فریدون هویدا علیه دربار، حامی امیرعباس
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | فریدون هویدا شش سال از امیرعباس کوچکتر بود اما سرنوشت بهتری از او پیدا کرد. او که به هنگام ماموریت دیپلماتیک پدرش در دمشق به دنیا آمده و در بیروت تحصیل کرده بود در سوربن حقوق خوانده و کاملا در پوزیشن یک روشنفکر گنده دماغ فرانسوی فرو رفته بود و با آن پیپ و چشم ریز کردنش موقع نگاه به عوام، جایگاهی ویژه به خود بخشیده بود. فرانکوفیل بودن او موجب شد تا همچون برادرش در کنف حمایت فرح و دارو دسته او قرار بگیرد.
فریدون اما از روشنفکری فقط پیپ و چشم ریزکردن نداشت. او یکی از منتقدان خوب کایه دو سینما بود که برخی از نقدهایش را هنوز میتوان در کتب تحلیلی سینما پیدا کرد. در طراز تروفو و شابرول و رومر. کتاب مینوشت، تحقیق میکرد و پژوهش اما ته تهش نمیتوانست در مقابل جاذبه مقام و پول خودداری کند. بعد از نخستوزیر شدن برادر بزرگ، به عنوان معاون وزیر امور خارجه مشغول به کار شد اما طبیعتا این روشنفکر متفرعن فرانسوی تبار نمیتوانست زندگی در تهران را تحمل کند.
پس برادرش شغل راحتتری را برای او پیدا کرد؛ نماینده ثابت ایران در سازمان ملل. او هشت سال در این پست قرار گرفت و اکثر اوقات در نیویورک و پاریس و ژنو به سر میبرد و گهگدار سفرهایی هم به تهران میکرد. او از همان دوران نگاه منتقدانهاش را نصیب دربار و شاه و علم و خواهرانش کرد و با زیرکی حلقه فرانسه دوستها از جمله فرح و برادرش را از هرگونه فسادی مبرا دانست.او سختترین انتقادها را نسبت به خانواده شاه انجام داده است. بهخصوص در عرصه فساد مالی.
این چند روایت را به قلم او از کتاب سقوط شاه بخوانید: اشرف خواهر بزرگ شاه به وسیله پسر بزرگش به اسم شهرام توانسته است کمیسیونهای کلانی به خاطر عقد قرارداد مقاطعهکاری با چند کنسرسیوم بینالمللی، فروشهای کمپانی داسو فرانسوی به ایران، پروژه نیروگاه حرارتی ساخت کمپانی براون باری سوئیس و مقاطعهکار تاسیسات بندر چاهبهار توسط کمپانی براون اندروت دریافت دارد. شمس پهلوی نیز با اعمال نفوذ موفق شد مسیر بزرگراه تهران - کرج را بهگونهای تغییر داده و منحرف کند که از کنار املاک او در کرج بگذرد.
این اتفاق که افتاد، زمینهای وی افزایش قیمت پیدا کرد و توانست به چند برابر نرخ معمول به خریداران سرشناس بفروشد. محمودرضا، یکی از برادران شاه، بهرغم داشتن امتیاز کشت تریاک، محصول تریاک خود را در بازار سیاه میفروشد. غلامرضا پهلوی در جنوب شهر تهران به کار آپارتمانسازی و فروش آن به مردم اشتغال دارد. عبدالرضا از کمپانیهای ژاپنی رشوه گرفته تا برایشان در ایران تسهیلات تجاری فراهم کند و نیز در تاسیس کارخانه کاغذسازی و متروی تهران حقالعملهایی دریافت کرده است…
سهام عمده ۱۷بانک و شرکت بیمه، ۲۵کارخانه صنعتی، ۸شرکت استخراج معدن، ۱۰کارخانه مصالح ساختمانی، ۴۵شرکت مقاطعهکاری راه و ساختمان و تعداد دیگری از موسسات مالی و اقتصادی در آمریکا به اعضای خانواده شاه تعلق دارد…. در سال ۱۳۵۶ برادرم اسنادی را به من نشان داد که ثابت میکرد اعضای خانواده شاه در معاملات غیرقانونی شرکت دارند. امیرعباس میگوید در سال ۱۳۵۰ این مسئله را با شاه در میان نهاد و بهرغم اینکه دست او کاملا بسته بود، دستور داد چند سازمان فروش مستغلات که مالک آن شاهزادگان و اعضای دربار بودند، تعطیل شود…
اما آنها توانستند پس از مدت کوتاهی دوباره کار خود را از سرگیرند و نتیجهاش این بود که تمام افراد وابسته به دربار دشمنان امیرعباس شدند. بعد از انتصاب برادرم به وزارت دربار، او با توجه به وضعیتی که بر کازینوهای ایران حاکم بود، تصمیم به دخالت در امور آنها گرفت و بعدها از خودش شنیدم که واقعا قصد داشته از ادامه کار کازینوها جلوگیری کند. امیرعباس در خرداد ماه ۱۳۵۷ فعالیتهای خود را ابتدا درباره کازینویی آغاز کرد که اشرف در آن سهم داشت.
او چند هفته قبل از کنار رفتن از وزارت دربار فتوکپی بررسیهای انجام شده درباره این قمارخانه را به کارشناسان داد تا با یافتن نکات مغایر قانون در متن قرارداد و عملکرد کازینو، راهی برای بستن آن پیدا شود… شاه به تحریک امیر اسدالله علم (وزیر دربار) و مفتخورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج (فارس) لازم است و برای احداث آنها هم انگیزههای سیاسی و اقتصادی بیشتر مدنظر قرار دارد!»
فریدون هویدا همچنین به مقالهای از اریک رولر، نویسنده روزنامه فرانسوی «لوموند»، استناد کرده و در مورد بازداشت نمایشی هویدا به دستور ازهاری و موافقت محمدرضا درآذر ۵۷ اشاره میکند و مینویسد: برادرم در صورت دوام رژیم شاه هم سرنوشت بهتری نداشت و در هر حال تیرباران میشد.فریدون معتقد بود شاه میتوانست قبل از ترک ایران، هویدا و سایر افرادی را که به او خدمت کرده بودند با خود ببرد، اما او این کار را نکرد.
وی در این رابطه گفته بود من اطلاع کامل دارم روزی که شاه از ایران رفت من میتوانستم به برادرم در زندان تلفن کنم و نه تنها به او پیشنهادی نشد، بلکه او را تنها گذاردند. با وجود قولهایی که به او داده بودند گارد ویژهای که از برادرش در زندان حفاظت میکرد پس از خروج شاه ناگهان از بین رفت و بدین ترتیب، امیرعباس هویدا، با تسلیم اجباری خود به انقلابیون، پایان کار خود را رقم زد. فریدون هویدا که به واسطه شغل خود در آمریکا سکونت داشت بعد از تحولات انقلاب، در همانجا ماند و در سال ۱۳۸۵ در نیویورک درگذشت.