کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۹۷۱۰۰
تاریخ خبر:

ماجرای دیدن خانه قدیمی علی دایی

روزنامه هفت صبح، رضا فراهانی | یک: ‌طرف ما خانه جایی است که شب‌ها از خستگی کار و شلوغی شهر و مترو و ترافیک و از دست مردمی که تازگی‌ها یا بچه‌زرنگ شدند یا ادایش را در می‌آورند، به آن پناه می‌بریم، جایی‌که اگر متراژش از صد متر متجاوز بشود «خانه بزرگ» محسوب می‌شود، جایی‌که بیشتر برای زیست شبانه تعریف شده تا لذت روزانه!

وسایل هم در برهوتِ تعداد اتاق و فضای مناسب با دقت جانشانی شده و مبل و کاناپه و تلویزیون هم تنها تفریحگاه درون آن است.طرف آنها اما خانه جایی است که صبح‌ها محل ورزش، عصر‌ها محل چای و کیک و روزنامه و روزهای تعطیل محل مهمانی و… است. این وسط برخی از نقاط آن دفترکار هم هست. طرف آنها خانه همه‌چیز است و فقط برای اینکه خستگی خانه‌نشینی زدوده شود، باید گاهی بیرون زد و اکسیژن‌های مخلوط به دود هوای شهر را از پره‌های بینی کشید تو تا یادت نرود کجایی و این‌همه نعمت دقیقا در چه طول و عرضی از مختصات جهان به تو ارزانی شده.

* دو: وارد خانه که شدم، یعنی وقتی وارد حیاط شدم، چشم گرداندم تا بنای اصلی عمارت را پیدا کنم، تا چشم کار می‌کرد درخت و گل و سبزه بود و یک‌طرف هم چند ماشین پارک شده، این اولین تصویر با چیزی که قبل‌تر شنیده بودم منطبق بود: «خونه‌شون رو تازه خریدن، از علی دایی، وضعشون خیلی خوبه…»

من برای تدریس خصوصی وارد شده بودم اما حالا فکر می‌کردم بخشی از سرنوشتم با علی دایی گره خورده، آن موقع‌ها که فضای مجازی اینقدر گسترش پیدا نکرده بود که بروی صفحه سلبریتی‌ها را پیدا کنی و با لایک و کامنت به استقبالشان بروی، همین حد از نزدیکی به ستاره‌ها غنیمت بود، هرچند دیگر لذت گذشته را نداشت! برای یک جوان هجده ساله در روزگار بدون اینترنت همین دیدن خانه قدیمی علی دایی هم کلی تعریف کردنی برای جمع‌های دوستانه تولید می‌کرد.

حالا در مقابل همه آنهایی که علی کریمی هم‌محل پسرعمویشان بوده یا پسرخاله‌شان از کریم باقری ماشین خریده یا عکس با مهدوی‌کیا کنار باغ شخصی‌اش دارند، من هم یک تعریف‌کردنی دارم، هرچند دیگر دیر شده و برای یک جوان تازه دانشجو شده این حرف‌ها خیلی منات ندارد.به عمارت اصلی که نزدیک ‌می‌شوم حس می‌کنم باید یک‌ تندیس یا یک مجسمه از علی دایی آنجا باشد. راستش وقتی فکر‌ می‌کنم خانه پدربزرگمان در روستا مزین به پرتره دوران سربازی خودش است، یقین می‌کنم که خانه سابق علی دایی هم حتما نشانی از خودش دارد. سابق و حالا هم ندارد، صاحب خانه جدید که تندیس را دور نمی‌اندازد!

اصلا مگر می‌شود خانه یک فوتبالیست را بخری و نخواهی نام مالک قبلی را به جاری و شوهرخواهرها حالی کنی؟پس قطعا صاحب خانه جدید نه تنها تندیس دایی را نکنده، بلکه آن را جلوی دید هم گذاشته! این فکرهای کودکانه روی ریل ذهنم راه می‌روند و زیرصدایش هم موزیک «خونه لبریز سکوته، خونه از خاطره خالی» پخش می‌شود، خرامان به سمت ورودی عمارت می‌روم، انگار که در حال سان دیدن یا بازدید از کارخانه‌ام باشم.به عمارت می‌رسم و وارد می‌شوم، در کمال ناباوری هیچ نشانی از علی دایی نیست! عجیب است اما واقعا «خونه لبریز سکوته، خونه از خاطره خالی»!

کدخبر: ۳۹۷۱۰۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر