کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۲۳۹۵۰
تاریخ خبر:

صد سال صد قصه دیگر | از لنگرود تا ساکرامنتو

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در چند روز گذشته درباره نیکخواه و محمود جعفریان مفصل نوشتیم و یا در سطحی دیگر فیروز شیروانلو. نیروهای تحصیلکرده چپ که جذب کانون پرورش فکری، دفتر فرح و یا سازمان رادیو و تلویزیون شدند. البته داستان اسب‌های تروآی ساواک خودش پرونده مفصل دیگری است. چهره‌هایی مثل سیروس نهاوندی، امیرحسین فطانت و یا عباسعلی شهریاری که در هیبت انقلابی‌های دو‌آتشه و در هماهنگی با ساواک وارد سازمان‌های مارکسیستی و مائوئیستی شدند و موجب کشته شدن ده‌ها تن و دستگیری صدها تن از چنین نیروهایی در بین سال‌های ۴۵ تا ۵۵ شدند.

(شهریاری قبل از انقلاب ترور شد، فطانت در جایی نزدیکی بوگوتا در کلمبیا زندگی می‌کند و سیروس نهاوندی احتمالا در آمریکاست) داستان هر سه نفر را قبلا نقل کرده‌ام. یا ماجرای محمد کتابچی که نفوذی ساواک در چریک‌های فدایی خلق بود و اطلاعاتش منجر به کشته شدن حمید اشرف و عباس قانع در تیرماه ۱۳۵۵ در خانه تیمی مهرآباد جنوبی شد. (کتابچی هم در آمریکاست) داستان این نفوذی‌ها متفاوت است. اما توابین و نادمین عموما از تحصیلات بالاتری برخوردار بودند و به سرعت در مدارج اداری حکومت پهلوی پیشرفت کردند.

یکی از مهم‌ترین این چهره‌ها کوروش لاشایی بود. اهل لنگرود که در ۱۹سالگی و در سال ۱۳۳۴ برای تحصیل در رشته پزشکی به آلمان رفت و آنجا به‌تدریج جذب سازمان دانشجویان شد که در واقع بازوی جوانان حزب توده به‌شمار می‌رفتند. در سال ۴۱ و در زلزله بوئین‌زهرا همراه با گروه پزشکی آلمان غربی به ایران آمد و تماس‌هایی با بازماندگان و سمپات‌های حزب توده در تهران و شیراز برقرار کرد. او و هم‌نسلانش به‌تدریج با ابراز برائت از رهبران قدیمی حزب توده که حاضر به بازگشت مخفیانه به ایران نبودند انشعاب سازمان انقلابی را کلید می‌زنند و قبله خود را از مسکو به سمت پکن و تیرانا تغییر می‌دهند.

در سال ۱۳۴۳ به همراه گروهی چهار نفره به چین رفت تا آموزش نظامی ببیند و با مائو تسه تونگ رهبر چین هم دیدار می‌کنند. لاشایی در این دوران ۲۸ساله است. او در سال ۴۶ برای ارتباط با شورشیان کردستان ایران از طرف سازمان به عراق می‌رود و با استفاده از نفوذ جلال طالبانی وارد ایران می‌شود و هشت ماه با نیروهای کرد به رهبری جلال شریف‌زاده زندگی می‌کند اما دست آخر ناامید به اروپا بر‌می‌گردد. سفری به لبنان می‌کند و با جرج حبش مبارز مارکسیست فلسطینی دیدار می‌کند. باز هم به کردستان برمی‌گردد اما نشانه‌ای از میل به حرکت مسلحانه در میان مردم عادی نمی‌بیند.

لاشایی سپس به امارات می‌رود تا احتمال سازماندهی کارگران ایرانی مهاجر علیه حکومت پهلوی را بسنجد. حاصل باز هم ناامیدکننده‌ست. لاشایی ناامید و خسته در حالی‌که یکی از دو چهره اصلی رهبری سازمان انقلابی توده است (در کنار واعظ‌زاده) با یک گذرنامه ایتالیایی عازم ایران می‌شود. سعی می‌کند با دو تا از هم‌قطارهای نادم خود تماس برقرار کند (پارسانژاد و قدیمی) در این میان به‌عنوان یک پزشک با سیروس نهاوندی ملاقات می‌کند که با هماهنگی ساواک و با جعل آثار شکنجه و گلوله روی بدنش از بیمارستان نظامی گریخته بود. لاشایی نهاوندی را معاینه می‌کند و ساده‌دلانه بر آثار شکنجه و گلوله صحه می‌گذارد.

چند روز بعد لاشایی در تهران و در حالی‌که در جست‌وجوی اجاره آپارتمانی برای فعالیت‌های خودش بود، دستگیر می‌شود. او هم فقط پس از دو روز بازجویی به خیل وادادگان سازمان انقلابی توده بدل می‌شود. مثل نیکخواه و شیروانلو و پارسانژاد و قدیمی و البته عباس میلانی. ساواک در مورد او کار راحتی داشت. قرار نبود او چیزی را افشا کند. سیروس نهاوندی زحمت این پروژه را قبلا کشیده بود. فقط ندامت می‌خواست و مصاحبه تلویزیونی.

خودش می‌گوید: «نمی‌خواستم با مرگم عده‌ای را تشویق کنم تا راهم را ادامه دهند و من مسئولیت این کار را نمی‌پذیرفتم. ما حق نداریم مردم را به راهی بکشانیم که جنگ انقلابی در گیرد و هزاران نفر کشته شوند تا نسل آینده خوب زندگی کند. چه کسی این حق را به‌ما داده است…» نیکخواه به‌عنوان لیدر اصلی پدر معنوی لاشایی در این روز گار جزء مشیر و مشار ساواک است و طبق نظر او لاشایی مصاحبه تلویزیونی را انجام می‌دهد. با توصیه ثابتی، لاشایی از زندان بیرون می‌آید. ثابتی او را فرا می‌خواند و می‌گوید آزاد هستی هرکاری بکنی. مطب بزن و پزشکی را ادامه بده. فقط حق نداری در استخدام دربار، ارتش و وزارت امور خارجه در بیایی.

اما لاشایی چیزهای بیشتری می‌خواست. در حالی‌که مثلا پارسانژاد کلا از سیاست دوری کرد و مسئول آمبولانس‌های تهران شد، لاشایی مثل نیکخواه حرکت به سمت بالای هرم قدرت را انتخاب کرد. پس مقاله نوشت و مقام گرفت و انگار می‌خواست همه آن ۱۵ سال مبارزه را جبران کند و رفاه و ثروت را یک دفعه به چنگ بیاورد. او در نهایت به‌عنوان رئیس نهادی فرهنگی-‌ اجتماعی به‌نام لژیون خدمتگزاران بشر انتخاب شد که مستقیما زیر نظر محمدرضا فعالیت می‌کرد. لاشایی در پی پیروزی انقلاب و بازداشت و اعدام پرویز نیکخواه، مخفی شد و چندی بعد از ایران گریخت. او در آمریکا، هنگامی که دیگر دست از سیاست شسته بود، در رشته روانپزشکی تخصص گرفت و مشغول به کار شد. کوروش لاشایی دوازدهم مهرماه ١٣٨١ در بیمارستانی در شهر ساکرامنتوی ایالت کالیفرنیا به بیماری سرطان درگذشت. در ۶۵سالگی.

کدخبر: ۴۲۳۹۵۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر