کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۳۱۵۷۱
تاریخ خبر:

قصه‌های متنوع از یک فرهنگ سینمایی خاص

روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی | پرفروش‌ترین فیلم انگلیسی یک‌دهه گذشته «اسکای‌فال» از سری فیلم‌های جیمز باند بوده که سام مندس آن را کارگردانی کرد. وقتی از فیلم‌های انگلیسی حرف می‌زنیم، به‌رغم تنوع سوژه‌ها و کارگردانی از فرهنگی صحبت می‌کنیم که در فیلم‌ها جاری شده است. «اسکای‌فال» پرفروش‌ترین فیلم شد و در کنارش فیلم‌هایی مانند «بندزن خیاط سرباز جاسوس»، «خرچنگ»، «سوگلی»، «سخنرانی پادشاه»، «فیلومنا»، «زیر پوست» و «پدینگتون» نقدهای ستایش‌آمیزی از سوی منتقدان دریافت کردند و خیلی از آن‌ها را در حد فیلم‌هایی که سریع بعد از اکران تبدیل به یک اثر کلاسیک شدند، بالا بردند.

اما مثل وقتی که از ژانرها و زیرژانرها حرف می‌زنیم، در مورد این مدل از فیلم‌ها هم آثار قدرنادیده وجود دارند. وقتی از فیلم‌های انگلیسی حرف می‌زنیم، منظورمان لزوما هر فیلمی‌که در انگلیس ساخته شده نیست. فیلم‌های انگلیسی کم‌کم جهان خودشان را ساختند و به سینما تحمیل کردند. شیوه فیلمسازی و شخصیت‌پردازی و روایت آن‌ها شبیه یک ژانر یا زیرژانر از سینماست. درنتیجه می‌توانیم بگوییم که بعضی از این فیلم‌های قدرنادیده، در گیشه شکست خوردند و برخی دیگر هم نتوانستند آن‌طور که باید و شاید، جماعت سینمارو را مجذوب خودشان کنند.

بعضی از آن‌ها ناجوانمردانه از فصل جوایز کنار گذاشته شدند. بعضی از آن‌ها بیش از اندازه جدل‌برانگیز از کار درآمدند. به‌هر‌حال این‌ها فیلم‌هایی هستند که باید بیشتر از این‌ها اسمشان را می‌شنیدیم. فیلم‌هایی که معرفی می‌کنیم، به‌لحاظ لحن و حال و هوا و پیامی‌ که می‌دهند باهم متفاوت هستند اما همه آن‌ها با هویت سینمایی انگلیسی روایت‌شان را بازگو می‌کنند.

*** پسر ناکجا / Nowhere Boy / کارگردان: سام تیلور جانسون / بازیگران: ‌کریستن اسکات توماس، آرون تیلور جانسون. ‌فیلم‌های زیادی حتی در همین یک دهه گذشته تلاش کرده‌اند تا داستانی از ناگفته‌های بیتلز روایت کنند اما فیلم «پسر ناکجا» برداشت منحصربه‌فرد خودش را دارد. فیلم داستان پیشرفت جان لنون جوان را تعریف می‌کند که نقش‌اش را آرون تیلور جانسون بازی می‌کند. این‌که چطور بالغ می‌شود و از والدینش که دائم درحال نزاع هستند، کاملا منفک و جدا می‌شود. این فقط یک داستان اریجینال درباره جان لنون نیست بلکه فیلم سرگرم‌کننده‌ای درباره بلوغ است که سیر تحول و پیشرفت یک هنرمند را هم نمایش می‌دهد.

فیلم قصه جان لنون با عمه‌اش است که او را بزرگ کرده و این‌که چطور مادر او که رهایش کرده بود، در نقطه حساس و بحرانی از زندگی او سروکله‌اش پیدا می‌شود. فیلم با موسیقی‌هایی آغاز می‌شود که جان لنون با اولین گروه موسیقی‌اش ساخته بود و نشان می‌دهد که آهنگ‌های الویس پریسلی چطور الهام‌بخش او شدند تا تبدیل به یک ستاره شود. تیلور جانسون فقط یک بازی تقلیدی از خودش نشان نمی‌دهد، بلکه موفق می‌شود آن حس حقارت و حساس‌بودن جان لنون را به تصویر بکشد. این اولین فیلم کارگردانش است که ادای دین تمام و کمالی به یکی از مهم‌ترین هنرمندان همه دوران‌هاست.

*** سایه‌نویس/ The Ghost Writer / کارگردان: رومن پولانسکی / بازیگران: ایوان مک‌گرگور، پیرس برازنن
معمولا ترسناک‌ترین فیلم‌ها آن‌هایی هستند که بخشی از آن‌ها در حقیقت ریشه دارد. غیرممکن است که بتوانید عناصری را که باعث حس تعلیق این فیلم می‌شوند، نادیده بگیرید. داستان «سایه‌نویس» در پوشش‌دادن حرکت‌های گروه‌های سیاسی و کنایه‌هایی به توطئه‌های بین‌المللی درخشان، به‌طرز ترسناکی متناسب است. این فیلم تریلری است که باید آن را دید. با حرکت دوربین ساده و یکدست، دیالوگ‌های تند و تیز که توسط رابرت هریس نوشته شده و قصه‌ای که باعث می‌شود تا نمای پایانی قلاب فیلم به تماشاگر گیر کند.

ایوان مک‌گرگور در فیلم نقش یک نویسنده مطرح در سایه را بازی می‌کند. نویسندگان در سایه یا سایه‌نویس‌ها کسانی هستند که دیگران از آن‌ها برای نوشتن کتاب‌هایی به اسم خودشان استفاده می‌کنند. داستان فیلم در مورد یک سایه‌نویس بریتانیایی است که قرار است کتاب خاطرات نخست‌وزیر پیشین انگلستان را کامل کند. او در طی این کار به اسراری پی می‌برد که زندگی‌اش را به‌خطر می‌اندازد. نقش نخست‌وزیر را پیرس برازنن بازی می‌کند. یک رشته پیچیده از توطئه‌ها در فیلم روایت می‌شود و مک‌گرگور در نقش مردی که درگیر چالش‌های زیادی شده، بازی بی‌نقصی دارد. برازنن همزمان کاریزماتیک و مرموز است و موفق می‌شود به تعادلی برسد که برای ایفای شخصیت نخست‌وزیر لازم است.

*** آقای هولمز/ Mr. Holmes / کارگردان: بیل کاندون/ بازیگران: ایان مک‌کلن، لارا لینی
از زمانی که شرلوک هولمز تبدیل به یک شمایل محبوب در جهان شد، صدها اقتباس مختلف از این کاراکتر روی پرده رفته است. در همین دهه گذشته بندیکت کامبربچ و رابرت داونی‌جونیور را در فیلم «شرلوک هولمز» گای ریچی دیدیم. اما «آقای هولمز» برداشت متفاوتی از این کاراکتر است. هولمز در فیلم کاندون، در آستانه آلزایمر است. کاندون چنان فیلم اصیلی درباره احساسات، بار گناهان گذشته و خطر پیری و وحشت مرگ ساخته که تماشاگرش را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.

ایان مک‌کلن همان چیزی است که از پیری‌های شرلوک هولمز می‌توانید تجسم کنید. هرچه چین و چروک‌های صورتش بیشتر می‌شود و قیافه‌اش شکننده‌تر به‌نظر می‌رسد، چشمانش انگار باهوش‌تر می‌شوند. یک‌جور برق زیرکی که در توصیفات کانن‌دویل از هولمز داریم، در چشمان مک‌کلن به‌وضوح دیده می‌شود. با وجود آنکه شرلوک هولمز فیلم «آقای هولمز» کاملا کلاسیک است اما اینجا از معما و تمرکز روی حل جنایت توسط هولمز عبور کرده‌ایم و به جهان شخصی کارآگاه خصوصی راه‌یافته‌ایم. وحشت فراموشی برای شرلوک هولمز بیش از آدم‌های عادی است.

همه زندگی‌اش، احساساتش و روابطش را فدای مغزش کرده و از‌دست‌دادن تسلطی که روی مغزش، افکارش و واقعیت‌های جهان اطرافش دارد، از مرگ هم برایش سخت‌تر است. هولمز در مسیر تلاش برای زنده نگهداشتن خاطرات و افکارش، برای اولین‌بار به احساساتش اجازه جولان می‌دهد تا از منطقش پیشی بگیرند. هولمزی که اندوه و تنهایی‌اش را در نمای پایانی فیلم، وقتی به یاد هرکدام از رفتگان عزیزش یک قطعه سنگ روی آن مرتع سرسبز انگلیسی می‌گذارد، با تماشاگر قسمت می‌کند.

*** هیولایی فرا می‌خواند/ A Monster Calls / کارگردان: جی.ای بایونا / بازیگران: لوئیس مک‌دوگال، سیگورنی ویور، فلیسیتی جونز.داستان درباره پسر نوجوانی به نام کانر است که از مادر بیمار و در آستانه مرگش نگهداری می‌کند و غم از‌دست‌دادن قریب‌الوقوع او، هر روز مثل خوره ذهنش را آزار می‌دهد و بار روانی سنگینی روی دوشش می‌گذارد. به قدری سنگین که ذهن کانر برای مواجه‌شدن با این مصیبت، هیولایی به شکل یک درخت سخنگو(با صدای پر‌هیبت لیام نیسون) برایش خلق می‌کند که با روایت سه‌حکایت که هرکدام پیامی ‌با خود دارند، به کانر کمک می‌کند تا درنهایت با تاریک‌ترین و ترسناک‌ترین فکرش کنار بیاید.

در این لحظه است که ضربه مهلک فیلم به مخاطب می‌خورد، وقتی کانر سرانجام و پس از طی‌کردن یک سفر درونی پرپیچ و خم، برای هیولا(و خودش) اعتراف می‌کند که آن گودال مرگباری که در کابوس‌هایش می‌بیند چیست. لوییس مک‌دوگال، بازیگر نوجوان نقش کانر بازی حیرت‌انگیزی به نمایش گذاشته که بی‌دلیل نیست. در مرحله انتخاب بازیگران، وقتی نوبت به تست از او رسیده، تنها کسی بوده که به‌جای اشک و آه، عصبانیتی عمیق از خودش نشان داده که همان مقصود مورد نظر داستان و کارگردان بوده. مادر مک‌دوگال چندهفته قبل از این‌که او برای فیلم انتخاب شود، درگذشت. تمام حس‌هایی که در فیلم نشان می‌دهد واقعی و از ته قلبش است.

*** تی ۲: رگ‌یابی / T2: Trainspotting / کارگردان: دنی بویل / بازیگران: ایوان مک‌گرگور. فیلم اصلی «رگ‌یابی» به‌لحاظ فرهنگی یک لحظه تعیین‌کننده بود. محتوای شوکه‌کننده فیلم و نگاه بصری سورئالیستی آن واکنش‌های قوی را ایجاد کرد. به‌علاوه مقلدان زیادی هم دنبالش رفتند. قسمت اول فیلم سال ۱۹۹۶ توسط خود دنی بویل ساخته شده بود. فیلم اتفاقات قسمت اول را دنبال می‌کند. پس از ۲۰سال دوری، مارک رنتون از آمستردام به خانه‌اش، ادینبرو بازمی‌گردد. جایی که او با همسرش در آن زندگی می‌کنند.

پس از مرگ مادر مارک، پدرش تنها زندگی می‌کند. دنیل مورفی(ملقب به اسپود به معنی سیب‌زمینی) با اعتیادش نسبت به هروئین مبارزه می‌کند. فرانسیس(فرانکو) بگبی، ۲۵سال است که در حبس به‌سر می‌برد و به‌تازگی عفو مشروط او رد شده است. پس از دیدار پدر و سکونت در اتاق خوابی قدیمی، مارک به دنبال اسپود می‌رود. اسپود سعی می‌کند با قراردادن سرش در یک پلاستیک خودکشی کند اما در همین حین ناگهان مارک از راه می‌رسد و با شکستن در جان اسپود را نجات می‌دهد.

*** مکبث/ Macbeth / کارگردان: جاستین کرزل / بازیگران: مایکل فاسبندر، ماریون کوتیار.تصویرکردن آن خشونت نمایشنامه شکسپیر روی پرده عموما کار سختی است. این نمایشنامه‌ای است که به‌نظر می‌رسد بیشتر مناسب اجرای صحنه تئاتر باشد چون دیدن رد و بدل‌شدن احساسات میان کاراکترها به‌صورت زنده جذابتر است و آن حس کشف و شهود روند دیوانگی مکبث ملموس‌تر می‌شود. اما مایکل فاسبندر بدون اغراق یکی از بهترین بازیگران نسل خودش است. کمتر بازیگری توانسته مثل او روح کاراکتر مکبث را درک کند.

بازی ماریون کوتیار در نقش لیدی مکبث هم ظریف است اگرچه حضور او به‌ اندازه بقیه اقتباس‌ها از لیدی مکبث مسموم نیست. او نه قدرت چندانی دارد و نه تاثیرگذاری زیادی. این یکی از بهترین اقتباس‌های مدرن از شکسپیر است. داستان این‌که چگونه یک اشراف‌زاده سلحشور، با تحریک همسر دل‌سنگ و جاه‌طلبش، مرتکب قتل پادشاه می‌شود و سپس همسرش به یک اغتشاش روحی و ناامیدی دچار می‌شود. در‌حالی‌که مکبث شیطان‌مآبانه، جایگاه قدرتش را با ارتکاب چندین قتل تثبیت می‌کند.

کدخبر: ۳۳۱۵۷۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر