کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۲۶۷۲۱۹
تاریخ خبر:

طنز نوشت/ تصویب یک لایحه در تاکسی

روزنامه هفت صبح، اشکان عقیلی‌پور | آقا امروز که سوار تاکسی شدم احساس کردم نمایندگان مردم در مجلس، مشغول تصویب یک لایحه هستند… ولی در حقیقت اینگونه نبود و مسافر جلویی و دو نفر عقبی که افتخار نشستن کنارشون نصیبم شده بود، مشغول بحث بودند و دونه دونه مشکلات مملکت را حل می‌کردند و به اتفاقِ آرا به تصویب می‌رساندند… جوِ بسیار سنگینِ سیاسی در تاکسی حاکم بود و فضا با ترانه‌ای که راننده جوان تصمیم گرفته بود پخش کند، بسیار در تناقض بود…

سوژه سیاسیون، بیکاری جوانان و شغل‌های کاذب بود و موزیکِ جوان، حکایت شخصی بود که هم نامهربان بوده ظاهرا و هم آفتِ جان، هم سر و گوششان زیادی می‌جنبیده و هم قدرِ شاعرِ شعر مذکور را نمی‌دانسته، ولی شاعر نمی‌دونه چیکار کنه، چون دوستش داره…آقا بسیار دوراهیِ سختیه… نمی‌شه که طرف هر غلطی دلش خواست بکنه و هنوز دوستش داشته باشیم که … البته به نظرِ من، شاعر، آدمِ بد پیله و بسیار چَسبی هست… شاید هم اصلا اون طرف، داره این کارها را مخصوصا می‌کنه، بلکه این طرف بکَنه و بره… نمیره ولی لامصب که… خلاصه داستانِ موزیکِ در حال پخش،حل و فصل نشده به پایان رسید ولی بحث مسافران، همچنان با شور و حرارتی بالا در جریان بود… نفر جلویی که تقریبا برگشته بود به سمتِ عقب تا بتواند از سیستمِ تماسِ چشمی هم استفاده بکند، بحث رو پیش می‌برد: - « همین آقای راننده…ماشالا… جوون، خوش‌تیپ،همه چی تموم… شده چی؟

مسافرکش…ایشون الان باید دنبال یه تخصصی، کار درستی، چیزی باشه… حالا داره چیکار می‌کنه؟…نه…چیکار می‌کنه؟…بنده و شما رو جابه‌جا می‌کنه… دولت فقط تولیدِ شغل کاذب می‌کنه آقا… همه شدن مسافرکش…همه.» راننده جوان و خوش تیپ و همه چی تموم که از جلویِ پنلِ کیلومتر شمار، تخمه آفتابگردان برمی‌داشت و میل می‌کرد و پوستش را بدون دخالت دست و فقط با دندان از مغز جدا می‌کرد و از شیشه به سمت خیابان پرتاب می‌کرد، با دقت به مبارز سیاسیِ کنار دستش نگاه می‌کرد و با تکان دادنِ سر، تایید می‌کرد… موزیکِ بعدی، در مورد موارد ایمنی مربوط به شنا به‌خصوص در آب‌های آزاد بود و بسیار بر این نکته تاکید داشت که به هنگام شنا به مانند یک انسان دست و پا چلفتی مراقب باشید که در مسیرِ دهانِ کوسه حرکت نکنید… اصلا حواسِ آدم پرت می‌شد… نمی‌دونستی مشکلات مملکت و راه‌حل‌هایش را پیگیری کنی یا موزیک‌های این « همه چی تموم » رو…

نفر جلویی، بعد از تشریحِ مشکلات جوانان و ارائه راه‌حل‌هایی بسیار منطقی و در دسترس که فقط به فکر خودش رسیده بود، برگشت که هم به فَک، هم به کمرش یک استراحتی بده… نفر کناریِ من، یه سرفه‌ای کرد و مجلس رو در دست گرفت:- «البته من مثل شما فکر نمی‌کنم… به نظر من ، آدم یه خورده باهوش باشه، خیلی راحت تو این مملکت بارشو می‌بنده… مثال عرض کنم… بنده همین پارسال، به رفیقم گفتم سال دیگه تخم مرغ گرون می‌شه… دیدین شد؟…» خب، با توجه به اینکه سال گذشته ما ایشون رو زیارت نکرده بودیم، اصل رو بر برائت گذاشتیم و همه تصدیق کردند که ایشون دو سه گام از وزیر اقتصاد جلوترند…

« همه چی تموم » که توانسته بود دو تا تخمه را با هم تخلیه مغزی بکند و تعداد زیادی پوستِ تخمه رو مثل پیف پاف، از شیشه به بیرون بپاشد،به امید موفقیت‌های بیشتر در آینده، از جناب پیشگو پرسید: « اخوی…حالا به نظر شما، سال دیگه چی گرون می‌شه؟…»
سکوتی بر جمع حاکم شد…همه منتظر جنسِ هدفِ سال آینده بودیم که به امید خدا بارمونو ببندیم…طرف که گیر کرده بود و باید این جمع تشنه اطلاعات رو یک جوری سیراب می‌کرد، یه تک‌سرفه‌ای زد و به امید اینکه دیگه هیچوقت هیچ کداممان را زیارت نکند، یه نگاهی به دور و برش انداخت و اولین چیزی رو که دید، به عنوان جنسِ سال بعد اعلام کرد: «تخمه.»

همگی، کله‌هامون مثل جغد چرخید سمت ایشون و مثل گروه سرود گفتیم: «تخمه؟» / « بله… تخمه… همین تخمه که ایشون خیلی با اشتها میل می‌کنن و پوستشو تف می‌کنن بیرون… الان چند میخری؟ ببین سال بعد چند میخری…»بینوا، تخمه‌ها تو دهنش ماسید… احساس کرد اسکناس‌های ۱۰۰ دلاری را می‌جویده و پرت می‌کرده بیرون… دورِ لبشو پاک کرد و به دوردست خیره شد… دوباره سکوت حاکم شد… البته تقریبا… والا موزیک که از خاطراتِ زیارتِ دسته جمعیِ پارسال، بهار، داشت می‌گفت…

کدخبر: ۲۶۷۲۱۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر