کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۴۰۵۵۰
تاریخ خبر:

موراکامی، نماینده ادبیات ژاپن نیست

روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی| مصطفی رضوی متولد سال ۱۳۶۹، در کوی استادان دانشگاه تبریز است. البته مدت زیادی در تبریز نبوده. در کرج و تهران بزرگ شده و حدود ۱۵سال قبل به فرانسه مهاجرت کرده. او در فرانسه در دو رشته تاریخ و ژاپن‌شناسی، در مقطع کارشناسی ارشد، تحصیل کرده و مدرک کارشناسی در رشته روابط بین‌الملل نیز دارد. در رشته ژاپن‌شناسی، رتبه اول را در دانشکده کسب کرده و به بورس‌های ویژه برای گذراندن دوره زبان‌شناسی در شهر توکیو رسیده.

حالا او از معدود مترجمانی است که آثار ژاپنی را از زبان اصلی ترجمه می‌کند. موضوع پایان‌نامه‌های او در رشته‌های تاریخ و ژاپن‌شناسی نیز بسیار قابل تأمل و جالب است؛ «تاریخ کیمیاگری در دوران باستان» و «تحول دستشویی در تاریخ ژاپن و جایگاه آن در فرهنگ و ادبیات این کشور». موضوع دوم هر خواننده‌ای را کنجکاو می‌کند. به همین‌خاطر در این گفت‌وگو مفصل درباره تاریخچه آن پرسیدم. همین‌طور درباره روند ترجمه آثار ژاپنی در ایران.

رضوی در این گفت‌وگو انتقادهایی به این روند دارد و بر این باور است که ادبیات ژاپنی به شکلی نامناسب در کشورمان ترجمه شده. طوری‌که بعضی نویسندگان معاصر ژاپن مهجور مانده‌اند و نویسندگانی نظیر موراکامی بیش از حد پررنگ شده‌اند. آنچه در ادامه می‌خوانید، شما را با بخشی از فرهنگ عظیم ژاپن، معضلات و مشکلات مردم در این کشور و نویسندگان بزرگ معاصر آن آشنا می‌کند.

* قبل از اینکه بحث را راجع به کتابی که تازه ترجمه کرده‌‌اید(نونهال) شروع کنیم، اجازه بدهید راجع به پایان‌نامه ژاپن‌شناسی‌تان بپرسم؛ تحول دستشویی در تاریخ ژاپن؟ چرا؟ چه چیزی در این سوژه وجود داشته؟ در واقع پیشینه تاریخی آن چیست که در فرهنگ ژاپن اهمیت دارد؟

ژاپن باید احتمالا تنها کشوری باشد که تاریخچه دستشویی در آن قابلیت تبدیل به سوژه پایان‌نامه و حتی یک کتاب جامع را دارد. در تمامی فرهنگ‌ها از جمله فرهنگ ما، دستشویی به ایجاد یک سوراخ در زمین در بیرون از خانه محدود می‌شده و تنها دومرحله تکامل را می‌توانیم درباره آن ذکر کنیم. لوله‌کشی فاضلاب و نصب سیفون که اجازه داد دستشویی وارد خانه بشود، و دیگری هم تکامل فرم و شکل به اصطلاح کاسه و سکوی آن.

از طرفی مقوله دستشویی هیچ جایگاهی در فرهنگ و ادبیات ایران یا به‌عنوان نمونه کشورهای اروپایی ندارد. دلیلی ندارد که جایگاهی داشته باشد! و اما در ژاپن! در دوران کهن دستشویی را روی جوی آب می‌ساختند تا جریان آب فضولات را همراه با خود ببرد. جالب است بدانید که مرگ هم در کنار فضولات انسانی در زمره «نجاست‌ها» قرار داشته و مردگان(حتی گاهی فرد درحال مرگ، پیش از آنکه بمیرد!) را نیز به همین شیوه بر روی تخته‌ای بسته و به جریان آب می‌سپردند.

این دیدگاه مذهبی که مرگ و فضولات انسانی را از یک زاویه می‌بیند و برای هردو یک چاره پاکسازی را درنظر می‌گیرد، باعث می‌شود که از همان دوران کهن، اتاقک دستشویی به‌عنوان فضایی برزخ‌مانند، میان خانه و جهان دیگری که فضولات و مردگان هردو به آن می‌روند، در فرهنگ ژاپن جای بگیرد. از طرفی تولد هم که درواقع مکانیسم معکوس مرگ است در زمره «نجاست‌ها» قرار می‌گرفته است و هیچگاه اجازه نمی‌دادند تا زائو درون خانه وضع حمل کند؛ مبادا این ارتباط با آن جهان دیگر، خانه را آلوده کند. در منظومه کهن کوجیکی که تاریخ اسطوره‌ای ژاپن را شرح می‌دهد، دست‌کم در دو مورد، دستشویی مکانی است که خدایان ژاپنی با زنان زمینی مغازله می‌کنند تا در آنها طفل خود را بسازند.

بدین شکل دستشویی به‌نوعی به دروازه میان دوجهان تبدیل می‌گردد که نه فقط مکان دفع فضولات و نجاست‌ها از این جهان به آن جهان دیگر است، بلکه می‌تواند مکانی برای «دریافت» از آن جهان نیز باشد. اواخر دوران نارا، به‌دلیل افزایش جمعیت و طبیعتا آلوده شدن آب‌ها، امپراتور وقت ژاپن، ساخت دستشویی‌ها روی جریان آب را ممنوع کرده؛ از این تاریخ به بعد در ژاپن نیز ساختار دستشویی تبدیل به چاه می‌شود. اما دستشویی همچنان بُعد ماورا و فراطبیعی خود را حفظ می‌کند.

در دوران هیآن، پیش از ساخت دستشویی خانه، حتما نزد اخترشناس می‌رفتند تا برای آنها زاویه ساخت دستشویی را محاسبه کند(اگر از این رسم غفلت می‌کردند، این خطر وجود داشت که دستشویی آنها به سمت فلان الهه یا فلان خدا قرار بگیرد و باعث رنجش آنها و تنبیه اهالی خانه بشود). طبیعتا داستان‌های ترسناک زیادی در مورد آنهایی که از اخترشناس مشورت لازم را نمی‌گرفتند و یا آنهایی که قربانی خطای محاسباتی یک اخترشناس ناشی و ناوارد می‌شدند، می‌ساختند که در کتب و مجموعه‌داستان‌های کهن ژاپن می‌توانیم آنها را بخوانیم.

اگر در یک خانه نوساز، مشکلات عجیب و غیرقابل توضیحی برای اهالی خانه پیش می‌آمد، دستشویی خانه به عنوان منبع احتمالی مشکلات توجه اهالی خانه را به خود جلب می‌کرد. طبیعتا این طرز فکر، این داستان‌ها و این خرافات، باعث نوعی ترس و وسواس اهالی خانه نسبت به دستشویی می‌شد و آنها را وادار به ابداع راه‌های چاره برای این مسئله می‌کرد. یک خدای مخصوص، به‌عنوان خدای پاکیزگی دستشویی ساختند و رسوم خاصی را برای ادای احترام به او در نظر گرفتند. این آیین جدید تشکیل حواشی و داستان‌های جدید را به‌دنبال داشت.

به‌عنوان نمونه، می‌گفتند اگر دختر خانه دستشویی خانه را خوب نظافت کند، خدای دستشویی بخت او را باز خواهد کرد و شوهر خوبی برایش در نظر خواهد گرفت اما در صورت سهل‌انگاری، مجازات بستن بخت دختر از گزینه‌های روی میز خدای دستشویی بوده! تصور کنید در طول قرن‌ها چنین خرافات و سنت‌ها و داستان‌هایی روی یکدیگر تلنبار بشوند، چه گنجینه‌ای از ادبیات دستشویی خواهیم داشت! و دستشویی چه جایگاه عمیق و منحصربه‌فردی در فرهنگ و مذهب چنین کشوری پیدا خواهد کرد. حال به دوران معاصر و پس از جنگ جهانی دوم بیاییم.

در تمامی دنیا ساختار دستشویی فراتر از دستشویی فرنگی یا ترکی(ایرانی) و سیستم فاضلاب شهری و سیفون نرفت، نیازی به تکامل و تحول بیشتر از این نبود. اما در ژاپن، تکامل دستشویی جنون‌وار ادامه پیدا کرد: نصب سیستم بخاری برای نشیمنگاه دستشویی! نصب سیستم شست‌و‌شوی اتوماتیک! نصب صفحه دکمه دیجیتالی برای تنظیم دما و فشار آب! دکمه‌ای برای موسیقی! دستشویی سخنگو با قابلیت انتخاب صدا برای دستشویی! نصب سیستم آنالیز فضولات با قابلیت ارسال نتیجه آن ظرف چندساعت روی گوشی صاحب دستشویی! و…

چرا در ژاپن دستشویی همچنان تا این اندازه مورد توجه، سرمایه‌گذاری، خلاقیت و وسواس غیرقابل توضیح است؟ آیا رسومات و خرافات و داستان‌های مربوط به دستشویی در ژاپن مُرده‌اند و تنها به گذشته تعلق دارند؟ به‌طور خیلی خلاصه پایان‌نامه من به این مسائل می‌پردازد و درواقع یک سوژه تابو را از زاویه‌های متفاوت تاریخی، مذهبی، فرهنگی، اقتصادی، زیبایی‌شناسی و اجتماعی مورد بررسی قرار می‌دهد و امیدوارم روزی شاهد چاپ‌شدن آن به زبان مادری باشم، چراکه اجازه می‌دهد ژاپن و مردم آن را از زاویه‌ای جدید و متفاوت بشناسیم.

* برایم عجیب است چطور چنین چیزی زیاد در ادبیات‌شان بازتاب نداشته. چون موضوع بسیار جالبی است. شاید هم به قول شما از جمله تابوهایی است که امیدوارم ترجمه کنید و پایان‌نامه‌تان را به فارسی بخوانیم. پس درحال حاضر احتمالا به زبان ژاپنی هم تسلط پیدا کرده‌اید؟ درست است؟

این موضوع بیشتر در ادبیات کلاسیک و قدیمی بازتاب داشته است. شاید آخرین نویسنده شناخته‌شده‌ای که به این حوزه توجه نشان داده، تانیزاکی جونئیچیرو باشد که در «مدح سایه» یک فصل کامل را به این موضوع اختصاص داده است. حالا که صحبتش شد امیدوارم «مدح سایه» هم روزی به‌صورت کامل به زبان فارسی ترجمه بشود؛ واقعا اثر جذاب و منحصربه‌فردی است. درحال حاضر بله، به زبان ژاپنی مسلط هستم و از ادبیات غنی این کشور مطالعه می‌کنم.

* با این حساب «نونهال» را از زبان ژاپنی ترجمه کردید؟
بله، «نونهال» مستقیما از زبان ژاپنی به فارسی ترجمه شده است. پیش از این با نشر «کوله‌پشتی» دو رمان بلند از خانم میناتو کانائه و از زبان ژاپنی چاپ کردیم با عناوین «تاوان» و «برای N» که خوشبختانه استقبال خوبی از آنها شد و موفق شدیم این نویسنده را به مخاطب ایرانی معرفی کنیم. «اعترافات» هم از همین نویسنده به چاپ رسید که خانم بهاره صادقی، زحمت بازگردانی‌اش را کشیدند. یک اثر دیگر هم با عنوان «دخترانه» از زبان ژاپنی ترجمه کرده‌ام که به امید خدا در آینده نزدیک با نشر «کوله‌پشتی» برای دوستداران ادبیات خانم میناتو کانائه به چاپ می‌رسانیم. اگر خدا بخواهد «کشتی کنسرو خرچنگ» اثر کوبایاشی تاکیجی و «رینگ» اثر سوزوکی کوجی هم در ماه‌های آینده توسط نشرهای «روزنه» و «کوله‌پشتی» به چاپ می رسند.

* چه معیارهایی برای انتخاب بین نویسندگان ژاپنی دارید؟ مضامین یک کتاب باید برای‌تان جذاب باشد که سراغش بروید یا اینکه شهرت یا مقبولیت نویسنده‌ای باعث می‌شود کارش را دست بگیرید؟ مثلا درباره نویسنده «نونهال»، تاکشی کیتانو، چه چیزی باعث شد این رمان را ترجمه کنید؟ درباره این نویسنده و جهان فکری‌اش هم بگویید.

ممنونم، سوال بسیار مهمی پرسیدید. مسئله‌ای که شدیدا من را آزار می‌دهد، معرفی بد ادبیات ژاپن در دنیا به‌طور کلی و در ایران به‌طور مشخص است. خواننده باانگیزه‌ای که تصمیم می‌گیرد وقت و پول خود را برای شناخت ادبیات ژاپن سرمایه‌گذاری کند، با توجه به اینکه هنوز هیچ شناختی از ژاپن و ادبیات آن ندارد، سراغ چه نویسنده‌ای می‌رود؟ طبیعتا موراکامی هاروکی؛ به این دلیل ساده که تنها نویسنده‌ای است که برای آن تبلیغ شده و قفسه ادبیات ژاپن همیشه به ترجمه کتاب‌های او اختصاص دارد! اما وقتی شما به درون ادبیات ژاپن فرو می‌روید و آن را بدون واسطه لمس می‌کنید، متوجه می‌شوید که این ظلم بی‌نهایت سنگینی در حق ادبیات این کشور است.

اول به‌دلیل کیفیت نازل ادبیات موراکامی، حداقل در قیاس با دیگر نویسنده‌های معاصر ادبیات ژاپن. دوم به این دلیل که موراکامی نویسنده‌ای است که در ژاپن پله‌های ترقی را طی نکرده است و با حمایت و اراده خارجی مطرح شده است. کتاب‌های موراکامی بدون اینکه در ژاپن شناخته شده باشند با یک مارکتینگ بسیار گسترده در سطح جهان تبلیغ می‌شوند و خواننده‌های ژاپنی با تعجب می‌بینند که یک نویسنده‌ای که نمی‌شناسند، به‌عنوان نماد ادبیات ژاپن در دنیا شناخته شده است!

بگذارید برایتان بگویم روند رشد و موفقیت یک نویسنده در ژاپن چگونه است. نویسنده‌های جویای نام و جوان آثار کوتاه خود را برای نشریات ادبی ارسال می‌کنند تا کاندیدای کسب جوایز ادبی باشند. مشهورترین جوایز ادبی ژاپن جایزه «آکوتاگاوا» در درجه اول و جایزه «نائوکی» در درجه دوم هستند. هیات داوری هر دو جایزه ادبی، متشکل از اساتید دانشگاه و نویسندگان پخته و استخوان‌خردکرده است. نویسنده‌ای که جایزه آکوتاگاوا را بگیرد، مورد اعتماد تمامی انتشارات بزرگ ژاپن است و امکانات لازم برای چاپ کتاب‌هایش و درخشیدن را دارد. مرحله دوم میزان استقبال خوانندگان است.

اگر میزان استقبال خوانندگان نیز بالا باشد و نویسنده پس از کسب نمره قبولی از هیات داوری، از خوانندگان نیز نمره قبولی بگیرد، برای مرحله سوم درخشیدن آماده می‌شود. مرحله سوم بازسازی سینمایی آثار او و ترجمه اثر به زبان‌های دیگر است. به‌عنوان نمونه خانم میناتو کانائه بدین شکل پله‌های ترقی را طی کرده و به یکی از محبوب‌ترین نویسندگان ادبیات ژاپن تبدیل شده است. به چنین نویسنده‌ای می‌توان گفت نماینده ادبیات ژاپن، میوه ژاپن! و وقتی شما آثار چنین نویسندگانی را مطالعه می‌کنید، و بعد کتاب‌های موراکامی را نیز می‌خوانید، واقعا تفاوت کیفیت را حس می‌کنید.

در کتاب‌های موراکامی اصولا «ژاپنی»بودن را حس نمی‌کنید. اینطور بگویم که اگر ترجمه انگلیسی کتاب را بردارید، نام‌های ژاپنی را با نام‌های انگلیسی جایگزین کنید، تقریبا هیچ عنصر یا ویژگی خاصی درون کتاب نیست که به شما این امکان را بدهد تا بفهمید کتاب ژاپنی است! درحالی‌که مثلا در «نونهال» تمام تار و پود داستان‌ها، روابط میان شخصیت‌ها، روان‌شناسی آنها، جزئیات بی‌شمار توصیف صحنه‌ها و حتی ساختار کلی داستان، همه و همه ژاپنی هستند! بزرگ‌ترین هدف من معرفی ادبیات واقعی ژاپن به خواننده‌های میهنم است؛ می‌خواهم ادبیات ترجمه‌شده ژاپن در ایران، بازتاب واقعی ادبیات حقیقی ملی ژاپن باشد. می‌خواهم هموطنانم با ذوق و سلیقه ژاپنی‌ها، موضوعات روز ژاپن، سبک‌های گوناگون نویسندگان ژاپنی و خلاصه با آن چیزی که واقعا می‌توان به آن ادبیات ژاپن گفت، آشنا شوند. بگذارید اینطور بگوییم که این نبرد من است.

نویسنده‌هایی که من برای مطالعه و ترجمه انتخاب می‌کنم، معمولا برندگان جایزه آکوتاگاوا و یا نویسندگان بسیار پرفروش و محبوب هستند. و بعد وقتی نویسندگان محبوبم را میان آنها یافتم، به سراغ نویسندگان محبوب نویسندگان محبوبم می‌روم! از میان نویسندگان خوبی که این‌روزها می‌نویسند، خانم میناتو کانائه و سوزوکی کوجی که علاقه‌مندان به ادبیات و سینمای وحشت باید با نام و کارهایش آشنا باشند، نزد مخاطب ژاپنی محبوبت بالایی دارند.

کایدو تاکرو که در ژانر پزشکی جنایی مطرح است، خانم یو میری، خانم واتایا ریسا و البته کیتانو تاکشی را خیلی دوست دارم و بازگردانی آثارشان را در دستور کار دارم. کیتانو تاکشی را ابتدا با سینمایش شناختم. کیتانو از شاگردان فوکاساکا کینجی، کارگردان محبوب من است و آثار سینمایی ماندگار و بی‌نظیری تولید کرده است. اولین باری که یک کتاب از کیتانو تاکشی خواندم، تنها به‌دلیل علاقه‌ام به شخصیت کارگردان او و از روی کنجکاوی بود.

اما باید اعتراف کرد که کیتانو کارگردانی که هوس کرده داستان‌نویسی هم بکند نیست، بلکه یک داستان‌نویس خوش‌قلم و نویسنده واقعی است و توانایی او در نگارش و شخصیت‌پردازی ادبی هیچ دست کمی از توانایی‌های سینمایی او ندارد. خصوصا مجموعه داستان «نونهال» شدیدا من را تحت تاثیر قرار داد و ارتباط بسیار عمیقی با این کتاب و شخصیت‌های آن گرفتم. ویژگی خاص ادبیات او؟ کیتانو بزرگ‌شده ژاپنی است که زیر ژاپن مدرن امروزی دفن شده است.

او یک بچه بورژوآ نیست و در شهرستان، کوچه پس‌کوچه‌های توکیوی قدیم و محله‌های مهاجرنشین بزرگ شده است و یک حس نوستالژی از ژاپنی که دیگر نیست، درون او باقی مانده است که می‌تواند هنرمندانه آن را برای بینندگان فیلم‌ها و یا خوانندگان داستان‌هایش ترسیم کند. کیتانو شناسنامه یک دوران به‌خصوص، یا شاید بهتر باشد بگویم یک فرهنگ و دنیای به‌خصوص در یک دوران به تاریخ پیوسته است. کیتانو از معدود آدم‌بزرگ‌هایی است که خاطرات و افکار دوران کودکی، دوران نوجوانی و دوران جوانی را هنوز درون خود زنده نگه داشته‌اند و به خاطر دارند.

راستش در مورد موراکامی که اشاره کردید، وقتی او را با نویسندگان بزرگ ادبیات ژاپن مقایسه کنیم، واقعا نه ژاپنی به‌نظر می‌آید و نه اصولا به اندازه تبلیغی که برایش شده، حرفی برای گفتن دارد. ضمن اینکه اصلا به ما نشان نمی‌دهد در ژاپن چه می‌گذرد و لایه‌های هویتی این فرهنگ پیچیده چیست. برای همین درباره آثار ترجمه جدید از ادبیات ژاپن هم همیشه مشکوک بودم. من فقط یک داستان آکوتاگاوا یا یک رمان یوکیو میشیما را کافی است بخوانم تا به درکی از این فرهنگ برسم اما متاسفانه ادبیات امروز ژاپن به‌شکلی نابسامان دارد به ما فارسی‌زبان‌ها معرفی می‌شود. برای همین می‌خواستم بدانم اگر بخواهید یکی از مهم‌ترین مولفه‌هایی را که در ادبیات داستانی امروز ژاپن مطرح می‌شود بگویید، آن مولفه چیست؟ آیا ژاپن واقعا آنطور که در آثار موراکامی می‌بینیم، از هویت پیشین خودش سوا شده؟

دقیقا، خیلی خوب مسئله را باز کردید. تنها ژاپنی بودن نام یک نویسنده باعث نمی‌شود تا کتاب‌های او «ژاپنی» باشند. به‌نظر من یک اثر وقتی ژاپنی است که بازتاب جامعه و دیدگاه‌های ژاپنی‌ها باشد. به‌عنوان نمونه وقتی آثار خانم میناتو کانائه را می‌خوانید، در بطن رمان با مشکلات جامعه ژاپن نظیر تنزل کیفیت تربیت بچه‌ها در خانواده و خصوصا در مدرسه، مشکلات مربوط به کنکور و فرصت‌هایی که جوان‌ها برای آینده پیش رو دارند، مشکلات مربوط به ازدواج و روابط جوان‌ها، روحیه ضعیف‌کشی جامعه و اذیت و آزار بچه‌های تنها در مدرسه، مشکلات ناشی از سیاست‌های غلط اقتصادی و خلاصه همه دغدغه‌هایی که یک ژاپنی امروز در زندگی خود حس می‌کند، آشنا می‌شوید و مخاطب ایرانی می‌تواند با واقعیات ژاپن ارتباط برقرار کرده، آن را با کشور و جامعه خودش مقایسه کند.

این چیزی است که در کتاب‌های موراکامی پیدا نمی‌کنید. مثلا «کافکا در کرانه» را به‌عنوان نمونه باز کنیم. خب این کتاب از چه چیزی صحبت می‌کند؟ از ژاپن؟ خیر، یک نوع اروتیسم سطحی و تقلیدی ناشیانه از رئالیسم جادویی مارکز(مثلا آن قسمتی که از آسمان ماهی می‌بارد، کاملا تقلید از داستان لوس فونرالس د لا ماما گرانده و آن قسمتی که از شدت گرما از آسمان پرنده می‌بارد است) و افسانه اُدیپ است. کل این کتاب نه سر دارد و نه ته و تنها با دست‌اندازی به برخی موضوعات حساس به‌دنبال تحمیل خود به‌عنوان یک «اثر ساختارشکن و جنجالی» است.

خب واقعا دردناک است که ادبیات بی‌اندازه غنی و جذاب ژاپن با چنین کتاب‌هایی در ایران و دنیا معرفی و شناخته شود. مثلا کایدو تاکرو - که نام بردم - در رمان‌هایش، نظام پزشکی ژاپن را که ترکیبی از خصوصی‌سازی و نظارت دولتی است به چالش می‌کشد. شما وقتی رمان‌های این نویسنده را بخوانید، با نظام پزشکی ژاپن، جایگاه پزشک و رابطه پزشک و بیمار در ژاپن، چالش‌های پیش روی پزشکان ژاپنی و دغدغه‌های آنها آشنا می‌شوید و کتابی که اینطور شما را با بخشی از ژاپن آشنا سازد، به نظر من یک اثر ژاپنی است، حتی اگر نویسنده آن ژاپنی نباشد! لافکادیو هرن ایرلندی بود، اما خود را وقف فرهنگ و تاریخ و داستان‌های فولکلور ژاپنی کرد و آثاری به رشته تحریر درآورد که بی‌نهایت از کتاب‌های خیلی نویسنده‌های ژاپنی، ژاپنی‌تر هستند. وقتی داستان‌های او را می‌خوانید، برای‌تان غیرقابل باور است که نویسنده آنها یک قطره خون ژاپنی در رگ‌هایش نداشته است!

اما سوال آخری که پرسیدید، از دغدغه‌های اصلی کیتانو تاکشی است. آیا ژاپن دهه شصت، هفتاد و هشتاد میلادی تمام شده است؟ یا تنها ظاهر بیرونی آن مدرن شده است و روح آن ژاپن هنوز در بطن جامعه زنده است؟ به‌نظرم ژاپن خیلی تغییر کرده است و خیلی از گذشته خود دور شده، اما هنوز شبحی از ژاپن قدیم را می‌توان در ژاپن امروز دید، و مهمتر اینکه ژاپن کشوری است که هرچقدر هم که تغییر کرده و از گذشته خود فاصله بگیرد، باز‌هم یک کشور و جامعه منحصربه‌فرد است.

فاصله گرفتن ژاپن امروز از ژاپن اواخر قرن پیشین لزوما به معنای غرب‌گرایی و نزدیک‌شدن آن به مدرنیته اروپا و آمریکا نیست. امروز هم که به ژاپن سفر می‌کنید، رفتار ژاپنی‌ها، موضوعاتی که مورد توجه آنها هستند، طرز زندگی آنها و مثلا نگاهی که به کار دارند، نگاهی که به خانواده دارند، نگاهی که به تغذیه دارند، نگاهی که به استراحت و تفریح دارند، با همه کشورهای دنیا متفاوت است. اما کتاب‌های موراکامی غرب‌گرا هستند. نمی‌دانم چطور برای‌تان بگویم؛ مثلا روابط میان شخصیت‌ها و شیوه صحبت آنها با یکدیگر اصلا ژاپنی نیست، اصلا طبیعی نیست، در ژاپن با یکدیگر اصلا اینطور صحبت نمی‌کنند.

مثلا شخصیت اصلی «کافکا در کرانه» که به‌عنوان نمونه درنظر گرفتیم با شخصیت‌های بزرگتر از خودش، حتی آنهایی که غریبه هستند و نمی‌شناسد به‌نوعی از موضع برابر صحبت می‌کند که این اصلا در جامعه ژاپن مورد پذیرش نیست؛ نه تنها تفاوت سنی کاملا در قواعد دیالوگ میان آدم‌ها تاثیر دارد، بلکه هنگامی ‌که طرف صحبت یک آدم غریبه است که برای اولین‌بار می‌بینید، شیوه صحبت، کلماتی که به کار می‌روند و مهمتر از همه حریمی که اجازه دارید در آن صحبت کنید، همه قاعده دارند.

در ژاپن شما هیچگاه با شخصی که تازه آشنا شده‌اید، هرچقدر هم که احساس سمپاتی به او داشته باشید، از زندگی او یا دیدگاه‌های او نمی‌پرسید. نکته دیگر درباره موراکامی این است که اولین داستان‌هایش را به ژاپنی ننوشته است، برای اینکه اگر به ژاپنی و برای مخاطب ژاپنی می‌نوشت، باید پله‌های ترقی و شهرت را با مهر تایید هیات ژوری آکوتاگاوا و یا نائوکی طی می‌کرد، اما با داستان‌های انگلیسی توانست با آسانسور از برخی لابی‌های غیرژاپنی بالا برود که بحث آن مفصل است.

در مورد موراکامی فقط این را هم اضافه کنیم که خودش می‌گوید «احساس می‌کردم احساساتم را به زبان انگلیسی خیلی بهتر می‌توانم بیان کنم تا به زبان ژاپنی!» و خب به نظر من اولین شرط ژاپنی بودن یک ادبیات و یک اثر، تولد در گهواره زبان بی‌نهایت شیرین ژاپنی است و ناسازگار بودن «احساسات نویسنده» با زبان ژاپنی، خود گواه ژاپنی نبودن کتاب نویسنده است.

کدخبر: ۳۴۰۵۵۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر