صد سال صد قصه دیگر؛ ماجرای عجیب کوروش علیخان
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | اسمش لوید میلر بود اما در ایران با اسم عجیب کوروش علیخان مشهور شد. نوازندهای آمریکایی که با تلفیق موسیقی و سازهای ایرانی درون ارکستر جز برای خود شهرتی بهپا کرده بود. بگذارید داستان را کمی عقبتر شروع کنیم. موسیقی جز در دهه سی وارد ایران شده بود. بهخصوص از کلابهای مخصوص آمریکاییها و انگلیسیها در آبادان و خرمشهر. اما حوزه نفوذش بسیار محدود بود.
در سال ۱۳۳۶ یک اقتصاددان آمریکایی بهنام آقای میلر با همسر و فرزند نوزده سالهاش به تهران آمد تا مدرسه عالی بازرگانی را در تهران راهاندازی کند. خانم میلر بالرین بود و آقای میلر متخصص نواختن کلارینت. پسرشان لوید که یک علاقهمند حرفهای موسیقی جز بود، با اکراه به این مسافرت تن داد.
چرا؟ خودش میگوید: «من موزیسین جاز بودم و در کابارهها در کالیفرنیا پیانو مینواختم. گاهی هم کمی با دیگران حشیش میکشیدم، پسر بدی بودم. دو نفر از آن افراد، موزیسینهایی بودند که با آنها همکاری میکردم. یک خانم خواننده و دوست پسرش که نوازنده گیتارباس بود. آنها گاهیوقتها ماشینم را برای چند ساعت از من قرض میگرفتند. بدون اینکه بدانم بارها از ماشینم برای حمل و نقل و فروش کوکائین و هروئین استفاده کردند.
رئیس پلیس در زادگاهم، گلِندِیل کالیفرنیا، دوست پدرم بود و این مسئله را با او در میان گذاشت. پای من در میان بود و رئیس پلیس برای اینکه مجبور به دستگیریام نشود، از پدرم خواست که آنجا را ترک کنیم… روزی پدرم گفت عازم ایران هستیم. از دوستان موزیسینم در مورد ایران پرسیدم. آنها هم هیچ ایدهای در مورد اینکه ایران کجاست یا چگونه است نداشتند.»
به هرحال در تهران لوید به شکل اتفاقی با سازهای ایرانی و عربی آشنا شد و وسوسه تلفیق این سازها با موسیقی جز به ذهنش خطور کرد. او متوجه فرمبندیهای مشابه موسیقی ایرانی و موسیقی جز و اتکایشان به بداههنوازی و تواناییشان در رفت و آمد به درون دستگاهها و گامها و قالبها شده بود: «قبل از آنکه خانه زیبایمان در شمیران را بگیریم در هتلی در تهران ساکن بودیم، روزی پدرم رادیوی هتل را روشن کرد، کسی داشت تار مینواخت، بعد صدای ضرب به آن اضافه شد. من بعد از شنیدن آن به خودم گفتم: خودش است! این همان موسیقیای است که تمام عمر دنبالش میگشتم!»
آنها یک سال در ایران اقامت داشتند و لوید رفت پاریس بهدنبال رویاهای خود اما به موفقیتی دست نیافت: «به پاریس رفتم تا یک صحنه برای اجرای جاز پیدا کنم و مشهور شوم… در کابارهها و کلابهای مختلف سنتور میزدم و چون نوایی ناشناخته و غریب بود کموبیش مورد توجه مردم قرار میگرفت».
تا آنکه به شکل اتفاقی در ابتدای دهه چهل و در پاریس به تماشای کنسرت سنتور دکتر داریوش صفوت نشست و بار دیگر عنان اختیار از دست داد. صفوت برای تحصیلات تکمیلی حقوق در سوربن از سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۴ در پاریس اقامت داشت و این فرصتی استثنایی برای لوید میلر بود تا پی درس استاد مسلم سنتور، به یادگیری ریزهکاریهای سازهای ایرانی مشغول شود.
او سه سال این روند را ادامه داد:«دکتر صفوت میدانست که من در کابارهها و کلوبهای شبانه سنتور میزنم. به همین دلیل به بهانه کوک کردن و تعمیر، سنتورم را از من گرفت و به من تمرینات دست و مضراب داد. دو ماه پیاپی بدون ساز فقط تمرین مضراب کردم. تا اینکه روزی، بعد از آنکه از من قول گرفت که دیگر در کابارهها ساز نزنم، سنتورم را به من برگرداند.»
لوید میلر پس از فراغت از تلمذ در کلاسهای صفوت به آمریکا برگشت و سبک جز فیوژن را راهاندازی کرد و با جسارت سازهایی مثل سنتور و نی و عود را به درون دستههای موسیقی جز وارد ساخت. او با کمک گروه پیانیست مشهور یعنی پرستون کیز چند کار ویژه ضبط کرد که مهمترین آنها قطعهای با نام گلگندم بود. میلر در سال ۱۳۴۹ که همان ۱۹۷۰ میشود توانست از مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه یوتا بورس مطالعاتی در تهران اخذ کند و این فرصت را پیدا کند که فارغالبال در تهران تجربیات موسیقایی خود را ادامه دهد.
بازگشت او به تهران با هماهنگی استاد سابقش دکتر صفوت شکل گرفت که در سال ۱۳۴۷ مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران وابسته به سازمان رادیو تلویزیون وقت را بنیان گذاشته بود و پایگاهی مستحکم برای تجربیات موسیقایی ایجاد کرده بود. صفوت تا سال ۱۳۵۹ مدیریت این مرکز را بر عهده داشت. لوید از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶ در تهران اقامت کرد و بهتدریج بر نواختن بیش از صد ساز ایرانی و عربی و افغانی مسلط شد.
زبان فارسیاش بسیار پیشرفت کرد و به سفرهای طول و دراز در ایران و همینطور ترکیه و لبنان و پاکستان و افغانستان پرداخت. میگوید: «در آن روزها بود که در کنسرتی در تالار رودکی با صدای بینظیر خانم پریسا آشنا شدم. به آواز ایرانی علاقهمند شدم و به توصیه دکتر صفوت شرکت در کلاسهای آواز استاد کریمی را آغاز کردم. اینکه یک آمریکایی بلندقد و سفید و زشت، ایرانی بخواند خیلی خندهدار بود، همه میخندیدند…».
در همین دوران میلر برای اولینبار به دعوت دکتر صفوت برای یک مصاحبه به تلویزیون ملی ایران دعوت شد. این مصاحبه مقدمهای شد به شکلگیری ایده کلی شوی کوروش علیخان و دوستان. شوی تلویزیونی کوروش علیخان و دوستان بدینگونه با حمایت شخص دکتر صفوت هر دو هفته یکبار و در روزهای جمعه از تلویزیون ملی ایران پخش میشد.
میلر هنوز زنده است. ۸۲ سالش است و جایی در سالت لیک سیتی زندگی میکند. و خودش میگوید که در آمریکا هیچ وقت نتوانست به موفقیت بزرگی دست پیدا کند اما ایران برایش یک سرزمین جادویی بوده است. همسرش میگوید ذهن او جایی در ایران برای همیشه گیر افتاده است!