مصائب زندگی مشترک یک زن و شوهر پرستار
روزنامه هفت صبح، هانیه درویش | ویروس کرونا سبک زندگی جدیدی را به همه ما تحمیل کرده است.از شستوشوی مداوم دستها و ضدعفونی کردن تمامی اجناس خریداری شده و تغییرات در سطح درآمد و کسبوکارها و تغییرات ساعات خواب و بیداری بگیرید تا رعایت انواع فاصلهگذاریها در خانه و محل کار و خیابان که موجب کمتر و کمرنگتر شدن دایرههای دوستی، فامیلی و به طور کلی معاشرتهای اجتماعی شده است. اما این تغییرات در زندگی کادر درمان که در اصل در خط مقدم این ویروس قرار دارند به مراتب سختتر و عجیبتر است. با زوج جوانی که یکی در بخش ویژه کرونا و دیگری در اورژانس مشغول خدمت هستند در رابطه با حال و هوای این روزهایشان صحبت کردهایم.
زینب رشیدی کارشناس هوشبری ۲۴ ساله دو سال است که به عنوان پرستار در اورژانس بیمارستان کار میکند و محمد پورحبیبی کارشناس پرستاری ۲۵ ساله چهار سال است که پرستار اورژانس بیمارستان و اورژانس ۱۱۵ است. آنها دو سال است که ازدواج کردهاند و شاید دیگر کم کم به اضافه شدن یک نفر به خانه و خانوادهشان فکر میکردند که این ویروس منحوس نه تنها این فکر را از ذهن این زوج به طور کلی پاک کرد بلکه حالا تنها فکر و ذکرشان حفظ سلامت خود و خانوادههایشان و همچنین خدمت به بیماران درگیر با این ویروس در بیمارستان است.
زینب رشیدی درباره فشار کار این روزها در بیمارستان میگوید:« این ویروس زندگی همه را عوض کرده اما زندگی کادر درمان را از پا در آورده است. محیط بیمارستان همیشه آلوده بوده اما هیچوقت فشار روی پرستارها اینچنین نبوده چراکه هماکنون در بیمارستان هر بیماری میآید باید حساب کنیم که آلوده است و از طرفی خود آن افراد هم ناراحت میشوند اگر به آنها بگوییم کرونا دارند و باید بیش از قبل رعایت کنند.»
*** سختیها یکی پس از دیگری
زینب و محمد که بیشتر در این روزها در حد سلام و علیک یکدیگر را میبینند و با هم همصحبت میشوند میگویند:« شغل پرستاری کلا شغل سختی است و کسی که وارد این شغل میشود باید این آمادگی را داشته باشد که مدام با افرادی با بدترین شرایط روحی و جسمی سرو کار دارد. بیماران اکثر بهخاطر شرایطی که دارند کم صبر و کمی هم بداخلاق هستند. تمام مراجعهکنندهها عجله دارند و همه آنها میخواهند کارشان به سریعترین حالت ممکن انجام شود. این وضعیت هر روز ما در اورژانس است و یک پرستار باید اعصاب فولادین و صبر بسیار بالایی داشته باشد تا بتواند اینچنین کار کند.
بنابراین باید تنها عاشق کارتان باشید تا بتوانید برای بیماران دلسوزی کنید و بدانید که این فقط یک شغل نیست بلکه احترام به جسم و روح یک انسان دیگر است.» اما این روزها شرایط سختتر هم شده. زینب میگوید:«باتوجه به کمبود پرستار و باز شدن بخش کرونا در بیمارستان، شیفتهای ما فشردهتر شده به صورتی که نیمی از همکاران اورژانس از جمله خودم به بخش کرونا منتقل شدیم و نیمی دیگر در اورژانس شیفت میدهند، بدین ترتیب ما ساعات بیشتری در بیمارستان و سر شیفتمان هستیم و بارها شده وقتی یکی خانه میآید دیگری باید به بیمارستان و سر شیفت برود.»
*** روانشناس هم شدهایم
این زوج جوان در کنار سخت بودن زندگی دو پرستار با هم به شیرینیهای آن هم اشاره میکنند و میگویند:« ما از ابتدا تصور میکردیم یکی بودن شغلمان باعث میشود درک مان از هم بیشتر شود و همین هم شد. ما در این مسیر توانستیم با هم بیشتر و راحتتر درباره موضوعات محل کارمان صحبت و مشورت کنیم و اطلاعات جدید را با هم در میان میگذاریم.» تا جایی که زینب بخیه زدن را از محمد یاد گرفته است. اما زینب درباره حضورش در بخش کرونا که شرایط خاصتری را برایش رقم زده میگوید:«اوایل که اسمی از کرونا در چین آمد بلافاصله کلاسهای آموزشی را برای ما شروع کردند.
کلاسهایی مثل بهداشت فردی و جمعی، آموزش بهداشت به بیماران، کلاسهای درمان بیماران کرونایی و کلاسهای درون بخشی اما کار کردن در این فضا کاملا تجربه جدید و سختی است. گرمی هوا ،لباسهای ضخیم و گرم، ماسکی که ساعتها نفس کشیدن را دچار مشکل میکند شرایط را برای ما ویژهتر کرده است. ما حتی بهخاطر آلودگی هوا در این بخش ساعتها از خوردن حتی یک لیوان آب هم محروم هستیم.علاوه بر این ما سنگ صبور بیماران ناامیدی هستیم که مدتها از خانه و خانوادهشان دور بودهاند و شرایط روحی خوبی ندارند. ساعتها با آنها صحبت میکنیم و با دادن امید به آنها سعی در بهتر کردن حال روحیشان داریم. انگار که روانشناس هم شدهایم.»
*** استرس و وسواس جزئی از زندگیمان شده
زینب درباره قرنطینه خانگی میگوید:« قرنطینه ما با قرنطینه مردم عادی فرق دارد. اوایل راحتتر رفتوآمد میکردیم تا اینکه دو نفر از همکارانم مبتلا شدن. به همین دلیل در رفتوآمدهایمان جدیتر شدیم چون اگر حتی کسی بر اثر بیاحتیاطی خودش مبتلا میشد شاید اولین چیزی که به ذهنش میرسید ، برخوردش با ما بود.» او در رابطه با برخورد دیگر افراد با آنها به عنوان پرستار میگوید:« دو نوع برخورد وجود دارد. یکسریها از اخبار و آمار مبتلایان سوال میپرسند و آخر سر هم دعای خیر میکنند.
سری دوم هم سعی میکنند کمی فاصلهشان را با ما بیشتر کنند که این برای ما عجیب نیست اما کمی ناراحتکننده است چون همین افراد اگر مبتلا شوند تنها کسی که کنارشان میآید ما هستیم. مثلا مدتی در مسجد محله ماسک میدوختند و من برای کمک به آنجا رفته بودم.زمزمههایی شنیدم که بعضیها نگران رفت و آمد من به بیمارستان بودند با اینکه نکات بهداشتی کاملا رعایت میشد اما من به آنها حق دادم و دیگر نرفتم.»
این پرستار وظیفه شناس در آخر درباره استرسی که به زندگیشان وارد شده است میگوید:« کرونا استرس دارد اما برای کسی که در قرنطینه خانگی است کمتر است. استرس بیشتر از همه متوجه پرستارانی است که در مرکز آلودگی کار میکنند و با ویروسی که به چشم نمیآید سر و کار دارند. ما بهخاطر همین استرسها یک جورهایی وسواس گرفتیم،دستهایمان به علت شستوشوی زیاد پوست انداختند. همه پرستارها و پزشکان علاوه بر خودشان نگران خانواده و بچههایشان هستند چون مجبورند بعد از شیفت به خانه بروند و این استرس تاثیر خیلی بدی روی زندگی میگذارد. پس اینکه میگویند پرستارها مدافعان سلامت هستند واقعی است و در حد حرف نیست.»