عاشقانهای درباره مهاجرت
روزنامه هفت صبح | گفتوگوی همایون اسعدیان با نوید محمودی کارگردان و ندا جبرائیلی و سوگل خلیق بازیگران فیلم مردن در آب مطهر در آپارات. نوید محمودی میگوید:
*** خلاصه بودن تیتراژ
من وقتی که قصه به ذهنم آمد و آدمهایی که باید در این ماشین باشند، احساس میکردم میخواهم موقعیتی را به بیننده انتقال بدهم که بهترینش در همین شروع قصه است. یعنی آدمها را معرفی کنم و البته مابهازای آنها را در آخر فیلم هم گذاشتم و دوباره آدمهایی را چیدم و…
فکر کردم که شاید اگر بخواهم به هر کدام از این قصهها بروم زمانش را ندارم ولی یک محیطی که اینها کنار هم هستند وجود دارد و منطقش هم این است که وقتی اینها کنار هم هستند راجع به این چیزها بگویند. از آب برویم، دریا، نمیریم و…. تمام اینها آنجا به نظرم این کمک را به من کرد که در همان اول قصه یک تکلیفی را با بیننده مشخص بکنم که بگویم تو قرار نیست قصه همه اینها را ببینی.
*** شش خواهر و برادر بودیم
به دلیل اینکه ما شش خواهر برادر هستیم که سه نفر از ما در وین زندگی میکنند در اصل آنها در مهاجرتشان مهاجرت دیگری کردند یعنی از آنجا به اروپا پناهنده شدند.خب طبیعتا وقتی آنها آنجا هستند و من هر فستیوالی که آنجا دعوت میشوم میگویم بلیت رفت من را از وین بگیرید. خودم تا وین میروم و چند روز آنجا میمانم و بعد به فستیوال میروم. مثل همین چند روز پیش که این کار را کردم. من از آنجایی که وقتی فکر میکردم بروم سراغ این موضوع از اینجایی آمد که اروپا میروم با مهاجرها در ارتباط هستم.
دیدم چه جوانهای افغان و چه جوانهای ایرانی و سوریها که به دلیل اینکه جنگ هنوز در آنجا در جریان است، خیلی به اینها نیازی ندارند. اروپاییها میگویند بالاخره شما یک صلحی دارید به همین دلیل وقتی دیدم بهانههای رفتن این آدمها اینهاست خیلی ذهنم را به خود مشغول کرد و آدمی را آنجا دیدم که در اصل با تغییر دین رفته و دچار یک بیهویتی عجیبی شده. در سفر اخیرم به ژنو آدمی را دیدم که مسیحی نشده بود و یواشکی نماز میخواند و… نکته کلیدی فیلم هم همین است.
*** ندا جبرائیلی میگوید:
*چالش زبان و لهجه افغانی
همه تمرینها همراه همدیگر بود. ابتدا یک معلمی داشتیم که بعد عوض شدند. یک معلم دیگر آمد که همه جملات را میگفت ما مینوشتیم یا صدا ضبط میکردیم که بعد گوش بدهیم. بعد هم تکرار میکردیم و برای آقای محمودی انجام میدادیم که تایید کنند خوب است یا نه. کلا دو هفتهای یا بیشتر برای این کار از ما زمان گرفت. با حدودا هشت ساعت تمرین در روز این کار انجام گرفت.
*** کار سخت در لحظه سکانس عاطفی
این سکانس را سه بار گرفتیم. روی جملهها من قبلا خیلی تمرین کرده بودم. یک بخشی از آن واقعا در تمرین اتفاق افتاده بود. بنابراین آنقدر ملکه ذهنم شده بود که در آن لحظه خیلی به این چیزها فکر نمیکردم. فقط به اینکه صحنه را درست اجرا کنم فکر میکردم و اینکه فکر میکنم این اتفاق افتاد و کار خوب درآمد.
*** نقش جوان افغانی با فرهنگ متفاوت
برای خود من این سوال پیش آمد ندا چرا همیشه در حال انجام کار خانه است یا همیشه میگوید چشم. اصلا هیچ جایی مخالفت نمیکند. بعد برای من توضیح دادند که در این مدل خانواده فرهنگی که این خانواده دارند طبیعی است. خواهر هیچ وقت به برادرش نمیگوید من این کار را نمیکنم یا خیلی راحت با برادرش راجع به نامزدش صحبت نمیکند.
*** فیلم دشمنان متفاوت از مردن در آب مطهر
تجربه این دو فیلم برایم متفاوت بودند. در مردن در آب مطهر زمان زیادی برای تمرین داشتیم. برای اینکه بیشتر به هم نزدیک بشویم. در فیلم دشمنان خیلی دیر و لحظه آخری به گروه اضافه شدم.یعنی فیلم شروع شده بود. من سفر بودم که تماس گرفتند و گفتند بیا. خیلی زمان نداشتم که بتوانم با نقش ارتباط بگیرم ولی خب خیلی متفاوت بودند.
در فیلم دشمنان برعکس این فیلم با دختری روبهرو هستیم که خیلی چشم نمیگوید. راجع به فیلم دشمنان این نکته را اضافه کنم که احساس کردم از این نقش خوب دفاع نکردم. تفاوت این دو نقش که با فاصله زمانی خیلی کم به من پیشنهاد شد، برایم جالب بود. برای اینکه بتوانم هر دو نقش را طوری بازی کنم که به هر دو آن بشود حق داد. چون هر دو نقش از من خیلی دور هستند و امیدوارم که این فیلم هم خوب دیده شود.
*** حرف آخر
برای من همکاری با این گروه خیلی جذاب بود. کلا فضای بیتنش و بیحاشیهای داشتیم. هدف همه یک چیز بود و اینکه بتوانیم این مسئولیت را به درستی انجام بدهیم. در نقشهایی که از خود ما خیلی فاصله داشت و امیدوارم که این اتفاق افتاده باشد.
*** سوگل خلیق میگوید:
تا همین چند ساعت پیش سوال من از آقای جمشید محمودی این بود که لهجه خوب در آمده یا خیر. اینقدر با خود چیزی که من هستم متفاوت است. فکر میکنم این اندازه تفاوت دارد نزدیکش میکند با چیزی که باید باشد. ولی در نتیجه نهایی میبینیم که خیلی دور است. واقعیت کاری که ما انجام دادیم ضبط کردن صدا بود و بعد چیزی که میشنیدیم را بنویسیم و به همان شکل و مدام تکرار کنیم. به شکل عجیب و غریبی این کار تمرکز میگیرد.
*** کار سخت تلفظ حروف
در کل لهجههای مختلف مثلا اصفهانی، یزدی یا چیزهایی شبیه این را صحبت میکنیم چون با این لهجهها آشنا هستیم و آن را میشناسیم. به آهنگ و ریتم لهجهها آشنایی داریم البته نه به طور کامل ولی بالاخره به شکلی گلیم خود را از آب بیرون میکشیم ولی لهجه افغانی بالا و پایینهایی دارد که خیلی ناآشناست و این خیلی سخت است. داستان همان ظرافت عجیب و غریب است. مثلا سر گفتن حرف «خ» تلفظش یک چیزی بین «ق و ه و خ » است که هیچ وقت هم در نهایت اتفاق نمیافتد.