کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۱۹۹۱۵
تاریخ خبر:

ما و کره‌ای‌ها؛ دُم شیر در تله

روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | من در این یادداشت سر به هوا، سه بازی حساس ایران - کره در نیم قرن گذشته را خاطره‌‌نگاری کرده‌‌ام؛ یک برد، یک باخت، یک مساوی. حلال‌تان باشد.
یک: بازی ۶-۲ را در ورزشگاه آل‌‌مکتوم دوبی بودم. روزی از روزهای همین آذر ماهی اما به سال ۱۳۷۵ بود. جام ملت‌‌های آسیا ۱۹۹۶٫ سر بازی با کره با مهدی عاقلی شرط بسته بودیم. من روی باخت تیم مایلی و او روی برد ایران. او کنار زمین عکاسی می‌‌کرد و من در جایگاه مخبرین سیگار را با سیگار روشن می‌‌کردم. ۳۰ دقیقه اول را هی چشم و ابرو آمدم که دیدی این تیم، بِبَر نیست؟ مخصوصا با آن گل دقیقه ۱۱ شان که جلو افتاده بودند و تیم ما علنا ریپ می‌‌زد اما بعد از نیم ساعت، یکهو ورق برگشت و بعد از گل آقاکریم بلایی سر کره‌‌ای‌‌ها آوردند که ملائک به حال‌‌شان می‌‌گریستند و من از خودم خجالت می‌‌کشیدم.

حالا با هر گل دایی، مهدی هم چشمک می‌‌زد که یعنی «تِرکبون زدی داداش. شب را کنتاکی مهمان می‌‌کنی.» من کنتاکی چه می‌‌فهمیدم چیست. روز اول بازی‌‌ها وقتی مایلی، طفلی اکبر یوسفیِ هافبک وسط را در پست دفاع چپ گذاشت و عراقی‌‌ها آنجا را کردند اتوبان نجف به بصره، یک بازی مزخرفی از خود نشان دادیم که خون به دل شدیم. برد شش‌‌گله مقابل کُره، به کَره خوری‌‌مان انداخت و چه خوب شد که کنتاکی را به مهدی باختم. بعد از بازی وقتی از جلوی رختکن تیم ایران می‌‌گذشتم زیرجلکی نگاهی به عضله‌‌های ران‌‌های توپُر مهدوی‌کیا انداختم و کفم برید. این همه عضله قلمبه راست‌‌رون را چه جوری ساخته بود؟ مهدی عاقلی داشت کنتاکی را می‌‌بلعید و من به گرد رون‌‌های بازیکن‌‌مان فکر می‌‌کردم که واقعا هم فکر کردن داشت.

دو: یکبار دیگر وقتی با کره‌‌ای‌ها چشم تو چشم و دهان به دهان شدم که در سال ۱۳۶۷ برای تهیه گزارش به سئول رفته بودم. آن روزها تقریبا دو سالی از قهرمانی کره‌‌ای‌‌ها در بازی‌‌های آسیایی سئول ۹۶ می‌‌گذشت که تیم ایران را آنجا ۱۰ نفره در ضربات پنالتی‌‌ها برده بودند و هنوز کیف‌‌شان کوک بود و تا ما را می‌‌دیدند می‌‌گفتند خوب رویتان را ۱۰‌‌نفره کم کردیم. این همان جامی‌ست که ۱۴ بازیکن تیم ملی در اعتراض به دیکتاتوری‌‌های مربیان ملی استعفا داده و زیرش زاییده بودند. بازی‌های آسیایی سئول ۱۹۸۶ آنچنان اهمیتی برای دستگاه دولت ایران داشت که مقامات تلویزیون قول داده بودند هر روز از ساعت ۴ بعد از ظهر، حدود ۴۵ دقیقه گزارش زنده! از سئول به سمع و نظر بینندگان تلویزیونی برسانند و مخاطبان را سیراب کنند.

دقت کنید هر روز فقط ۴۵ دقیقه! آن هم گزارش زنده که از مرده هم ماموت‌‌تر بود. تازه مشکل اصلی این بود که بازی‌ها معمولا از ساعت ۱۱ و نیم نیمه‌شب به وقت تهران برگزار می‌شد که دیگر همه ایرانی‌‌ها هفت پادشاه را به خواب دیده بودند. با این وجود اما گله‌مندترین مردم، آنهایی بودند که در قحطی پخش مستقیم، نتوانستند فوتبال حساس ایران- کره‌‌جنوبی را از تلویزیون تماشا کنند و در نهایت هیجان و اضطراب، ۱۲۰ دقیقه تمام تلفن‌های کیهان ورزشی را به اشغال خود درآورده بودند تا یک خبر تک‌‌خطی بگیرند و ببینند که ایران در ضربات پنالتی‌ها قافیه را باخته یا از تاج و تخت‌اش محافظت کرده است؟

آن وقت‌‌ها تنها راه خبرگیری فوری، همین بود که به ما زنگ بزنند و مای بی‌‌اعصاب فقط بگوییم باختیم و گوشی را شترق بکوبیم سرجایش. آن روزها شهر ۱۰ میلیون نفری سئول، از شهرهای تازه توسعه‌یافته جهان به شمار می‌رفت و مسئولین برگزاری بازی‌ها التماس می‌کردند که هیچکس ته سیگارهایش را در خیابان‌ها خاموش نکند اما دودی‌های ایرانی‌ نه‌تنها به این چیزها توجه نداشتند بلکه با آموختن یک واژه ژاپنی «سایونارا»، دائم به قصد مزه‌پرانی و پوزش، سر به سر میزبانان می‌‌گذاشتند و توی فس‌‌دود کردن کم نمی‌آوردند. آن سال در کاروان ایران، چشم‌ها در کنار کشتی، به تیم ملی فوتبال هم بود که با رهبری پرویزخان دهداری مدعی نخست قهرمانی بود.

از قضا اولین بازی‌مان را دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۶۵ مقابل ژاپن با دو گل چنگیز و ناصرمحمدخانی بردیم. از آن بازی این دیالوگ پراشتها از پرویز دهداری هنوز در یادم مانده است که به خبرنگار کیهان ورزشی گفت «باید با ۵ یا ۶ گل ژاپن را مغلوب می‌کردیم». ستاره بلامنازع آن بازی ناصر محمدخانی بود که تازه با شهلا جیک تو پیک شده بود و با اینکه به دلیل آسیب‌دیدگی، حتی نتوانست نیمه اول را به اتمام برساند اما هم یک کاشته را گل کرد و هم پاس گل دوم را به چنگیز داد.

بعد از بازی هم پرویزخان، ناصر را بوسید و گفت «من مدت‌‌ها بود مهاجمی مثل تو در ایران ندیده بودم.» آن بازی را ستاره‌هایی چون درخشان، پنجعلی و پیوس روی نیمکت نشسته بودند و جیک نمی‌زدند اما همین فرو خوردن بغض و حسدورزی‌‌ها بود که تیم را بدبخت کرد. ما بعد از یک پیروزی چهار گله بر بنگلادش، روز شنبه ۵ مهرماه در حالی که همه کارشناسان فوتبالفارسی اعلام می‌کردند که ما کویت را به راحتی آب خوردن خواهیم برد و حریف اصلی‌مان تنها و تنها کره‌جنوبی میزبان است، اثرات اختلافات درون‌‌تیمی در زیرمجموعه دهداری تابلو شد و با یک گل چپ‌اندرقیچی تسلیم کویتی‌ها شدیم.

در حالی که روزنامه‌ها فریاد می‌زدند که فقدان یک تمام‌کننده، پدر تیم ما را درآورده است، بعد از یک برد ۶ گله مقابل نپال، به مصاف کره میزبان رفتیم و در ضیافت پنالتی‌ها باختیم و از صعود به نیمه‌نهایی باز ماندیم. بازی با کره در حالی که تا دقیقه ۱۲۰، یک-یک بود با هدر رفتن پنالتی ناصر، بلیت برگشت به خانه را در دست بازیکنان ما گذاشت. مایی که از عهده کره ۱۰‌نفره هم برنیامدیم و قلب دهداری تَرک‌خورده‌تر شد. همان کره‌جنوبی در فینال با دو گل از سد عربستان گذشت و گردن‌آویز طلا را توی مشتش گرفت.

سه: نه تنها انتقام شکست سئول ۱۹۸۶ که تقاص شکست ۵ گله سال ۱۳۳۷ را هم ۱۰ سال بعد در دوبی ۱۹۹۶ با یک پیروزی ۶-۲ گرفتیم. عجیب است تنها صحنه‌‌ای که از آن بازی باشکوه اما قازان‌‌قورتکی یادم مانده، قیافه ناباور کره‌‌ای‌‌هاست که مفلوکانه دست روی زانو گذاشته و نای پا شدن نداشتند. ما توی جایگاه خبرنگاران هرهر و کرکر راه انداخته بودیم و طفلی دختر خبرنگار کره‌‌ای در حالی که ناودان اشک‌‌هایش به راه بود، داشت بلیت برگشتش را سفارش می‌‌داد؛

انگار از شوهرش طلاق گرفته و دارد دودمانش را جمع می‌‌کند که برگردد خانه پدری‌‌اش. آن روز بخت ما آنقدر بلند بود که علی دایی اگر با لوزتین‌‌اش هم به توپ ضربه می‌‌زد حتم دارم که باز دروازه کره‌‌ای‌ها آبکش می‌‌شد. هیچ کس در کائنات، حتی خود دایی هم باور نمی‌‌کرد که ما کره را شش‌‌تایی کرده‌‌ایم؛ نه خود ممدمایلی ، نه خود خدا(داد) این برد شش‌‌گله را باور نداشتند. آن روز انگار خدایگان فوتبال در گوش تیم ممد مایلی گفته بودند «اگر با منقارتان هم از ۵۰۰ متری به توپ ضربه بزنید دروازه‌‌شان آبکش می‌شود، نترسید که لشگر مور سلیمون در کنار شماست!»

چهار: بگذارید از یک بازی دیگر ایران- کره بگویم که حساسیتش از ۶-۲ و شکست از تیم ۱۰‌‌نفره کره در سئول هم بیشتر بود و مثل بازی سه‌شنبه مساوی تمام شد. بازی ساعت پنج و نیم یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۵۶ در جهنم پوسان آغاز شد و روزنامه رستاخیز تیتر زد:
« فرار با مساوی، سزای دربان جهنم بود.» البته زیرتیتر هم داشت: ‌ «دُم شیر در تله، گیر نکرد.» آنها به بچه‌‌ها لقب «شجاعان پوسان» دادند و من از تماشای ایرج دانایی‌‌فرد در آن روز مه‌‌آلود پوسان که «عذاب‌‌دهنده‌‌ترین بازیکن زمین» لقب گرفته بود کیف می‌‌کردم. آن روز ممد صادقی در میان هیاهوی ۴۵ هزار تماشاگر چشم بادامی آتشین‌‌مزاج آنقدر دویده بود که به محض سوت پایان بازی، بیهوش روی چمن ولو شد و تنها هنگامی که به‌‌ش خبر دادند بازی‌‌های این هفته لیگ تخت‌‌جمشید برگزار نمی‌‌شود حالش بهتر شد.

و عین قرقی پا شد نشست و از فرط خوشحالی، با همان حال خراب گفت «آخیش»! آنگاه آقای دال- اسدالهی در توصیف این آخیش، برایش نوشت: «او می‌‌دانست که رسیدن به تهران، یعنی زیر بیرق حکومت آقای حسن حبیبی (سرمربی باشگاهش پاس) رفتن است.» مرد ریشوی فوتبال ما آنچنان درخشید که روزنامه‌‌های ایران نوشتند «زبان از توصیف او قاصر است.» همین مساوی دشوار اگرچه در صعودمان به اولین جام‌‌جهانی عمرمان (۱۹۷۸) نقشی مهم داشت اما ما بعد از مالاندن استرالیای قدرقدرت و الباقی حریفان، عین آب خوردن روانه آرژانتین شدیم؛ هوله هوله هوله.

پنج: عین همین مساوی مسئله‌‌دار تیم اسکوچیچ با کره که با سگرمه‌‌های منتقدین مواجه شده است، مساوی در جهنم پوسان هم با انتقاد بعضی از مربیان و نخبگان فوتبال ایران مواجه شد. ممدآقا بیاتی مربی اسبق تیم ملی گفت:« اگر در تهران هم این شکلی با کره بازی کنیم تماشاگر نخواهد پسندید.» خدابیامرز علی‌‌آقا دانایی‌‌فرد گفت: «تیم ایران باید این بازی را می‌‌باخت و کره می‌‌برد. قبل از بازی فکر می‌‌کردم راحت بازی را ببریم و روی کره حساب نمی‌‌کردم اما از تیم آنها خیلی خوشم آمد. البته حجازی دو سه مورد مرتکب خطا شد و بی‌‌موقع از دروازه بیرون آمد.» گارنیک محرابیان مربی ماشین‌سازی تبریز نیز گفت:« کره که ژاپن و اسرائیل را برده بود حریفی بس مشکل بود و مساوی در خانه آنان، در حکم پیروزی برای ما بود.»

محمد صالحی داور بین‌‌المللی گفت :«تیم کره را زیاد گنده کرده بودند در حالی که بعد از ایران و اسرائیل، تیم درجه ۲ آسیاست.» علی عبده مدیر باشگاه پرسپولیس نیز گفت :«تیم کره خیلی سَر بود و ۸۵ دقیقه میدان را در اختیار داشت. بچه‌‌ها بازی جالبی نکردند. من بازی حجازی را پسندیدم اما از روشن چیزی ندیدم. کره یک تیم داغ است که اگر تیم حریف را سر به هوا ببیند، می‌‌سوزاند و می‌‌رود. ولی غول هم نیست.» بهمن صالح‌‌نیا مربی ملوان هم اعتقاد داشت:«من از زمین نامساعد کره رنج می‌‌بردم. بچه‌‌های ما از ارائه کارهای فردی پا به توپ و پاس‌‌ها عاجز بودند. ۷۰ درصد پاس‌‌های بلند و دور ما خطا می‌‌رفت. ما فقط یک دفع‌‌کننده خوب بودیم، نه یک اداره‌‌کننده خوب.»

کدخبر: ۴۱۹۹۱۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر