غریزه اصلی؛ درباره موجودی بهاسم دیگو مارادونا
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | معتاد کوکائین؛ مجموعهای از روابط و فرزندان نامشروع، دوپینگ، مشروبات الکلی و ناسازگاریهای اخلاقی متعدد و بیتوجهی مزمن به زندگی سالم و دست و پنجه نرم کردن با انواع بیماریها. زندگی او مجموعهای از شرایطی را دارد که ما را آماده میکند، درباره یک موجود تلفشده حرف بزنیم.
نمونهای از قهرمانی که رعایتنکردن زندگی سالم او را از موفقیت باز داشت.اما خب این استدلال قشنگ اخلاقی، اینجا چندان جواب نمیدهد. او یکی از مدعیان بزرگ عنوان بهترین بازیکن تاریخ است و اگر ملاک کارشناسان و تحلیلگران فوتبال باشد، با برتری بر دو حریف اصلیاش یعنی پله و مسی، بهترین بازیکن تاریخ فوتبال است.
مسئله اینجاست که مارادونا با تمام نکات منفی اخلاقیاش وقتی پای به زمین چمن میگذاشت، به یک جانور تیزهوش و استثنایی بدل میشد. با یک غریزه بیاشتباه. او میتوانست همهچیز را درست و دقیق انجام دهد. پاس، شوت، سانتر، دریبل. حرکاتش استثنایی بودند. اما مهمتر از همه این خصوصیات، میل مسئولیتپذیری شگفتانگیزش بود.
مثل یک آدم بالغ فرماندهی را قبول میکرد و برای تهییج همبازیهای خود هرکاری میکرد. میجنگید، موذیگری میکرد، اشک میریخت و دست به یقه میشد. او یک جعبه جادو بود که در مستطیل سبز با تکیه بر غریزه بیخطایش، شگفتانگیزترین نمایشهای تاریخ را ارائه میداد و بزرگترین و عجیبترین پیروزیها را تجربه میکرد.
این حس مسئولیت، این رفتن در جلد ناخدای کشتی در دریایی متلاطم، راز جاذبه غریب او در میان فوتبالدوستان است. این اشتیاق دیوانهوار برای پیروزی. او غیرعادی بود. خشمش غیرعادی بود، گلزدنش غیرعادی بود، شادمانیاش غیرعادی بود. مسی به احتمال فراوان فوتبالیست بهتری از مارادوناست اما به اندازه او بزرگ هست؟
چه سوال عجیب و ناراحتکنندهای. از فوتبالیستی حرف میزنیم با یک دوره طولانی درخشش، خداوندگار دریبل و پاس و شوت آزاد، با یک لایف استایل نمونه و پاکیزه که میتواند در کتابهای درسی بهعنوان مثالی از تاثیر زندگی سالم بر موفقیت در رشتههای ورزشی تدریس شود. با شش توپ طلا و تجربه سه قهرمانی باشگاههای اروپا.
اما بازهم زمزمهها بلند است: مسی خوب است اما مارادونا نمیشود. عکس مسی درحال بازی با کودکانش منتشر میشود و هر چندسال صدای یکی از بچههای نامشروع مارادونا از یکی از کشورها بلند میشود که من بابامو میخوام! مسی حداکثر جایی که میرود استیکهای نصرت است و از مارادونا بینهایت فیلم در کافهها و کلوپهای شبانه.
کافی است فیلم امیرکوستوریتسا را درباره مارادونا ببینید. زندگیاش مملو از حادثه و شگفتی و اتفاق است. همین زندگی بینظم و آشفته و رها، پیشرفت او را در مربیگری سد کرده است. او بهعنوان مربی هیچ دستاوردی ندارد چراکه از کنترل پروژه و تنظیم کیفیت یک گروه بزرگ از بازیکنها در مدت زمانی طولانی ناتوان است اما به عنوان فوتبالیست او روی زمین چمن یک جادوگر بود.
دیدنیترین مخلوقی که پای بر زمین چمن گذاشته است. سینمایی و دراماتیک و… نابغه. برای من او بزرگترین بازیکن تاریخ فوتبال است هرچند شاید مسی فوتبالیست بهتری باشد. اما یادمان باشد بیل شنکلی بزرگ چه گفته است. فوتبال امری ورای مرگ و زندگی است حتی. با این تعریف مارادونا بیرقیب است.