شیرجه به حاشیههای سینمای ایران
روزنامه هفت صبح | یک: آیا همه فیلمهای کمدی معاصر بد و مبتذل هستند؟ این سوالی است که جوابش را بدیهی در نظر میگیرند، اما شخصا در همین چندسال اخیر کمدیهای بسیار خوبی دیدهام که در خنداندن مخاطب با سلیقه عمل کردهاند؛ به عنوان مثال «مصادره» ساخت مهران احمدی، کمدی حسابشدهای بود با موقعیتهای طنز بومی و فیلمنامهای که خط روایی دقیق و حسابشدهای داشت. بهجز یکی، دو شوخی بیش از حد رکیک که واقعا نمیدانم چگونه سر از این فیلم درآوردهاند و از ممیزی هم جان سالم بهدر بردهاند.
صادقانه میگویم نهنگ عنبر ۲ فیلم کمدی راضیکنندهای بود. احتمالا اینبار واقعا از دست نویسنده عصبانی میشوید، اما به نظرم نهنگ عنبر ۲ بهترین کاری است که تا به حال سامان مقدم ساخته و جالب اینکه هرچقدر فیلم به فصول نهایی نزدیک میشد، دلچسبتر از آب درمیآمد؛ یعنی میخواهم بگویم اتفاقا نهنگ عنبر۲ فقط از آبشخور نوستالژی دههشصتی تغذیه نمیکرد. مثل صحنه خوب بالنسواری و صحنه انتهایی و شوخی رها کردن ویلچر عطاران. نهنگ عنبر ۲ یک تم زیرپوستی اندوهبار هم داشت که به نظرمان جالب بود.
سومی؟ تگزاس ۲! عجیب است که قسمت دوم این کمدیها از قسمت اولشان بهتر از آب درآمده. تگزاس یک برایم قابل تحمل نبود، اما در تگزاس ۲ بسیار خندیدم، بهخصوص ترکیب مهدی هاشمی با پژمان جمشیدی و آن خانم برزیلی جالب از آب درآمده بود. دیگر کمدی خوب این سالها به نظرم دراکولا بود که خب دربارهاش زیاد نوشتهام. خوب بد جلف یک هم برخلاف قسمت دومش کمدی سرحال و دلچسبی بود که بخشی از آن مدیون بازی روان و تیزهوشانه ویشکا آسایش بود.
در ادامه اعترافات بگذارید بگویم که از بعضی صحنههای پنجاه کیلو آلبالو هم بسیار خندیدهام، بهخصوص گیر افتادن ساعد سهیلی و هستی مهدوی در یک میدان مین خیالی. و خب یادی هم از خوک بکنیم که به نظرم صحنههای کمدی جذابی داشت، بهخصوص در قسمتی که حسن معجونی از اینکه قاتل زنجیرهای به سراغ چهرههای مشهور سینما رفته و اما به سراغ او به عنوان یک کارگردان معروف نرفته پیش مادرش شکایت میکند و مادرش که به او دلداری میدهد که نه مادر ناامید نشو حتما سراغ تو هم خواهد آمد.میبینید؟ کلا نگاه بدی به سینمای کمدی ایرانی ندارم. اما خب کمدی بد هم زیاد دیدهام؛ مثل دختر شیطان، چهار انگشت، زهرمار یا پارادایس.
* دو: بازیگرهای اوور اکت و مبالغهکننده فقط در بین مردها هستند؟
در میان بازیگران مرد، ستارههایی مثل حمید فرخنژاد، حامد بهداد یا پرویز پرستویی و گاه (البته به ندرت) شهاب حسینی و نوید محمدزاده از اکتهای اضافی در بازی رنج میبرند. این شاید خواسته کارگردان باشد، اما هرچه هست، بعضی اوقات از مبالغهای که این بازیگرها در نقشهایشان میکنند شگفتزده میشوی. البته پرویز پرستویی در فیلمی مثل مطرب که میتوانست از او یک بازی مبالغهآمیز برجای بگذارد، بازی کنترلشده دقیقی انجام داد.
اما در میان بازیگران زن هم نشانههای این بازی اوور اکت را در چند بازیگر خوب و صاحبنام میتوانیم ردیابی کنیم که در صف اول سارا بهرامی قرار دارد. او به نظر میرسد برای هر نقشی یک مقدار بیش از حد لزوم مایه میگذارد. نفر دوم این لیست مطمئنا شبنم مقدمی است؛ بازیگر درجهیکی که مثلا در شبی که ماه کامل شد دقیق و حسابشده بازی میکند، اما در سریال هیولا یا فیلم زهرمار و کارهای دیگرش چندان در قیدوبند کنترل اکت خود نیست. شبنم مقدمی به سادگی میتواند به تیپ مشهور گوهر خیراندیش بلغزد.
* سه: آیا بازیگران نسل جدید همه بازیگران ضعیفی هستند؟
مطمئنا نه. این مشکل از آنجا پیدا شده که این نسل بازیگرها را با بازیگرهای نسل ابتدای دهه ۸۰؛ یعنی ترانه علیدوستی، گلشیفته فراهانی، باران کوثری، نگار جواهریان، پگاه آهنگرانی، طناز طباطبایی، هانیه توسلی و البته الناز شاکردوست میسنجند. اما بازیگرهای دهه ۹۰ هم درخششهای خاص خود را داشتهاند. مثل بازی خوب ماهور الوند در غلامرضا تختی یا بازیهای معمولا استاندارد ترلان پروانه که بهرغم شمع محفل بودنش، در هر نقشی که ظاهر شده از پس آن برآمده. هستی مهدوی هم سعی کرده بازیگر بهتری باشد، اما شاید آنقدر که خودش فرض میکند بازیگر درخشانی نباشد. او اما میتواند به بازیگر درجهیکی تبدیل شود.
شرایط پریناز ایزدیار با چند نفر دیگر این فهرست فرق میکند. او به لحاظ سنی همنسل ترانه و باران است، اما به لحاظ حضور و درخشش از نسل بازیگرهای دهه نودی محسوب میشود. او فعلا ستاره اول سینمای ماست و همبازیشدنهای متعددش با نوید محمدزاده و پیمان معادی نشانه جایگاه او در میان تهیهکنندههای سینماست. او اما به خوبی و با محافظهکاری تمام خودش را از جنجالها کنار کشیده است.
* سه: آیا نسل جدید سینماگرها قابل رقابت با نسلهای قبل نیستند؟
اگر بزرگان موج نو را نسل اول در نظر بگیریم (مهرجویی، کیارستمی، کیمیایی، تقوایی، حاتمی، بیضایی، نادری و…) و فیلمسازان بعد از انقلاب و جنگ را نسل دوم بخوانیم (بنیاعتماد، عیاری، پوراحمد، افخمی، تبریزی، حاتمیکیا، مجیدی، ملاقلیپور، مخملباف، صمدی، جعفریجوزانی و…) و سینماگرهای ابتدای دهه ۸۰ را نسل سوم بگوییم (فرهادی، قبادی، توکلی، مانی حقیقی، کرمپور، آبیار، کاهانی، نعمتالله، شهبازی و…)، نسل چهارم، فیلمسازان دهه ۹۰ هستند (مکری، مهدویان، روستایی، سیدی، شعیبی و…) به نظرم حساب نسلاولیها کاملا جداست.
آنها از نوعی فرهنگ تغذیه کردهاند و در دورانی زیستهاند که موجب شده تمایز آثارشان کاملا مشخص باشد. اما سه نسل بعدی کاملا قابل مقایسه با یکدیگر هستند و از نسل آخر مهدویان و مکری همیشه امکان ساخت فیلم مناسب را دارند. فقط به نظر میرسد مهدویان بیش از حد لزوم به سینمای بدنه نزدیک شده است. کارگردان فیلمهایی مثل ماجرای نیمروز و ایستاده در غبار و درخت گردو حقش است که فیلمهای بزرگ و دلپذیری بسازد. در مورد مکری اما با تماشای جنایت بیدقت خیالمان راحت شد. او مسیر خود را پیدا کرده است و فقط امیدواریم در گرداب سیاست و اینجور چیزها نیفتد.
*** الحاقیه
و بالاخره اینکه فیلمی دیدم از پولاد کیمیایی به نام معکوس. همیشه پولاد را متهم میکردم که فیلمهای پدرش را از ظرفیت بالقوه کاراکترها تهی ساخته است. اما اعتراف میکنم که به عنوان کارگردان، پولاد کارش را بسیار خوب انجام داده بود. فیلم معکوس از چند صحنه خوب مسابقه اتومبیلرانی برخوردار بود و فضای نوآرگونه دلچسب و درخشانی پدید آورده بود، حیف که آخر فیلم خود را با نسبتهای فامیلی شخصیتها زیادی اذیت کرده بود و طعم خوش فیلم را زایل ساخته بود.
در این فیلم لیلا زارع هم بازی درجهیکی داشت. زارع سال ۱۳۸۳ درحالیکه تنها ۲۳ سال داشت در فیلم ما همه خوبیم عالی ظاهر شد و همه فکر کردیم یک ستاره متولد شده است. اما حالا ۱۶ سال از آن فیلم گذشته و در کارنامه لیلا زارع و در میان حدود ۲۰ فیلم چیز دندانگیری پیدا نمیشود. حیف شد.
*** مواجهه با جواد طوسی
در برنامه نقد سینما در مورد سینمای مسعود کیمیایی همصحبت شدم با جواد طوسی و خب لذت بردم از احاطه او بر سینمای کیمیایی و تعصب حیرتانگیزش بر سینمای استاد که بر پایه تحلیلهای تماتیک آثارش شکل گرفته؛ تحلیلهایی که ضعیفترین آثار فیلمساز را نیز جلوه و جلایی دوچندان میبخشد.
در قسمتی از برنامه خواستم از یک فیلم کیمیایی انتقادی کنم که ناخودآگاه قبلش از جواد طوسی عذرخواهی کردم! موقعیت عجیبی بود و خب همچنان مسعود کیمیایی را تا سال ۱۳۷۸ و فیلم اعتراض درک میکنم و ستایش میکنم و دندان مار و قیصر و سلطان و سرب و ردپای گرگ و رضا موتوری را بسیار دوست دارم. اما از سال ۷۸ تا امروز با هیچکدام از فیلمهای این استاد بینظیر سینمای ایران نتوانستهام ارتباط برقرار کنم که خب این بدشانسی من است.