کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۲۴۵۱۶۵
تاریخ خبر:

فائزه هاشمی:اگر زنی از شوهرش شکایت کند که مرا کتک می زند،به او می گویم تو هم بزن

روزنامه شرق مصاحبه بهاره رهنما با فائزه هاشمی را منتشر کرده است. بخشهایی از مصاحبه را می خوانید:

* چرا شما شش ماه زندانی کشیدید؟
نقدکردن برای رسیدن به عدالت و حق و آزادی و توسعه. ببینید وقتی شما نقد می‌کنید، بالاخره اشخاصی دردشان می‌آید. همه آن حرکت و فحاشی‌های آقای تاجیک را محکوم کردند و دادستان از ایشان شکایت کرد. همان آقای تاجیکی که همه محکوم کردند، یک روز می‌رود زندان و بعد عفو می‌خورد و هیچ‌کدام از احکامی هم که برایش صادر شد اجرا نمی‌شود و قبل از آن، قوه قضائیه را هم تهدید می‌کند!

* حالا دوران زندان چگونه بود؟ آیا دچار ترس شدید یا راحت با آن برخورد کردید؟
نه. نترسیده بودم! اولا زندان‌رفتنم یک‌دفعه‌ای شد! دقیقا یادم نمی‌آید، ولی فکر می‌کنم حدود چندین ماه قبل از زندان این حکم را داشتم، ولی اجرا نشد. اما شکل دستگیری عجیب بود! یک‌باره آمدند و آخر شب دو خانم بازوهایم را گرفتند و مرا بردند. جالب بود عصرش زنگ زده بودند که بیایید اینجا که گفتم امشب میهمان دارم، اما فردا صبح خواهم آمد و قبول کردند. پرسیدم اگر قرار است زندان بروم وسایلم را با خودم بیاورم، گفتند نه…قرار بود فردا صبحش خودم با پای خودم بروم و نیاز به این کارها نبود. البته ما به این چیزها عادت داریم. زندان هم برایم سخت نبود. دوره‌ای عالی بود. تجربه‌ای که آنجا کسب کردم برایم لذت‌بخش و لازم بود.
‌ خاطرات آن دوران را نوشته‌اید؟

*‌شما در خانواده‌تان شبیه‌ترین فرد به آقای هاشمی به نظر می‌رسید. به‌نوعی انگار شما پسر آقای هاشمی بودید! نظرتان دراین‌باره چیست؟
جالب است می‌گویند من مثل یک مرد سیاست‌مدار هستم یا فائزه تنها مرد خانواده هاشمی است! البته که اینها اغراق است! مادرم وقتی این حرف‌ها را می‌شنود می‌گوید معلوم است شما در زمینه حقوق زن‌ها هیچ کاری نکرده‌اید! این همه خودتان را کشتید، وقتی می‌خواهند از شما تعریف کنند می‌گویند مثل یک مرد هستید! البته حرف درستی می‌زند. یعنی هرکسی به من این را می‌گوید، می‌گویم توهین نکنید. حداقل بگویید شیرزن… . البته این ادبیات و فرهنگ مردانه ماست، مثلا واژه خاله‌زنک یا چیزهای دیگر. در ادبیات ما مردها را در صفت‌های بهتر قرار می‌دهند. جالب است بدانید که بعد از فوت بابا ارث‌ را مساوی تقسیم کردند. پسرها تصمیم گرفتند که این کار را بکنند. حقوق آنها بود. پرسیدم «چه شد که شما ارث را مساوی تقسیم کردید؟ بابا گفته بود؟» گفتند که نه. گفتم پس خیلی کار بزرگی کردید. خیلی هم ممنونم، بعد یاسر به شوخی گفت شما در واقع بزرگواری کردید. چون همه می‌گویند که مردهای خانواده هاشمی، شما و فاطمه هستند، نه ما! بنابراین شما ارثتان را به ما بخشیدید نه ما به شما. البته شوخی بود، ولی این کار یک پایه تربیتی دارد.

‌ *خب برویم سراغ مجلس شورای اسلامی. در مجلس ششم رأی نیاوردید، به نظر شما مهم‌ترین علتش چه بود؟
در مجلس ششم لیست مشارکت رأی آورد. بر اساس توافقات بین حزب کارگزاران و آنها و بدون نظرم قرار شد نام من در لیست آنها هم باشد. من نپذیرفتم چون می‌دیدم که ‌مسائل سیاسی جایگزین اخلاق و ‌عدالت و انسانیت و همه اینها شده است. خلاصه اینکه لیست مشارکت رأی آورد و ‌من رأی نیاوردم. خیلی‌ها گفتند اگر در لیست مشارکت بودی رأی می‌آوردی، گفتم خب به چه قیمتی؟ دوران خوبی نبود. خاطرات بدی از عملکرد اینها برایم باقی مانده است. به‌ویژه در ارتباط با بابا.

*‌ تا به حال شده است که خانمی با شما مشورت کند و شما این جرئت را به او بدهید که از طلاق نترسد؟
بله. فراوان، اصلا هرکسی می‌آمد پیش من و ‌می‌گفت شوهرم اذیتم می‌کند، می‌گفتم خب تقصیر خودت است، مثلا می‌گفت من را کتک می‌زند… می‌گفتم خب تو هم باید او را بزنی. او اگر یک بار دست روی تو بلند کرد و تو هم همان‌طور پاسخ دادی، دیگر تکرار نمی‌شود. حالا یک داستان بانمک هم هست. همان اوایل انقلاب یکی از همکارهای فاطی برایش تعریف می‌کرد که شوهرم مرتب من را ‌می‌زند و فاطی هم همین حرف را به او می‌زند. چند ماه بعد آن آقا می‌آید و می‌گوید این خانم تحویل خودت. من طلاقش دادم تا تو باشی به این یاد ندهی با من چه کار کند. بله. من معمولا خیلی خانم‌ها را تشویق می‌کنم که مواظب حقوقشان باشند چون اعتقادم بر این است که معمولا مردها به خودی خود در خانه زورگو نیستند. زن‌ها از ابتدا زندگی را وامی‌دهند، در مقابل هر چیزی کوتاه می‌آیند. همه چیز را برای همسرشان می‌خواهند. البته زن‌ها با عشق و ‌علاقه این کار را می‌کنند. گاهی مردها ظرفیت این همه محبت را ندارند و کم‌کم دچار توهم می‌شوند و بر خانم سلطه پیدا می‌کنند و رفتارهای بد شروع می‌شود.

* دانشگاه چه دلیلی برای اخراجتان ارائه داد؟ این روند اخراجتان چطوری شکل گرفت؟
هیچی، زنگ زدند به واحد پردیس که ۹ سال آنجا هیئت علمی بودم که ایشان دیگر نباید بیاید، همین.

*‌چه کسی تماس گرفت؟
آقای دکتر هاشمی. رئیس بسیج اساتید دانشگاه آزاد استان تهران. گفتم نامه‌ای، چیزی، همین‌جوری تلفنی مگر می‌شود؟ گفتند ایشان نیاید، ما یک ماه دیگر نامه‌اش را می‌دهیم، البته من به واحد هم گفتم که اگر به من نامه ندهید من می‌آیم. مگر می‌شود بدون ابلاغ کتبی نیایم؟با اصرار من واحد یک نامه داد که آن هم با سه دروغ همراه بود. دلایلی که برای اخراج آورده بودند واقعیت نداشت و در مورد من صادق نبود. ضمن اینکه کمیته انضباطی و روند قانونی برای اخراج هم طی نشد. نگفتند اخراج، گفتند قطع همکاری. بعد از اینکه خبر اخراجم را رسانه‌ای کردم، رئیس دبیرخانه استان تهران دانشگاه آزاد نامه‌ای را رسانه‌ای کرد با این مضمون که مثلا در روند جذب من به‌عنوان هیئت علمی تخلف شده که کاملا دروغ بود. در طی نامه‌ای به تک‌تک مواردی که آنها اعلام کردند مستند پاسخ دادم. سیاسی است دیگر، هاشمی‌زدایی از دانشگاه آزاد، هم‌زمان با من فاطمه را هم اخراج کردند. مدیران زمان بابا را نیز برکنار کردند و با تفکرات بابا در دانشگاه نیز مقابله می‌شود. اخباری که از واحدها داریم نشانگر غلبه این مسیر است. تصادف اتوبوس و آن حادثه وحشتناک نیز نشان‌دهنده این است که همه‌چیز به امان خدا رها شده و یک‌سری از مدیران بدون صلاحیت لازم جایگزین شده‌اند.

*‌ به روزنامه زن و داستان بهار مطبوعات بپردازیم. شما با آقای نبوی وآقای بهنود کار کردید. خاطره خاصی از آن دوران دارید؟ در روند بسته‌شدن روزنامه آیا به نظر خودتان اشتباهی متوجه شما هست یا چیزی هست که احساس کنید اگر این کار را می‌کردم شاید این اتفاق نمی‌افتاد؟
در مورد روزنامه زن، بعضی‌ها می‌گویند که اگر پیام فرح دیبا را نمی‌گذاشتی بسته نمی‌شد. یا ارزش این کار را داشت؟ و اما پاسخ من این بود که اولا روزنامه باید خبری باشد و باید همه اخبار را پوشش دهد. ضمن اینکه اگر آن پیام هم نبود، باز بسته می‌شد. چرا؟ چون شنیده بودم که گفته‌اند اگر ما روزنامه فائزه را ببندیم، دیگران حساب کار خودشان را می‌کنند. نه اینکه من کسی باشم، بلکه به دلیل جایگاه بابا. به نظرم اگر چاپ این پیام هم نبود، به بهانه دیگری توقیف می‌شد. همان موقع هفته‌نامه یالثارات یک ستون از این پیام را کار کرده بود و یک هفته‌نامه دیگر هم که مال خانم بیات بود، دو صفحه کامل مصاحبه و حرف‌های ایشان را چاپ کرده بود، آنها بسته نشدند. در حالی که یک خط خبر در روزنامه زن منجر به توقیف آن شد. یکی از دیگر دلایل بسته‌شدن هم کاریکاتوری درباره نابرابری دیه زن و مرد بود که در حال حاضر بیمه دیه تصادفات برای زن و مرد را مساوی پرداخت می‌کند. بالاخره روزنامه زن را با هدف متفاوت‌بودن و مؤثربودن راه انداخته بودم. روزنامه نیز نشانه موفقیت آن در تأثیرگذاری بود. البته شاید اگر این‌قدر تند و تیز نبودم، روزنامه زن بسته نمی‌شد، در مجلس ششم در لیست مشارکت رأی می‌آوردم، به زندان نمی‌رفتم، از دانشگاه اخراج نمی‌شدم، فدراسیون اسلامی ورزش زنان را نمی‌بستند و خیلی چیزهای دیگر را از دست نمی‌دادم. آیا آن وقت فائزه الان بودم؟ بالاخره هر کسی روش و شخصیتی دارد، گاهی تغییر اینها هویت و ماهیت ما را نیز تغییر می‌دهد.

* ‌ سال ۵۷ ازدواج کردید. اگر یک بار دیگر به دنیا بیایید باز هم در ۱۶سالگی ازدواج می‌کنید؟
۱۶سالگی عقد کردم و در ۲۱سالگی زندگی مشترک را شروع کردیم و البته در ۲۱سالگی هم اولین فرزندم مونا به دنیا آمد. از این قضیه پشیمان نیستم. چون این ازدواج محدودیتی برایم ایجاد نکرد.

‌ *نه منظورم شخص نیست. منظورم ازدواج در سن پایین است.
بله. شاید.

* سؤال آخرم هم راجع به پوشش خانم‌ها در ایران است. ‌نظر شخصی شما در این‌باره چیست؟
الان می‌ترسم‌ حرفش را بزنم برعکس شود. چون هر چیزی می‌گویم برعکسش می‌کنند.علی‌رغم اینکه خودم چادر سر می‌کنم و به حجاب اعتقاد دارم، چادر را یک نوع حجاب می‌دانم و نه حجاب برتر. با توجه به جایی که هستم و کاری که انجام می‌دهم، بعضی جاها چادر سر نمی‌کنم و با مانتو و روسری هستم. مثلا سوارکاری، تدریس، در کلاس یا کوهنوردی. جایی که فکر می‌کنم چادر مانع است، برمی‌دارم.

کدخبر: ۲۴۵۱۶۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
  • 6355

    ???????????????????????