علت خودکشی رضا فیوجی از زبان مریم نوابینژاد
روزنامه هفت صبح، مرجان فاطمی | خودکشی رضا فیوجی، کودک کاری که شش سال پیش مهمان برنامه ماهعسل شده بود، آخر هفته گذشته با واکنشهای مختلفی روبهرو شد. خیلیها مشکلات جامعه را در خودکشی رضا دخیل دانستند و خیلیها تیر انتقادشان را به تیم تولید ماه عسل نشانه رفتند و نوشتند که ماهعسل تحتتاثیر جو، به این نوجوان وعده داده و بدون حمایت او را رها کرده است. مسئله را با مریم نوابینژاد، کارگردان و تهیهکننده «هزارداستان» و «مکث» که آن زمان مسئول سوژهیابی برنامه ماه عسل بود مطرح کردهایم.
*** میخواستیم زندگی ته خطیها را نشان دهیم
یکی از بحثهای مهمی که بعد از خودکشی رضا مطرح شده این است که وقتی در رسانهای نمیتوانند از فردی حمایت کنند، چرا به او وعده میدهند و عملا باعث میشوند که زندگیشان بعد از حضور در برنامه ای، به مراتب بدتر از قبل شود. مریم نوابینژاد، مسئول سابق تیم سوژهیابی «ماهعسل» به هفت صبح میگوید:« زمانی که خبرنگار اجتماعی بودم، بعد از چاپ یک گزارش درباره یک معضل اجتماعی، ممکن بود به آن فرد خاص، کمکی هم بشود اما مسئله تلویزیون متفاوت بود.
در ماه عسل به آن دسته از قصههای اجتماعی میپرداختیم که مردم کمتر با آنها روبهرو بودند. علت رفتن سراغ کودکان کار هم این بود که آن زمان سریال «آوای باران» روی آنتن رفته بود و همه فکر میکردند تمام کودکان کار اجیر شدهاند. میخواستیم نشان دهیم اینطور نیست. یک سری بچه رنج کشیده مثل بچههای لب خط هستند که برای خانهشان نان آورند. این هدف ما بود ولی در عمل اشتباه کردیم.»
*** اشتباه اهالی رسانه
احسان علیخانی نوشته که آن زمان با کمک مهدی رحمتی و حنیف عمرانزاده، خانهای برای رضا رهن شده اما بعد از یک سال اهالی محله شکایت کردهاند و خانه از آنها گرفته شده. این مسئله باعث شده که رضا آسیب بیشتری ببیند. نوابینژاد میگوید:«به نظرم، حتی اگر قرار بود به این آدمها به صورت موردی کمک شود، باید از طریق کارشناسان و خیریهها عمل میشد.
وقتی بچهای از ته بیآرزویی، یک مرتبه اینچنین مورد محبت قرار میگیرد، از لب خط به خانهای در سعادتآباد میرود و بعد رها میشود ظلم بیشتری به او شده است. این محبت از نوع ماهی دادن است نه ماهیگیری. به نظرم درمورد رضا، حتی ماهی هم نه، به او ماهی مُرده دادیم. باید تلاش میشد رضا دست کم از آن طبقه اجتماعیاش یک پله بالاتر برود.
سر کاری برود که خودش برای پیشرفتش تلاش کند نه اینکه یک خانه در محلهای بیربط با محیط گذشتهاش، آن هم برای یک سال رهن شود و بعد از آن محله طردش کنند. نمیخواهم بگویم لزوما خودکشی رضا به این دلیل اتفاق افتاده، قطعا خودکشی حاصل اتفاقهای زیادی در زندگی یک نفر است.
اما برهه مطرح کردن رضا در برنامهای پربیننده و رساندنش از گمنامی به این جایگاه و بازگشت سر جای اولش، قطعا یکی از نقاط تاریک زندگیاش بوده. دلیلش هم اشتباهی بوده که ما اهالی رسانه انجام دادهایم. رسانه نباید بدون نظر کارشناسی، به یک نفر لطفی کند و بعد از او دریغ کند.»
*** مواجهه متفاوت با کودکان کار
از نوابینژاد میپرسیم چرا با وجود مخالفتش با این مسائل، باز هم در «هزار داستان» به سمت دعوت از چنین مهمانهایی رفته است؟ میگوید:«در هزارداستان و مکث، گرایشمان، حال خوب آدمها بود. میخواستیم بگوییم اگر فردی با این مشکلات توانسته، به حال خوبی در زندگی برسد، پس ما،نباید با مشکلات بسیار کوچکتر، احساس درماندگی کنیم.
بله من هم بچههای کار را به هزارداستان آوردهام اما بچههای کاری که داشتند فیلمسازی میکردند، کارگاه داشتند و به جایی رسیده بودند و از همه مهمتر این که، دیگر کودک نبودند. ضمن اینکه در همه برنامهها با کارشناسهای مختلف، همکاری میکردیم. آنها میگفتند با توجه به شرایطی که مهمانها دارند از آنها چه بپرسیم و چه نپرسیم. ضمن اینکه خودم بعد از این همه سال، دیگر در این رابطه اطلاعات خوبی هم پیدا کردهام.
در «هزارداستان» یک برنامه داشتیم درباره بچههای بیسرپرست که بعد از آن عین ۶۰ نفر بچه که در آن مرکز بودند، به سرپرستی گرفته شدند. به نظرم وقتی میتوانی حرفت را با برنامهات بزنی، دیگر نیاز به هیاهو نیست. جایی که میخواهی برنامه ات را بولد کنی، شکست میخوری، فقط وقتی «من» را از برنامه میگیری و تصویر درستی از آدمهای واقعی را که هر کدام از دل یک رنج برآمدهاند جای خودت میگذاری، در فرهنگ سازی موفق شدهای.
*** تبعات رها شدن بعد از شهرت
مطرح کردن کودکان کار، کودکان مناطق فقیرنشین یا کودکانی که معلولیتهای جسمی دارند، در برنامههای تلویزیونی یا فیلمها و سریالها هم نمونه دیگری از این موارد است. کودکانی که در یک پروژه مطرح میشوند و مورد توجه قرار میگیرند اما بعد از فیلم و زمانی که توقعشان از زندگی بالا میرود، بدون آینده رها میشوند و مثل رضا آسیب میبینند. نوابینژاد میگوید:«من با چند نفر از این بازیگران حرف زدهام که بعد از شهرت، زندگی به مراتب بدتری از قبل پیدا کردهاند.
باید از اول به این فکر کنیم اگر از او دعوت میکنیم، بعدش میتوانیم چه کاری در حق آن بچه بکنیم که با دنیای قبلش غریبه نشود؟ اگر نمیتوانیم پای مسئولیتش بایستیم، پس لطف لحظهای در حقش نکنیم. این بچهها ابزار فیلمسازی یا برنامهسازی نیستند، مثل این میماند که ما از آنها وام گرفتهایم برای گفتن حرفی یا ساختن فیلمی و باید این وام را به آنها پس بدهیم. چون در برابر تغییر دادن دنیایش مسئولیم.