عشق ممنوعه غسان کنفانی و غاده السمان
روزنامه هفت صبح | غسان کفانی یکی از نامههای عاشقانهاش را به یکی از پرشورترین زنان ادبیات عرب اینطور آغاز میکند:«بیتو، من در بیهودگیام»
این خطوط را مردی مینویسد که در ۳۶سال زندگیاش بسیار دور از بیهودگی زندگی کرد، نوشت و خواب را از چشمان اشغالگران فلسطین ربود و آنها را وادار کرد تا بدون هیچ لایه پوشی، دست به ترورش بزنند.
پیوند سوریه و فلسطین هیچگاه به اندازه روابط عشق غسان کنفانی و غاده السمان گرم نبود اما در طول زمان به همان اندازه پر تلاطم بود.
هشتم ژوئیه ۱۹۷۲، تن بیمار و غرق در نقرس و دیابت غسان، در داخل اتومبیلش در لبنان، به همراه دختر خواهر خردسالش تکه تکه شد. موساد خود را عامل انفجار خواند و ترور مردی را تایید کرد که کمتر از یک دهه قبل قلبش برای یکی از سرشناسترین نویسندگان زن جهان عرب، چنان میتپید که مینوشت:«به قدری دوستت دارم که قادر به غیب شدن در آن هستم.»
پیش از آنکه غاده سالها پس از مرگ غسان، نامه های عاشقانه این مرد عرب را منتشر کند، کسی خارج از دایره تنگ دوستان، از عاشقانه بین مبارز و روزنامه نگار فلسطینی با نویسنده سرشناس سوری خبر نداشت. اما انتشار یک طرفه نامههای غسان که در خط به خط آن عشق و ناامیدی از وصال موج میزند، طرفداران مبارز فلسطینی برآمده از«عکا» را بر آن داشت که غاده را به سختی مورد انتقاد قرار دهند و بگویند، زن قصد انتقامگیری از داستان نویس شهیر عرب را داشته است.
اما عشق غسان و غاده، عشقی ممنوعه بود. کنفانی در سالهای ابتدایی دهه ۶۰ میلادی به یک دختر به«آنا هور» یک دانشجوی دانمارکی و فعال حقوق کودکان دلباخته بود که به اردوگاههای فلسطینی میآمد تا بر درد کودکان آواره، مرهم بگذارد. غسان اندکی بعد از دیدن آنا به او گفت:«آنا من خانهای ندارم؛ آنا من سرزمینی ندارم؛ آنا من پولی ندارم و آنا من بیماری قند دارم.
میپذیری با من ازدواج کنی؟» دختر جوان دانمارکی ازدواج با این مرد نحیف پر دردسر را پذیرفته و لبنان در تمام سالهایی که غسان دل در گرو زن دیگری داشت و از عشق تقریبا یک طرفهاش برای او مینوشت، در کنارش ماند. آنا هنوز در لبنان است و انتشار آثار غسان کنفانی را برعهده دارد.
آنطور که غسان در نامههای عاشقانهاش برای غاده السمان مینویسد، عشق او را در سالهای بین ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۹، انگشت نمای مردان عرب کرده بود. هر چه زندگی بر مرد فلسطینی بعد از روز نکبت سخت گرفته و او را آواره کشورهای عرب و اردوگاهها ساخته بود، غاده در ناز و نعمت حاصل از شغل و مقام پدرش بزرگ شده بود و در اروپا میگشت و تجربه میکرد.
هر چه زن از عشق و سوریه و لبنان در شعر و داستانش مینوشت، مرد از آوارگی و تبعید از یوفا و حیفا و عکا میگفت و در همان سالها با مواضع تند و حضورش در«ساف» تبدیل به یکی از جنجالیترین چهرههای سازش ناپذیر فلسطین میشد، هرچه مرد به سمت مرگ میرفت و، زن پلههای شهرت را دوتا یکی طی میکرد و بعد مردی را انتخاب کرد که نه یک شاعر و نویسنده که یک ناشر معتبر بود و برخلاف غسان او را زیبای جفاکار صدا نکرده و انگشت نمایش نمیکرد.
غسان کفانی متولد عکا بود، روایت او از روز نکبت در حیفا و آوارگی اهالی شهر، سالها بعد از مرگش سوژه فیلم ایرانی، بازمانده شد و نوشتهها و گفتههایش بر دیوارهای عکا و غزه و بسیاری از شهرهای عربی، نقش بست اما عشق ممنوعه میان او و السمان با انتشار نامههایش فراتر از مرزهای کشورهای عربی رفت و تبدیل به یکی از عاشقانههای معاصر مقاومت شد.