مایوس کنندهترین قسمتهای بزرگسالی
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| یکی از مایوسکنندهترین قسمتهای بزرگسالی آنجاست که از روزی بهبعد میفهمی باید برای خودت غذا بپزی. نه فقط برای یکبار و دوبار و بیستبار، بلکه تا آخر عمر. گاهی به آدمهای نود سالهای فکر میکنم که دستکم برای هفتاد سال پیاز خردکرده و توی ماهیتابه سرخ کردهاند.
تصور کنید آدمهای نود ساله در طول زندگی چند بار قابلمهای را روی اجاق گذاشتهاند. چند بار به پرسش ازلی-ابدی «امشب چی بپزم؟» فکر کردهاند. چند بار به قیافه لتوپار گوشت چرخکرده زل زده و پرسیدهاند: «حالا با تو چیکار کنم؟» چند بار یادشان رفته بهموقع گاز را خاموش کنند و چند بار غذایی را سوزاندهاند.
چند بار فلفل قرمز را آهسته و با احتیاط به محتویات ظرفی اضافه کردهاند. چند بار خوردن غذایی که برای آماده کردنش ساعتها وقت گذاشته بودند را در هفت دقیقه به پایان رساندهاند. چند بار خود را به توالت رسانده و حاصل زحماتشان را به شکلی غیرمحترمانه از بدن بیرون فرستادهاند. چند بار سیفون را کشیده و با شکمی دوباره خالی به آشپزخانه برگشتهاند.
هیچوقت فکر کردهاید در طول عمرمان چند روز تکراری را زندگی میکنیم؟ فکرهای تکراری، پرسشهای تکراری، جوابهای تکراری، عمل و عکسالعملهای تکراری در تاریخهای مختلف، در آب و هوای مختلف، در سنهای مختلف، در خانه و مکانهای مختلف. ما در یک دایره بهدنیا میآییم و دور آن میچرخیم و بزرگ میشویم، پیر میشویم. دایرهای پر از تکرار در پوششی غیرتکراری. فردا روز دیگری است اما آن را هم پیش از این زندگی کردهایم.