کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۰۹۷۳۲
تاریخ خبر:

صدسال، صد قصه دیگر؛ ظهور‌ سلطان‌ مستبد‌‌ شرقی

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | پریروز در تحلیل کاراکتر محمدرضا تا سال ۱۳۴۱ آمده بودیم. سالی که او در وجود علم و اقبال و فردوست رفقای معتمد سرسپرده بی‌خطر را پیدا کرده و خودش را از تهدیدهایی بالقوه مثل تیمور بختیار و فضل‌الله زاهدی راحت کرده بود، خودش شخصا با آمریکا وارد معامله شده بود و با تولد پسرش، اعتماد به‌نفسش در جایگاه جانشینی رضاشاه ترمیم شده بود. حالا او به‌عنوان یک سلطان مستبد شرقی، به بلندپروازی‌های اقتصادی فکر می‌کرد‌.

اصلاحات اقتصادی را با فرمول کندی و اصل ۴ ترومن شروع کرد و خوش‌شانس بود که علم در این موارد مرد باهوشی بود. انتخاب وزیر جوانی مثل عالیخانی به وزارت پست تازه تاسیس اقتصاد که حاصل ادغام وزارت صنایع و بازرگانی بود و اعطای اختیارات تام به او، موتور محرکه دوران جدید شد. عالیخانی ذاتا یک سوسیالیست اروپایی بود. مدل فکری او به سوسیالیسم خفیف فرانسه و اسکاندیناوی‌ها نزدیک بود. او با پرکاری حیرت‌انگیز خود، بخش خصوصی برگزیده را رو کرد.

سرمایه‌دارانی که با دقت دستچین شده بودند و از حمایت دولت برخوردار بودند. سرمایه‌داری رانتی. او در مناطقی مثل دشت قزوین الگوی اشتراکی- دولتی اسرائیلی‌ها را پیاده کرد. از طرفی آن‌موقع آنقدر جوان و گمنام بود که خطری برای محمدرضا محسوب نمی‌شد. پس از سرکوب فاجعه‌آمیز نهضت ۱۵ خرداد محمدرضا کابینه را به حسنعلی منصور سپرد. یک طرفدار سرسپرده سیاست‌های آمریکا. کاریزماتیک و بلند قد و با اعتماد به‌نفس و پرکار. ترور او به جزای تبعید آیت‌الله خمینی توسط موتلفه، محمدرضا را از دست یک رقیب بالقوه دیگر آسوده کرد. دوران طولانی هویدا شروع شد.

روشنفکر تحصیلکرده فرانسوی مسلک گنده‌دماغ با پاکدستی اقتصادی مشهود و عاری از هرگونه جاه‌طلبی. کوتاه قامت با موی کم‌پشت. یک صدراعظم نمونه برای همه سلاطین مستبد شرقی. با یک محدوده عمل کاملا نمایشی و کوچک.محمد‌رضا ساواک را هم پس از یک دوره انتقالی که دست پاکروان روشنفکر بود به نعمت نصیری داد. یکی دیگر از سرسپرده‌های محمدرضا که مانند سگ دست‌آموز محمدرضا عمل می‌کرد. سگ دست‌آموز درنده.

اشتراکات دوران تجرد محمدرضا با اردشیر زاهدی، خیالش را از سمت آمریکا نیز راحت ساخته بود. زاهدی، دوست دوران خوشگذرانی‌های مخفی در ویلای حصارک را فراموش نمی‌کرد. رفع تنش با شوروی هم هدیه دیگر سرنوشت در این دوران بود. فرح هم ویترین ملکه را تزئین کرده بود. از طرفی دورانی بود که آیت‌الله بروجردی درگذشته بود و آیت‌الله خمینی هم به عراق تبعید شده بود و هیچ روحانی مقتدری هم در سطح مراجع در کشور حضور نداشت.

حالا محمدرضا در میان حلقه رفقای معتمدش بود. علم و اقبال (که چشم دیدن یکدیگر را نداشتند) و اردشیر زاهدی و نعمت نصیری (و بعد هم پرویز ثابتی)، تیمسار خاتم (شوهرخواهرش) و عیاشان بی‌مصرفی مثل دکتر ایادی و امیرهوشنگ دولو و البته خواهرش اشرف. جامعه در حال پوست‌اندازی بود و سلطان مستبد شرقی سوار بر اسب سرنوشت از مواهب وزیر پرکار اقتصادی و تیم برگزیده‌اش استفاده می‌کرد (عالیخانی و نیازمند و شیرزاد و…) تیمی که رشد اقتصادی بسیار بالا و به‌طور متوسط ۹درصد برای هر سال را با تورمی بسیار اندک به همراه آورده بودند.

دوران تولید پیکان و قهرمانی کشتی در جهان و فوتبال در آسیا و رونق سینمای فارسی و موج نو و موسیقی پاپ و معماری‌های متفاوت و تاسیس پارک‌های شهری و پلاسکو و هتل‌های بین‌المللی و جشن هنر شیراز و… و همزمان برخورد سفاکانه با جنبش‌های چریکی، اعدام و شکنجه و ترور (البته باید در نظر بگیریم که همه این گروه‌های چریکی، مسلح و با ایده‌های براندازانه افراطی بودند). محمدرضا خود را فاتح خاورمیانه می‌دانست.

اعتماد به‌نفس فزاینده و دیررسش با فشار سرمایه‌دارهای زیاده‌خواه و خواهر نابهنجار و خواسته‌های متعدد و جدید آمریکا و عاملینش در تهران موجب شد تا محمدرضا که از چهره شدن عالیخانی احساس خطر کرده بود و از چند مورد نافرمانی او از انجام توصیه‌های درباری عصبانی بود، خود را از دست او هم خلاص کند (هویدا هم از این اتفاق راضی بود چون کمی محدوده اختیاراتش افزایش پیدا می‌کرد) و بخش طرفداران آمریکا با آسودگی بیشتری وارد حوزه اقتصاد کشور می‌شدند.

دهه پنجاه شاخه سرمایه‌داری لجام‌گسیخته که عمدتا بهایی بودند، از بی‌اعتنایی محمدرضا به طیف مذهبی کشور سود جستند و در فقدان نظارت و سختگیری، با دور زدن مراکز تصمیم‌گیری اقتصادی، مستقیما به دربار وصل شده بودند و اتصال کوتاه بر پایه منافع نامشروع مشترک، رشوه و مهمانی. میراث عالیخانی همچنان کار می‌کرد اما مدام محدود و محدودتر می‌شد. حادثه بزرگ اما هنوز در راه بود. افزایش ناگهانی قیمت نفت. این داستان را چهارشنبه تمام می‌کنیم.

کدخبر: ۴۰۹۷۳۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر