خانه ببرید. می گفتیم هر چه می توانید از خانواده دعوت کنید چون برخی از اعضای خانواده ما با همکاری می کردند از جمله خود احمد هم تا حدودی همکاری می کرد چون قصد داشتیم نجاتشان دهیم. در حضور آنها ۳-۲ کلمه می گفتند که بسیار موثر بود. مثلاً گفت نه آنقدر که ما می گفتیم دادسرای ویژه بد هستند و نه آنقدر که ما فکر می‌کردیم خوب هستیم، خوب هستیم. کلی اثر داشت و مطالب دیگری هم بیان می شد. کار به جایی رسید آقای منتظری که آن میزان حساس بود، یک زمانی من درد کمر گرفتم و اصلاً نمی‌توانستم تکان بخورم و در خانه مدت های طولانی بستری بودم، حتی نماز را نشسته نمی توانستم بخوانم و باید حتماً درازکش نماز می خواندم، احمد منتظری تماس گرفت و گفت می خواهم از شما برای افطاری دعوت کنیم. خیلی عجیب بود و برای برخی تعریف می کردم باورکردنی نبود. می‌گفت پدرم می‌خواهد با شما صحبت کند. این‌ها با ادبیات کاملاً متفاوت از قبل تشکر می کرد، دعوت می کرد.

*برای چه سالی بود؟

برای سال ۸۱ به بعد بود. نمی دانم چقدر طول کشید ولی برای ۸۱ یا ۸۲ بود. در عین حال از این طرف و به این شکل ملاقات می دادیم و این طور سرزده آنها را به خانه می‌بردیم که ملاقات کنند و از سوی دیگر هم کوتاه نمی‌آمدیم و می گفتیم باید مطلب باید روشن شود و شما خلاف هایی داشته‌اید.

*یک تصویری که در ذهن مردم مانده، اداره مقتدرانه شما در ماجرای دادگاه آقای کرباسچی است

آن مقطع اشکالی که وجود داشت، این بود که دادسرا نداشتیم. لذا کیفرخواست نبود، دادستان نبود که ادعانامه و کیفرخواستی بدهد و بعد در دادگاه کیفرخواست را بخواند و قاضی آنجا بنشیند و دادستان از کیفرخواست خودش دفاع کند، دادستان یا نماینده او با متهم روبرو شود. این بود که قاضی باید خودش سوال می کرد، هم جواب می داد. از این باب کار سختی بود. اگر سوال نمی کردیم مطلب روشن نمی شد، سوال می کردیم آنهایی که با دادگاه و دادسرا آشنا هستند می‌گفتند این سوال را نباید قاضی بپرسد. پرونده بسیار سنگین و شرایط در آن مقطع زمانی که دوم خرداد و جریان اصلاحات بود، شرایط سیاسی خاصی بود و من خودم بودم و آنها هم یک تیم سنگین حقوقی، سیاسی و عملیات روانی بودند. صبح که می خواستم به دادگاه بروم آنها با ماشین و اسکورت و اینها بودند و من خودم بودم و کیفم را از ماشین برمی‌داشتم و راننده هم نداشتم. این قسمت سختش نبود، ولی فشارهای پشت صحنه سخت روی خانواده ام بود. یک زمانی با خانه ما در اژیه تماس گرفتند که شما فلان کس را می شناسید؟ گفته بودند ماشینی نزدیک دلیجان تصادف کرده ولی چیزی نشده است. ببینید در یک روستا شب تماس بگیرید و چنین مطلبی را عنوان کنید خانواده چه حالی می شود؟ طرف فکر می کند من فوت شده است. نحوه خبر به طرزی بود که انگار فرد مرده است. یک زمانی به یاد دارم سر صبحانه نشسته بودیم و یکی از فرزندان کوچکم گوشی را برداشت و فحش خیلی بدی داده بود. بچه من هم معنای فحش را نمی فهمید و وقتی آمد گفت این را می‌گوید. ما آب می‌شدیم! او که نمی دانست معنای این حرف ها چیست. از این اذیت ها زیاد بود. البته نمی خواهم به این نسبت بدهم که از طرف متهم بوده است. من این را نمی دانم.

*به هر حال چنین فشارهایی وجود داشت.

بله. در این مقطع این فشارها بود و شاید ارتباطی هم به متهم نداشت.

*از مسئولان عالی رتبه آن زمان که از دوستان آقای کرباسچی بودند کسی تماس و سفارش نداشتند؟

الی ماشاءالله بود. طبیعی است و این غیرطبیعی نیست که تماس بگیرند. یکی از علمای قم بود که الان مرحوم شدند. به یاد ندارم به چه مناسبتی بود ولی قبل از اینکه پرونده را دست بگیرم، صحبت شد و گفتم پیشنهاد شده است، برخی می گویند مشکلاتی دارد و نظر شما چیست. گفت اگر تبرئه می کنید بگیرید و اگر تبرئه نمی کنید خیر! من گفتم می خواهم پرونده را رسیدگی کنم. اگر تبرئه بود و اگر محکومیت بود همان می شد.

*از نحوه جمع شدن پرونده و نوع حکمی که دادید راضی بودید؟

این از همان پرونده هایی است که اعتقاد من این است کل مسئله شهرداری این‌ها نبود. یعنی خیلی بیشتر بود، ولی ما در آن مقطع و زمانی که پرونده دست من آمد و شرایطی که بیان کردم بوجود آمده بود، خیلی نمی‌شد کشش داد. بخش هایی را مفتوح گذاشتم. آن قدر متیقنی که من احراز کردم با اسناد و مدارک و غیره، برخی صحبت هایی که از ایشان شنیدم آن مقدار که قدر متیقن بود حکم دادم والا اگر مسئله شهرداری و تخلفات آن زمان شهرداری را رسیدگی می کردیم خیلی بیشتر از این بود. یک داستان را بیان کنم بد نیست. آقای شوشتری آن زمان وزیر دادگستری بود البته وزیر دادگستری آن زمان اختیارات بیشتری داشت. دفتر ایشان رفتم و آقای شوشتری و آقای موسوی لاری بودند و خلاصه صحبت کردیم و گفتند همین الان می خواهیم دیدن آقای کرباسچی برویم. آقای کرباسچی بازداشت شده بود و گفتم همین الان اجازه نمی‌دهم. خیلی وزیر جا خورد و علت را پرسید. گفتم بخاطر همین مسئله است، چون شما سیاسی برخورد می‌کنید.

*مقطع حساس دیگری که تحت مدیریت شما بود و شما حضور داشتید فتنه ۸۸ بود؛ وزیر اطلاعات دولت نهم بودید. یک حادثه ای که ماند و خسارت های زیادی وارد کرد. برخی می‌گفتند آن زمان وزارت اطلاعات می توانست بهتر عمل کند و زودتر این فتنه را تشخیص دهد و وارد عمل شود و نشد. این انتقاد را قبول دارید؟

در اینکه در مقاطع مختلف آیا سیستم اطلاعاتی ما اشراف کامل و تحلیل کامل برای پیش‌بینی برخی از حوادث و وقایع داشته یا نه، کم و بیش این اتفاق افتاده که نداشته‌اند. حالا آیا این که این پیش بینی لازم را نداشتند منحصر به سیستم امنیتی کشور ماست یا خیر؟ خیلی از کشورهای دیگر ممکن است حوادثی پیش بیاید و نتوانسته‌اند پیش‌بینی لازم را داشته باشند. آن زمان که مسئول بودم و از من سوال کردند گفتم برآورد من این است که اگر قدری تلاش می کردیم باید پیش‌بینی هایی می‌کردیم.

*شما با دو نفر اصلی ملاقات داشتید که روی قضیه انتخابات بحث داشتند و نکته ناگفته ای از این دیدارها دارید؟

یکی از عبرت‌ها این است که یکی از این آقایان، قبل از قضایای فتنه در زمان انتخابات که چند ماه مانده بود، مراوده‌ای داشتیم و صحبت می‌کردیم، به ایشان گفتم من توصیه ای به شما دارم که کمک سیاسی و مالی از خارج نگیرید. دوستانه و دلسوزانه بیان کردم که سعی نکنید از چارچوب نظام، قانون اساسی و ولایت فقیه هم اصل و هم مصداق آن خارج نشوید. ایشان می‌گفت یقین داشته باشید که من از این چهار مورد عبور نمی‌کنم، اگر ببازم یا ببرم این وجود دارد. اگر به یاد داشته باشید ایشان نامه نوشت و بعد منتشر شد و مسائل را در آن نامه نسبت به سپاه، بسیج، نظام و غیره بیان کرد که مثلاً فلان دختر شهید را بردند و سوزاندند! آن زمان این نامه نوشته شد و به قوه قضائیه ارجاع شد و سه نفر انتخاب شد که قضیه را بررسی کنیم. یکی من، یکی آقای رئیسی و دیگری مرحوم آقای خلفی. بحثی که اینجا داشتیم من گفتم ممکن است شما الان مطلبی عنوان کنید و بیرون مطلب دیگری بگویید. می‌خواهیم این مطالب را ضبط کنیم و اگر فردا هر چه بود بدانیم ضبط است. این مسائلی که بیان می کنید با جدیت پیگیری می کنم و هر راهی که می‌خواهم بروم با این که خلاف است و نباید به شما بگویم، ولی می‌گویم. اگر بود، شما بدانید حتما دنبال می کنیم و مجازات می کنیم و پیگیری می کنیم، اما اگر نبود و برای شما ثابت شد که نبوده است، نه برای من و آقایان، بعد از این حاضر هستید بیایید و بگویید بررسی شد و حقیقت ندارد؟ گفت بله، حاضر هستم.

ما بررسی کردیم و اینطور نبود و او هم قبول کرد که این حقیقت نداشته، روشن بود که نبوده است. گفتم الان که می دانید این مسئله نبوده است؛ چون گفته بودند این دختر خانم تنها فرزند خانواده بوده، گفتند پدر او شهید شده است، گفتند ۴ نفر از نزدیکان او شهید شده اند، گفتند این را دستگیر کردند و به او جسارت کرده‌اند. در فلان قطعه بهشت زهرا این را دفن کردند! بعد اطلاعیه دادند و در این اطلاعیه این مطالب را عنوان کردند. عکس ۴ نفر شهیدی که از بستگان ایشان بود را زدند و پدر او را بعنوان شهید قلمداد کردند. در مسجد قلهک تهران برای او جلسه ختم برگزار کردند. بعنوان اینکه خانواده شهید است، یکسری از خانواده شهدا هم آمدند. خود آقای موسوی آنجا شرکت کرد! نه ایشان و نه هیچ یک بیان نکردند که این خلاف است! درباره یک پسری مشابه این حرف ها را بیان کردند که مرده است. این را برده بودند و از او فیلمی گرفته بودند و چند بار هر آنچه خودشان خواسته بودند او گفته بود و سی دی کردند و در جلسه سه نفره ما تحویل دادند. من که کمی تنم به تن اطلاعاتی ها خورده بود، سی دی را تحویل دادم، به محض اتمام جلسه و ایشان بیرون رفتند، بلافاصله تماس گرفتم و گفتم همین الان تلفن فلان جا را کنترل کنید. آن آقا به من گفت چرا اینقدر عجله دارید، گفتم من این حدس را می زنم که الان یا پسر را از بین می برند یا از تیررس ما خارج می کنند. همان حدسی که می زدیم اتفاق افتاد. گفتند از همین شماره ای که می گویید تماس گرفتند و گفتند هر طور شده خودت را گم و گور کن!

کدخبر: ۳۷۵۸۴۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر