طبیعت، تربیت و کمی هم فامیلبازی
روزنامه هفت صبح، آرش پورابراهیمی| درست در همان روزهایی که انتصابهای فامیلی در دولت حتی واکنش رئیسجمهور را هم به همراه داشت، امیر عابدزاده در یک بازی مهم در درون دروازه تیم ملی ایران قرار گرفت. در مورد نخست قاعدتا نگرانیهای بجایی در میان افکار عمومی ایجاد شده اما در مورد دوم کمتر کسی را میتوان یافت که حضور امیر عابدزاده بهعنوان پسر یکی از بزرگترین دروازهبانان تاریخ فوتبال ایران را به انتصابی فامیلی نسبت بدهد.
زمین فوتبال احتمالا یکی از برابرترین محیطهایی است که میشناسیم. جایی که ثروت، طبقه اقتصادی-اجتماعی، روابط خانوادگی و یا حتی سن بازیکنان اهمیتی ندارد و این تنها عملکرد بازیکنان است که نتیجه را رقم میزند. با این حال نمیتوان گفت که نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی به زمین فوتبال راه نمییابند. مورد امیر عابدزاده را در نظر بگیرید.
تردیدی نیست که او حالا یکی از آمادهترین دروازهبانهای این روزهای فوتبال ایران بهحساب میآید و حضورش در درون دروازه تیم ملی آنهم در یک مسابقه مهم بهخاطر تواناییها و شایستگی او بوده است. اما امیر عابدزاده در زندگی از فرصتهایی برخوردار بوده که شاید برای دیگران فراهم نبوده است. البته او از این فرصتها بهترین بهره را برده است.
احمدرضا عابدزاده بیتردید نقش مهمی در موفقیت پسرش امیر بهعنوان یک دروازهبان داشته است اما این انتقال موفقیت از والدین به فرزندان (که در اقتصاد به ادبیات تحرک اجتماعی مربوط میشود) شاید آنقدرها غیرمنصفانه نباشد. بخشی از موفقیت احمدرضا و امیر عابدزاده در درون دروازه را باید به ژن نسبت داد. قاعدتا همان ژنهایی که در موفقیت احمدرضا عابدزاده نقشآفرین بودهاند به پسرش هم منتقل شدهاند.
این احتمالا به طبیعت عابدزادهها باز میگردد که ظرفیت تبدیل شدن به دروازهبانهای خوب را دارند. اما بخش مهمتر نقش پدر در موفقیت امیر را باید به تربیت نسبت داد. امیر بهطور تقریبا دایمی به یکی از بهترین و کاربلدترین مربیهای دروازهبانی کشور دسترسی داشته است. چه کسی بهتر از احمدرضا عابدزاده میتوانست یکی از امیدهای آینده دروازهبانی ایران را تمرین دهد؟
علاوه بر اینها، ارزشها و فرهنگ کاری احمدرضا احتمالا بر پسرش تاثیرگذار بوده است. احمدرضا عابدزاده پس از کنارهگیری از فوتبال و حتی پس از بیماریای که او را تا یک قدمی مرگ برد، باز هم توانسته آمادگی بدنی خود را حفظ کند. کاری که قاعدتا نیازمند اراده، تلاش و تمرکز فوقالعادهای است. او ظاهرا بخشی از این ویژگیهای رفتاری را به پسرش هم منتقل کرده است.
همچنین روابط احمدرضا عابدزاده هم شاید تا حدی به کمک پسرش آمده است. امیر عابدزاده از کودکی به بهترین زمینهای تمرین و همچنین معاشرت با بهترین فوتبالیستها دسترسی داشته است. اما هیچیک از اینها باعث نمیشود که درباره لیاقت امیر عابدزاده در پوشیدن پیراهن تیم ملی تردید کنیم.
آنچه در زمین فوتبال و بهخصوص در بازیهای ملی روی میدهد را میلیونها نفر تماشا و قضاوت میکنند و به همین خاطر تنها عملکرد بازیکنان و نه روابط خانوادگی آنهاست که میتواند جایگاه ثابت آنها را حفظ کند. احتمالا به همین خاطر است که کسی نسبت به حضور امیر عابدزاده در درون دروازه تیم ملی معترض نیست یا احساس بیعدالتی نمیکند.
درست است که او از امکاناتی که پدرش برایش مهیا کرده بهره برده اما حالا شایستگی حضور در تیم ملی را دارد. البته اینجا وظیفه دولت است که برای آن کودکانی که رویای دروازهبان شدن دارند اما در مقایسه با امیر عابدزادهها از فرصتهای کمتری برخوردارند بکوشد تا آنها هم بتوانند با تلاش بیشتر خود را به دروازه تیم ملی برسانند.
اما در مورد انتصابهای فامیلی در نهادهای عمومی نمیتوان چنین حرفی زد. برای مثال از کجا میتوان فهمید که داماد یکی از مسئولان که بهعنوان مشاور انتخاب شده بود واقعا از تواناییهای مربوط به مشاوره برخوردار است؟
بهخصوص زمانیکه فرآیند انتخاب بسیاری از سمتهای دولتی هم چندان شفاف نیست، چگونه میتوان انتظار داشت که افکار عمومی بپذیرند که یکی از مقامات واقعا هیچ کسی را مناسبتر از اقوامش برای سپردن سمتهای مختلف نیافته است؟ اگر انتصابهای فامیلی به نقش طبیعت و تربیت والدین در موفقیت فرزندان (و دیگر خویشاوندان) ارتباط نداشته باشند باید بابت آنها متاسف بود حتی اگر تعداد این انتصابها خیلی کم باشد.