کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۱۳۵۴۴
تاریخ خبر:

صد سال صد قصه دیگر؛ عموزاده‌های‌ طالقان

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | گلیرد و اورازان‌. دو تا روستا‌ی کوچک در قسمت شمالی طالقان. در فاصله دو تا سه کیلومتری هم و ده دوازده کیلومتری طالقان. روستاهایی زیبا و کوهستانی که امروزه هرکدام کمتر از صد نفر سکنه ثابت دارند. با جوی کاملا مذهبی. در این دو روستا دو روحانی معتمد اصلی مردم بودند. آیت‌الله سیدابوالحسن طالقانی در گلیرد و آیت‌الله احمد طالقانی در اورازان. عمو و برادرزاده‌. ویژگی هر دو جدا از پوشیدن لباس روحانیت اشتغالشان به یک حرفه فنی قدیمی بود.

هر دو برادر متخصص تعمیر ساعت‌های قدیمی بودند که با سنگ‌های قیمتی تزئین شده بودند. چطور این حرفه را آموخته بودند؟ اصل داستان از ‌سید‌ابوالحسن شروع شد، که در دوران قاجار، مشروطه‌خواهی پرشور بود و انقلابی و پای در میانه کارزار گذاشت و مجبور شد در دوره‌ای هم پنهان شود. او در دوران تحصیل در عراق، ساعت‌سازی را آموخته بود و پس از بازگشت به تهران ضمن تدریس علوم اسلامی در مدرسه مروی، این شغل را پیشه خود ساخت و درآمد اصلی‌اش از این طریق به دست می‌آمد.

او این حرفه را به برادرزاده‌اش آیت‌الله احمد طالقانی هم آموخت (بیش از ۲۰ سال اختلاف سن داشتند) و این تخصص فنی موجب حضور مشتریان ثروتمندی شده بود که دستمزدهای کلانشان نوعی استقلال مالی غیر‌منتظره به این روحانی اهل طالقان بخشیده بود. هرچه ابوالحسن طالقانی پرشور و انقلابی بود، احمد حسینی طالقانی متشرع و سختگیر و سخنور و صاحب‌نام بود و امام جماعت دو مسجد متنفذ در جنوب تهران مسجد پاچنار و مسجد لباسچی.

آیت‌الله ابوالحسن طالقانی در سال ۱۳۱۰ فوت می‌کند. پسر مشهورش‌، ‌سید‌محمود طالقانی است. بعدها رئیس شورای انقلاب و محبوب‌ترین روحانی تهرانی‌ها‌. که از پسر‌عموی سرشناس خود (احمد طالقانی‌) ۱۵ سال کوچکتر است. مردی چند‌وجهی و دانشمند که رفقای وفاداری چه در میان فدائیان اسلام و چه در جبهه ملی و نهضت آزادی و چه در بنیانگذاران مجاهدین خلق داشت. اما بیایید برویم ادامه ماجرا را در خانواده آیت‌الله احمد طالقانی مرور کنیم.

او با خواهرزاده آقا‌بزرگ تهرانی ازدواج کرد و به‌عنوان یکی از خوشنام‌ترین روحانیون تهران در دوران رضاشاه برای خود آوازه‌ای دست و پا کرده بود. پسر بزرگترش محمد‌تقی به یک روحانی مشهور و فداکار بدل شد که با شجاعت و به نمایندگی از علمای شیعه به مدینه مهاجرت کرد تا به قبر‌های قبرستان بقیع سرو‌سامانی بدهد، هرچند موفق نشد و در سال ۱۳۳۲ به شکل مشکوکی درگذشت. او مایه افتخار پدرش بود‌. پسر دوم جلال بود. که اسمش را بازیگوشانه به آل‌احمد تغییر داد‌.

پدر بزرگوارش همه کار کرد تا او را به لباس روحانیت ملبس کند اما آل‌احمد وا داد. آیت‌الله طالقانی درباره نوه عموی خود عقیده داشت‌: «یک روز به جلال گفتم، این وضعی که برای تو پیش آمده، که بر اثر آن به مکاتب دیگر روی آوردی، نتیجه فشاری است که خانواده بر شما وارد می‌کرد… مثلاً اجباراً او را به «شاه عبدالعظیم» می‌بردند تا دعای‌ «کمیل» بخواند!‌» سختگیری‌های پدر موجب واکنش پسر شد و پدر خشمگین جلال را لامذهب خطاب کرد‌.

جلال توده‌ای شد، ‌ملی‌گرا شد‌، با دختر یک پزشک مشهور شیرازی ازدواج کرد و آنقدر پدر را خشمگین ساخت که در خانه‌اش را به روی او بست. و جالب آنکه فوت پدر در سال ۱۳۴۰ و مراسم بزرگداشت او در قم موجب سفر جلال شد و رسیدن به حضور آیت‌الله خمینی و ابراز سپاس و بعد هم آشنایی و ارادتی که جلال در همان دیدار و مشاهده کتاب غربزدگی در کنار دست آیت‌الله خمینی نسبت به این روحانی شجاع پیدا می‌کند و موتور محرکه توجه دوباره او به ظرفیت اسلام انقلابی برای تغییرات اجتماعی و سیاسی می‌شود.

تیزبینی جلال به‌عنوان یک روشنفکر را هیچ‌کدام از همدوره‌ای‌هایش نداشتند و شاید این دست سرنوشت بود که پدر پس از مرگش اینگونه پسر را به سمت قم متمایل کند. بازگردیم به اصل داستان. دو روستای کوچک در کوهپایه‌های دورافتاده البرز. دو خانواده که فرزندانشان اینگونه در عرصه سیاست و فرهنگ تاثیرگذار شدند. و هرکدام مرگ‌های ناگهانی و غیرمنتظره داشتند. جلال در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ و در سن ۴۷ سالگی درگذشت و آیت‌الله طالقانی در ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ در سن ۶۹ سالگی.

کدخبر: ۴۱۳۵۴۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر