ماجرای یک قتل عجیب و پر ابهام
روزنامه هفت صبح، خلیل موسوی | میخواستند اعتیادش را ترک کنند، کشتندش! سال گذشته بود که در تماس مادر گریانی با سامانه ۱۱۰ پلیسی، سریعا ماموران انتظامی به محدوده اعلامی حوالی میدان شوش اعزام شدند که زن گریان به آنها مراجعه و عنوان داشت: امروز بعد از خرید در حال بازگشت به خانه بودم که یکدفعه با جسد پسرم در حالی که در پیادهرو جلوی مغازه خودمان افتاده بود روبهرو شدم.
پسرم تا همین دیروز صحیح و سالم بود اما یکدفعه نمیدانم که چرا جسدش در پیادهرو افتاده است و فکر میکنم بلایی سرش آورده باشند چراکه سابقه نداشت این موقع روز پسرم بیرون از منزل باشد. یا سر کار میرفت یا اینکه در زیرزمین خانه میخوابید. سریعا ماموران انتظامی به بررسی جوانب ماجرا پرداختند و با گرفتن اظهارات از افراد محلی متوجه شدند که چند نفر با یک ماشین مرحوم را به این مکان آورده و بعد از باز کردن دست و پای بستهاش همین جا رهایش کرده و رفتهاند.
با مشخص شدن این موضوع پرونده رنگ و بوی جنایی گرفت و بازپرس کشیک قتل پایتخت نیز در جریان موضوع قرار گرفت که با تشکیل پروندهای در شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران، بازپرس مرادی دستورات لازم در زمینه رسیدگی به این پرونده را صادر کرد و در تحقیقات اولیه مشخص شد که آن افراد با دستور همسر مرحوم آن روز او را برده بودند.
زن مرحوم تحت بازجویی قرار گرفت و گفت: همسرم اعتیاد به موادمخدر داشت و با اینکه چند بار قول همکاری و ترک کردن داده بود به قولش عمل نمیکرد تا اینکه روز حادثه با شمارهای که از فردی دریافت کرده بودم تصمیم گرفتم به کمپ زنگ بزنم. به آنها گفتم مورد اورژانسی است و پس از مدتی آنها را راضی کردم که برای بردن شوهرم به اینجا بیایند آنها نیز آمدند و من گفتم که شوهرم در زیرزمین خانه خوابیده است.
معمولا این مواقع شوهرم در زیرزمین خواب بود که مسئولان کمپ نیز سریعا به زیرزمین رفتند و با بستناش او را لای پتویش انداختند و بردند. بعد از آن دیگر نه من خبر دارم و نه میدانم که کدام یک از آنها چنین بلایی را سر شوهرم آورده است. من بچه دارم و فکر نمیکردم که قرار است با این کار بچهام بیپدر بشود و تنها فکر میکردم که قرار است یک روز شوهرم پاک و منزه به خانه بازگردد در حالی که دیگر موادمخدر نیز استعمال نمیکند.
با این تفاسیر تلاشهای پلیسی برای شناسایی مسئولان کمپ به جریان افتاد و همه متهمان پرونده بازداشت و به شعبه دوم بازپرسی دادسرای ناحیه ۲۷ تهران منتقل شدند و در حالی که سه نفر از آنها در بردن و انتقال متهم به کمپ مشارکت مستقیم داشتند تحت بازجویی قرار گرفتند.
یکی از متهمان گفت: من هیچ کاره هستم و آن روز به من گفتند بیا برویم یک مورد اورژانسی را به کمپ بیاوریم که خانوادهاش همین الان با ما تماس گرفتهاند. من هم مسئول هستم و معذور، در نتیجه سوار ماشین شدم و با همکارانم به آدرس اعلامی رفتم و به آنها کمک کردم که دست و پای مرحوم را ببندند.
حتی همسر مرحوم برای اینکه شوهرش سر و صدا نکند و در محل آبروریزی نشود یک پارچه آورد که دهان مرحوم را نیز با همان بستیم. باور کنید همه این حرفها تهمت است و ما قتل نکردهایم بلکه نیتمان خیر بود و در میانه راه متوجه شدیم که مرحوم فوت شده است. انگار که دیگر نفس نمیکشید و تصمیم گرفتیم جسدش را جلوی خانهاش بیندازیم و از محل دور شویم چون خیلی از اتفاق ترسیده بودیم.
در ادامه رسیدگی به این پرونده متهم اصلی نیز شناسایی شد که بنابر گفته شهود ضربات اصلی منجر به فوت مرحوم از سوی او وارد شده بود. این فرد به بازپرس پرونده گفت: من بیگناه هستم و اصلا فکر نمیکردم که قرار است به این شکل گیر بیفتم. مثل گذشته مورد اورژانسی پیش آمد و از آنجایی که چنین چیزهایی برای ما طبیعی است تصمیم گرفتیم سریعا اقدام به انتقال مرحوم به کمپ کنیم.
با توجه به صحبتهایی که همسر مرحوم کرده بود هر اتفاقی امکان داشت از او سر بزند و ما نیز همانطور که عنوان کردم با توجه به تجربه گذشته میدانستیم از معتادان شیشهای هرکاری بر میآید. تصمیم به اقدام سریع گرفتیم و خیلی زود به محل رفتیم. من راننده بودم اما در بیشتر موارد دخالت مستقیم در عملیات نیز داشتم.
با راهنمایی همسر مرحوم به پایین رفتیم که طبق معمول مرحوم از ما ترسید و وقتی ما را در آنجا دید سعی کرد با بلند شدن از رختخواب و متواری شدن رهایی پیدا کند اما ما امانش ندادیم و چند ضربهای هم این وسط رد و بدل شد که من متوجه آن نشدم، بعد از آن همسر مرحوم به دلیل اینکه متوفی سر و صدای زیادی میکرد تصمیم گرفت دستمال بیاورد تا ما دهان مرحوم را نیز ببندیم بلکه سر و صدایی از او در نیاید و همسایهها متوجه ماجرا نشوند.
به این ترتیب او را از پلهها کت بسته بالا بردیم در حالی که پتوپیچاش نیز کرده بودیم. وقتی به بالا رسیدیم او را در ماشین گذاشتیم و من هم پشت فرمان نشستم. مقداری از راه را نرفته بودیم که یکدفعه دیدیم مرحوم انگار صورتش کبود شده است. باورمان نمیشد اما او نفس نمیکشید و در عملیات ما خفه شده بود.
ترسیدیم و از سر ترس بدون اینکه او را به اورژانس و بیمارستان ببریم جلوی مغازهای که نزدیک خانهشان بود رها کردیم و متواری شدیم و از آنجایی که کسی آن موقع روز بیرون نبود فکر کردیم کسی ما را نخواهد دید و همه فکر خواهند کرد که یک معتاد شیشهای اوردوز کرده است.
با محرز شدن جرم از سوی متهمان، نظریه پزشکی قانونی نیز مورد بررسی قرار گرفت .
اما در این نظریه قید شده بود متهمان تنها ۳۰ درصد در مرگ مرحوم تقصیر داشتهاند و در واقع بیشترین تقصیر در مرگ مرحوم را موادمخدر مصرفیاش در آن روز داشته است که متهمان با متوسل شدن به زور و کتک زدن مرحوم و بستنش باعث تحریک او شده بودند و موجبات مرگاش را فراهم کرده بودند.
با این تفاسیر قرار جلب به دادرسی علیه متهم اصلی پرونده به اتهام قتل شبه عمدی و علیه بقیه متهمان نیز قرار جلب به دادرسی با عناوین اتهامی مختلف صادر شد. با توجه به این موضوع پرونده به زودی با صدور کیفرخواست در دادگاه کیفری استان تهران تحت بررسی قرار خواهد گرفت و متهمان از اعمال مجرمانه خود به دفاع خواهند پرداخت.