ماجرای عجیب فیلم گوزنها در دهه پنجاه
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | گفتیم که سه فیلم در دهه پنجاه جنجالهای سیاسی گستردهای به وجود آوردند. درباره دایره مینا و اسرار گنج دره جنی به شکل مفصل نوشتیم. فیلم سوم یکی از مشهورترین و ستایش شدهترین آثار سینمای ایران است. درباره گوزنها حرف میزنیم. فیلمی که در سال۱۳۵۳ ساخته شد با داستانی پر از نشانههای پنهان و آشکار سیاسی.
کاراکتر فرامرز قریبیان با عینک و سبیل و موهای آشفته بیش از هرچیزی تداعیگر یک چریک با نام قدرت است. او در ابتدای فیلم، زخمی از زخم گلوله به دوست دوران دبیرستانش سید با بازی بهروز وثوقی پناه میبرد و در انتهای فیلم به همراه او و در محاصره پلیس کشته میشود و ترانه گنجشکک اشیمشی با صدای پریزنگنه روی تصاویر میآید.
در صحنه پایانی قدرت به عنوان شخصیت مثبت فیلم به پلیس شلیک میکند و یکی از آنها را هم با گلوله میزند و از آن سو پلیس و یک مامور لباس شخصی کاملا در چهره بدمنهای فیلم ظاهر میشوند. فیلم در اوج جریانات چریکی ساخته میشود و ارجاعات آشکاری به ماجرای احمد زبیرم (۲۸ساله متولد بندر انزلی) عضو چریکهای فدایی دارد که در سال۱۳۵۱ در فرار از دست ماموران به خانهای در نازیآباد پناه میبرد و آنجا سنگر میگیرد و دست آخر با محاصره ماموران و گلوله باران خانه کشته میشود.
فیلم با چنین مختصاتی در سومین دوره جشنواره تهران در سال۱۳۵۳ شرکت داده شد و جایزه بز بالدار بهترین بازیگر مرد را برای وثوقی به همراه آورد. حیرتانگیز است! در مهمترین اتفاق رسمی و دولتی سینمای ایران پخش میشود. برخی میگویند که اصلا اسم گوزنها با اشاره به حادثه سیاهکل و گروه چریکی جنگل انتخاب شده است.
راستش دقیقا نمیفهمم که در فضای فرهنگی آن سالها چه خبر بوده است و چگونه سانسور اجازه پخش چنین فیلمی را داده است و تازه با جایزه هم از بازیگرش تقدیر میشود! هرچه هست در نمایش عمومی ساواک دخالت میکند و با فشار به کیمیایی و وثوقی یک پایان جدید برای فیلم آماده میکند که طی آن سید وساطت میکند تا قدرت خودش را تسلیم پلیسها و ماموران امنیتی متعهد و مهربان کند و قدرت هم قول میدهد که وقتی از زندان بیرون آمد با هم دنبال یک کار شرافتمندانه بروند!
یعنی نه از آن پایان سوپر چریکی اولی و نه از این سازش عجیب دومی احتمالا سمبه ساواک پرزور بوده! خبرهایی هست که اقدامات احتمالی ساواک علیه وثوقی و مسعود کیمیایی با مقاومت و دخالت اشرف روبهرو شده. آن طور که پرویز ثابتی مینویسد اشرف یک بار از طریق بهروز وثوقی گمان میبرد که ساواک کیمیایی را احضار کرده و شخصا به ثابتی زنگ میزند و علت دستگیری کیمیایی را جویا میشود.
هرچند ثابتی میگوید چنین چیزی نبوده و فقط کیمیایی به خاطر جرو بحث خانوادگی منزل را ترک کرده است و ربطی به ساواک ندارد. تهیه کننده فیلم مهدی میثاقیه است که پیش از این خاک و بلوچ را نیز برای کیمیایی تهیه کرده بود. شکست انتقادی بلوچ یکی از دلایلی بود که کیمیایی را برای ورود دوباره به سطح اول سینمای ایران با فیلمی اعتراضی ترغیب کرده بود. بلوچ با بازی وثوقی و ایرن و صحنههای خاص و جنجالیاش نوعی کابوی نیمه شب ایرانی در ترکیب با تم اعتراض بود که خب طرفداران کیمیایی را راضی نساخته بود.
به هرحال گوزنها با همین پایان تحریف شده اکران میشود و با توجه به شایعات و زمزمههای فیلم، تماشاگران به شدت ازآن استقبال میکنند. بازی درخشان وثوقی و تم اغراق شده رفاقت و فضاسازیهای آن، گوزنها را به محبوبترین فیلم مسعود کیمیایی بدل کرده است. جالب این که در فضای سرگیجهآور آن دوران، کیمیایی بعد از گوزنها پرکارتر هم میشود و فیلمهای غزل (برای تل فیلم وابسته به تلویزیون ملی ایران)، اسب (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ) و سفر سنگ را سلسلهوار میسازد. بهخصوص که در سفر سنگ به نقش مهم روحانیت در تحولات سیاسی آینده نیز اشارات واضحی دارد!
گوزنها به عنوان یک پدیده مردمی و فراگیر به شکلی دیگر هم وارد فرهنگ عامه میشود؛ وقتی که در فاجعه سینما رکس آبادان حدود پانصد تماشاگر بر اثر آتشسوزی عمدی از سوی گروهی احمق انقلابینما کشته میشوند و یکی از بزرگترین و دلخراشترین فجایع را به بار میآورند. گوزنها در سالهای پس از انقلاب دوباره با همان پایانبندی اولیه و اصلی ترمیم شد و به شکل ویدئویی و حتی اکرانهای سینمایی، تماشاگران بیشماری پیدا کرد و تا به امروز شهرتش را حفظ کرده است و بارها به عنوان بهترین و محبوبترین فیلم تاریخ سینمای ایران معرفی شده است.
و بالاخره این که شهرت مسعود کیمیایی که با قیصر و خاک و گوزنها و سفرسنگ به عنوان مهمترین فیلمساز معترض در دهه پنجاه شناخته میشد موجب شد در سال بعد از انقلاب به مدیریت شبکه دوم تلویزیون برگزیده شود.