کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۵۸۶۶۴
تاریخ خبر:

قطعه‌۸۵، ‌پرلاشز؛ داستان خودکشی هدایت

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | ‌بخش‌هایی از زندگی صادق هدایت را برایتان نقل کردم. همین جا بگویم که از سال ۱۳۰۹ تا ۱۳۲۰ دیکتاتوری رضاشاه بر کشور حاکم بود و همه موانع با زور سرنیزه و حبس و آمپول‌های دکتر احمدی از سر راه برداشته می‌شدند. از سید حسن مدرس تا فرخی یزدی و تیمورتاش و تقی ارانی و یا ماجرای مسجد گوهر شاد.

سنگدلی و استبداد در منتهی‌الیه خود‌. اما در گذر از تاریخ می‌توانید نسیم مدرنیته را در آن سال‌های تهران احساس کنید. درآن سال‌ها مردان و زنان تحصیلکرده‌ای که گیج و حیران ازپوست‌اندازی جامعه‌شان به بحث و گفت‌وگو با یکدیگر مشغولند و خود نمی‌دانند که چه برگی از تاریخ فرهنگ ایران را ورق می‌زنند. هدایت هم در این سال‌ها رشد کرد.

در معاشرت با بزرگ علوی و شین پرتو و عبدالحسین نوشین و… برگردیم به داستان. دیروز ازسفرها و دغدغه‌های هدایت گفتیم. در گذر از فرانسه و بلژیک و یک‌سال اقامت در هند و اشتیاقش به گیاهخواری و خانواده متمولش و نوشتن بوف کور در بمبئی و شغل های دولتی‌اش در بانک ملی و وزارت علوم و گروه مشهور اربعه.

هدایت در دهه پرتکاپوی بیست در ایران به شدت سیاسی به دنبال دغدغه‌های خود بود. او کمی به سمت حزب توده گرایش پیدا کرد که خب آن سال‌ها همه روشنفکران کمی به توده گرایش پیدا می‌کردند اما به تدریج و بعد از غائله آذربایجان اعتقادش به توده را نیز از دست داد. او در مواجهه ملی‌گراها و طیف‌های رادیکال مذهبی و توده‌ای‌ها و طرفداران شاه‌،‌ هیچ نقطه اتکایی برای خود پیدا نمی‌کرد.

مرد افسرده و تنهایی بود که در نهایت در آذرماه ۱۳۲۹ با جور کردن یک بهانه پزشکی (با عنوان بیمار روحی و روانی ) توانست روادید فرانسه را بگیرد و به پاریس برود. «امیدوار بود کتاب‌های خود را در فرانسه چاپ کند و به شهرت و جایگاهی که لایق آن است برسد و با درآمد حاصل از آن زندگی‌ای مستقل، که در آنکه زیر دین خانواده‌اش نباشد، تشکیل دهد.»

برادر سیاستمدار و خواهرش که همسر رزم آرا بود نقش مهمی در تامین مخارج سفرهای پرهزینه هدایت داشتند. وقتی به پاریس می‌رسد می‌بیند دوستش شهید نورایی در بستر بیماری افتاده و نمی‌تواند در چاپ کتاب‌هایش او راکمک کند. از پاریس سفری به هامبورگ می‌کند و تلاشش برای رفتن به لندن و یا ژنو به نزد جمالزاده نیز ناکام می‌ماند.

با اتمام زمان روادیدش او باید به تهران باز می‌گشت و به محل کارش یعنی دانشکده هنرهای زیبا گواهی گذراندن دوره درمان را نشان می‌داد و خب هدایت به هیچ کدام از اهدافش نرسیده بود و بازگشت به ایران یعنی از دست دادن شغل دولتی‌اش و سربار شدن بیش از پیش به خانواده‌اش. اما تیر خلاص را ترور رزم‌آرا به هدایت زد.

رزم‌آرا در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ تهران ترور می‌شود و امید هدایت به سفارت ایران در پاریس، که قبل از ترور رزم آرا به واسطه نسبت خانوادگی‌اش با وی، هدایت را بسیار تحویل می‌گرفتند و احتمال آن بود که کار اقامتش را بعد از خاتمه روادید دوماهه‌اش ردیف کنند و اکنون دیگر جواب سلامش را هم به زور می‌دادند، نقش برآب شد. ایده خودکشی که مدت زیادی با او بود، دوباره در ذهنش جان گرفت. به سراغ دوستش مصطفی فرزانه می‌رود تا پولی را که به وی سپرده بود، پس بگیرد.

پول کفن و دفن را جدا نمود و با مابقی آن خانه‌ای مجهز به گاز اجاره کرد و آدرسش را به هیچ‌کس جز یکی از دوستان دوره دبستان نمی‌دهد. هدایت این دوست خود را به مهمانی مرگ دعوت کرد. هدفش این بود که جنازه‌اش بو نگیرد و از مرگش مطلع شوند.ساعت ۹ شب ۱۹ فروردین ۱۳۳۰، این دوست هدایت به در خانه او می‌آید اما کسی در را نمی‌گشاید، تصمیم به بازگشت می‌گیرد.

اما از آنجا که هدایت فردی خوش قول بوده شکاک می‌شود و متوجه بوی گاز شده و در را باز کرده و با جنازه صادق هدایت مواجه می‌شود.در کنار جنازه هدایت، کاغذی به چشم می‌خورد که روی آن نوشته بود: «ما رفتیم و دل شما را شکستیم. همین.»صادق هدایت در هنگام مرگ ۴۹ ساله بود و در قطعه ۸۵ گورستان پرلاشز پاریس دفن شد. فکر کنید در بحبوحه جنگ ملی شدن نفت و ترور و آن همه هیاهو، هدایت چه زندگی عجیبی را از سر گذرانده است.

کدخبر: ۳۵۸۶۶۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر